روستای رحمت آباد، در حسرت رحمت و آبادانی!
ایراننامه – شاهین سپنتا: روستاهای شرق اصفهان به خاطر بیتوجهی به نیازهای اساسی مردم، یکی پس از دیگری خالی از روستاییان میشوند. این روند مدتی است که آغاز شده و این روزها با فروش آب و خشکشدن زایندهرود شتاب یافته است. یکی از این روستاها که مدتهاست رحمت و آبادانی از آن رخت بربسته و غبار فراموشی روی در و دیوارش نشسته، روستای تاریخی رحمتآباد است. روستای رحمتآباد در بخش جرقویه شهرستان اصفهان در فاصله 59 کیلومتری جنوب شرقی این شهرستان و در کنار جاده ارتباطی اصفهان – جرقویه، 14 کیلومتر پس از روستای چند هزار ساله قارنه و پیش از روستای گنج آباد قرار دارد. این روزها دیگر کسی در رحمت آباد زندگی نمیکند و خانههای قدیمی آن جولانگاه حفاران غیر مجاز شده است که با رویای پیدا کردن گنج، خاک روستا را به توبره میکشند، زیر دیوارها را خالی میکنند، شبانه به آسیاب قدیمی روستا میروند و با تراکتور سنگ بزرگ آسیاب را از جا میکنند تا شاید زیر آن سکههای طلا بیابند، و درِ چوبی حمام قدیمی روستا را از چهارچوب جدا میکنند تا در بازار بفروشند.
ادامه مطلب ...
به یاد فرهاد ارژنگی
ستردن غبار پنجاه ساله، شمایل نابغهای جوانمرگ
نوشته: علیرضا میرعلی نقی
بهار1390، خاموشی فرهاد، پنجاه ساله میشود. شاید نوبت شکستن این سکوت رسیده باشد؛ و صدای او را از ورای ساختهها و نواختههایش بشنویم. او در عمر کوتاه بیست و دو سالهاش، در زندگانی هنریاش که بیشتر از پنج سال فعال نبود، همچنان خاتم فیروزهی بواسحاقی، به قول لسان الغیب، خوش درخشید، ولی دولت مستعجل بود. فرهاد ارژنگی، در مجموعۀ انتشارات موسیقی ایرانی، که در این ایام بسی حجیمتر از دهههای پیش هم شده، کوچکترین ردپایی؛ و یا سایهی دستی ندارد. نه کسی صدای تار او را از همان نوارهای تکه پارهی قدیمی شنیده، و نه حتی قطعهی کوتاهی از او، در این همه نوار و سی دی و کنسرت اجرا شده است. خاطرهی او به شکلی دردناک، پرغرور، معصوم و همیشه جوان، فقط در ذهن همسالانش زنده است، یادهایی پر از علاقه و احترام و حسرت، برای نبوغی که در آستانهی جوانی ناگاه به تیر بلا پرپر شد؛ و هیچکس به درستی ندانست که کمانکش، چه کسی بود و از چه رو، او را هدف گرفته بود.
ادامه مطلب ...
یادگاری نویسی، این بار روی دیوار صائب تبریزی!
و پیشنهاد نصب تابلوی سفید در کنار میراث فرهنگی و طبیعی
شاهین سپنتا
گزارشهای نگران کنندهای که این روزها از وضعیت میراث فرهنگی ایران منتشر میشود، بازگو کننده بی توجهی مسئولان نسبت به تخریب آثار تاریخی همچون پلها، خانههای تاریخی ، معابد و مساجد، کاخها، باغها و ... است. برچیدن نمادهای ملی توسط نهادهای حکومتی و در کشاکش جنگ قدرت نیز مدتی است که به این سیاهه افزوده شده و در سرخط خبرها قرار دارد. اما آنچه که کمتر به آن پرداخته میشود، سهم مردم در این تخریبهاست. اگرچه مردم شبانه با بولدزر به جان آثار تاریخی نمی افتند و یا با حکم و بدون حکم تندیس نمادهای ملی را تکه تکه نمیکنند و یا به اسم پروژههای توسعه و عمران شهری، آثار تاریخی را تخریب نمیکنند اما سکوت و بیتفاوت گذشتن از کنار اینتخریبها و گاه همراهی با نهادهای مرتبط، بر سهم مردم در گسترش دامنه این تخریبها میافزاید. یکی از نشانههای بیتوجهی مردم به اهمیت میراث فرهنگی خویش تاثیرات مخربی است که به دور از چشم ناظران دولتی بر آثار تاریخی میگذارند. یک نمونه کوچک اما مهم از این تخریبها یادگارینویسی بر سر و روی میراث فرهنگی است.
پس از انتشار گزارشهایی از یادگارینویسی روی سنگنگارههای تخت جمشید، سی و سه پل، آرامگاه حافظ، پل خواجو، دیوارهای موزه سنندج، کاخ آپادانای شوش، پل دزفول، و میراث فرهنگی دیگر، این بار یکی از دوستداران میراث فرهنگی با اندوه فراوان تصاویری از یادگارینویسی بر دیوارهای آرامگاه صائب تبریزی بزرگترین غزلسرای دوره صفوی را در خیابان صائب اصفهان برای آگاهی دوستداران میراث فرهنگی به ایراننامه سپرده است.
ادامه مطلب ...
گل بنفشه، نماد جشن تیرگان
شاهین سپنتا
«تیر» یا «تِشتر» در فارسی، همان «تیشتر» در پهلوی و «تیشتریه» در اوستاست که نام ایزد-ستارهای سپید و درخشنده است که در زبان فارسی به نامهای دیگر همچون «شباهنگ»، «کاروانکش»، «وَراهنگ»، «شبکش»، «ستاره خُنُک»، «ستاره سحری» هم نامیده شده و به عربی «شِعرای یمانی» یا «شِعری العَبور» گویند که همان «سیریوس/sirius» لاتینی است. تیر یا تشتر که درخشانترین ستاره آسمان شبانه است در استورههای ایرانی، ایزد باران و ترسالی است که سرود ستایش و داستان پرشور نبرد او با دیو خشکسالی (اَپوش) را در «تیر یشت» اوستا میخوانیم. در گاهشماری ایرانی، سیزدهمین روز هر ماه و چهارمین ماه هر سال به نام «تیر» خوانده میشود. به فرخندگی همنامی روز و ماه به نام ایزد تیر و بزرگداشت جایگاه آن در اندیشه ایرانیان، روز سیزدهم تیرماه «جشن تیرگان» یا «تیر و جشن» برگزار میشود. همچنین به خجستگی ایزد باران و ترسالی، آبپاشی از آیینهای شاد این جشن است که آن را به نام جشن «آبریزگان» یا «آبپاشان» نیز مشهور کرده است. ابوریحان بیرونی در «آثارالباقیه»، حماسه پرتاب تیر توسط «آرش کمانگیر» و از جانگذشتگی او برای تعیین مرز ایران و توران را در این روز میداند. به یادبود حماسه آرش کمانگیر و پرتاب تیر از فراز دماوند، سیزدهم تیرماه «روز ملی دماوند» نام گرفته است که بر این پایه میتوان این روز را روز ملی «یکپارچگی سرزمینی ایران» نیز دانست.
ادامه مطلب ...
آرش کماندار
---
سروه بانو هما ارژنگی؛ این سروده را با صدای شاعر در اینجا بشنوید
از دامن کوهسار البرز،
میریخت به صخره های تبدار
سوزنده شرارههای خورشید
وان قامت دلکش دماوند،
با آنهمه فّر و سرفرازی
لرزنده به خود ز بیم و امید.
آن روز غریب محنت انگیز،
پیمانهی بخت شاد خواران،
در چنبر چرخ باژگونه
در شهر همه نشان غم بود....
اعتراض به برچیدن تندیس آریوبرزن در یاسوج
اگر تا چند ماه پیش تصور می شد که گم شدن یا دزدیده شدن تندیس نامداران در پارک ها و خیابان های تهران کار افرادی ناشناس است اما امروز با علنی شدن تخریب تندیس های یادمان ایران باستان در ساری و یاسوج و پاک کردن دیوارنگاره های شاهنامه فردوسی در مشهد و دزدیدن کوبه مسجد شاه اصفهان که نقش شاه عباس بر آن بود، روشن است که این کارها به صورت سازمان یافته و در جهت پاکسازی شهرها از نمادهای ایرانی و در ضدیت دانسته یا ندانسته با فرهنگ ایرانی انجام می شود و جای بسی دریغ و افسوس است که افرادی از یک ملت به خود حق دهند که تیشه بردارند و بر ریشه نمادهای فرهنگی مشترک یک ملت بزنند و کسی هم جلودار آنها نباشد. در همین ارتباط مهندس کورش زعیم (عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران) در نامه ای به دادستان یاسوج نسبت به دستور برداشتن تندیس آریو برزن، سردار بزرگ ایران، اعتراض نموده است که متن کامل این نامه را در ادامه می توانید بخوانید:
آلودگی محیط زیست، سهم روستای نِگل از گردشگری!
ایراننامه- شاهین سپنتا از کردستان: روستای نگل با جاذبههای گردشگری طبیعی و مذهبی یکی از نقاط دیدنی استان کردستان است که به واسطه بیتوجهی مسئولان با مشکل آلودگی محیط زیست دست به گریبان است. روستای زیبای نگل (نوگل) در کوهستانهای سرسبز جاده سنندج- مریوان در فاصله 65 کیلومتری سنندج واقع شده است. آنچه که نام روستای نگل را بر سر زبانها انداخته و روزانه هزاران نفر از مردم منطقه و گردشگران را به بازدید از این روستا میکشاند، یک جلد قرآن قدیمی در قطع رحلی بزرگ و مزین به نقوش گیاهی با صفحات ضخیم است که در بین عامه مردم به قرآن پوست آهو شهرت یافته و در مسجد «عبدالله عمر» این روستا نگهداری میشود. به باور مردم روستا، این قرآن در حدود 1000 سال پیش توسط چوپانی در محل همین مسجد و در پای گُلی نوشکفته که هر گلبرگش به رنگی بوده، یافت شده است. مردم این روستا براین باورند که قرآن نگل یکی از چهار قرآنی است که در زمان خلیفه سوم (عثمان) نگاشته شده و به چهار نقطه گیتی فرستاده شده است اما بر اساس شیوه نگارش و روش اعرابگذاری آن، گمان میرود این قرآن در سدههای چهارم یا پنجم هجری قمری نگاشته شده باشد.
هویّت گمشده باغ بلبل در پارک شهید رجایی !
ایراننامه- معصومه شهباز:باغ بلبل تنها باغ برجای مانده از باغهای کهن دو سوی چهارباغ است؛ باغی که طبق گزارش "میرزا علیخان نایینی»، روزنامهنگار عصر ناصرالدینشاه، باغی بزرگ با خیابانهای عریض و قطعهبندیهای وسیع بوده و سردرهای عالی و مشتمل بر تالار و ایوانش منظر چهارباغ بوده است. در حال حاضر از باغ بلبل، کاخ آن معروف به هشت بهشت و قسمتهایی از زمین باغ باقی مانده که «پارک شهید رجایی» خوانده میشود. این باغ ویژگیهای باغ ایرانی را به شکل ملموس و البته نیمهجان حفظ کرده و یکی از مشخصهها و مظاهر چهارباغ توصیف شده در سفرنامههای گردشگران است و از این رو اهمیّت احیاء این باغ در شرق محور تاریخی چهارباغ روشن خواهد بود. باغسازی در ایران پیشینهای دیرینه دارد؛ درختان سبز در کنار جویهای روان زیباترین و محبوبترین چشم انداز نزد ایرانیان بوده و هست. از این روی ایرانیان پیشتر از دیگر ملتها به باغسازی در کنار کاخها و خانهها و نیایشگاهها روی آوردند تا بر زیبایی معماری شکوهمندشان بیافزایند. پس از اسلام نیز به پیروی از نیکانشان همان شیوه را در پیش گرفتند و کاخها و باغها با جویهای آب روان بخشی جداناشدنی از یکدیگر شدند.
استودانِ نیاکان در سنندج زبالهدانی شده است
ایراننامه- شاهینسپنتا از سنندج: هر گردشگری که به استان کردستان سفر میکند بازدیدی هم از موزه سنندج خواهد داشت. مکان موزه سنندج یکی از بناهای تاریخی استان کردستان است که در اصل بخش بیرونی خانه تاریخی «سالار سعید» است که توسط «ملا لطفالله شیخ الاسلام»، قاضیالقضات منطقه کردستان در اواخر دوره ناصرالدینشاه قاجار ساخته شده است. این موزه که آثار متنوعی از دورههای مختلف تاریخی و پیش از تاریخ را در خود جای داده نه تنها از حداقل امکانات نگهداری اشیاء تاریخی محروم است، بلکه به خاطر ضعف مدیریت، بسیاری از اشیاء تاریخی این موزه در شرایط بسیار نامطلوبی نگهداری میشوند. برای نمونه دو استودان (/ استخواندان) یا خمرههای تدفینی متعلق به 300 سال پیش از میلاد که دیر زمانی استخوان نیاکان درگذشته در آنها نگهداری میشده، اکنون تبدیل به زبالهدانی شده است و بازدیدکنندگان بیتوجه زبالههای خود را در درون آنها میریزند و هیچ اقدامی از سوی مدیریت موزه برای انتقال این دو استودان به محیط سرپوشیده و در امان ماندن از بارش باران، سرد و گرم شدن هوا، و زبالههای بازدیدکنندگان صورت نمیگیرد.