دیدگاه ها:
پس انتشار این مطلب بازخوردهای خوبی از سوی دوستان و پژوهشگران دریافت نمودم که همگی راهگشای پژوهش های بعدی خواهند بود. توضیحی درباره دو مورد از این نظرات در صفحهای که به طور مستقل برای بازتاب دیدگاه ها اختصاص داده ام، از نظرتان خواهد گذشت.
یکی از این دیدگاه های سازنده را دوست گرامی مهندس یاغش کاظمی درباره "گِلکار جشن" در روستای "جواهرده"شهرستان رامسر مطرح کردند و نشانی نوشتاری آموزنده را که چندی پیش منتشر شد و دربرگیرنده نکاتی درباره این جشن بود، فرستادند. که متن کامل این نوشتار در اینجا در دسترس است.
دوست دیگر پژوهنده جناب آقای جواد مفرد کهلان نیز در نامه ای دیدگاه خود را چنین بیان داشتند:
یک عده جشن های زنانه یا بهتر بگوییم مراسمی با سنت آزادی بیشتری در جشنها برای زنان در آسیای صغیر وجود داشته است که به جشنهای ساتورنوس معروف بوده است. ایرانیان و ارامنه مجاور منطقه از ایشان تأسی گرفته بوده اند. جشن سالیانه آزاد همخوابگی مردان و زنان نزد خرمدینان مزدکی-زرتشتی در آذربایجان که تاریخ نویسان بدان اشاره کرده اند. از این مقوله بوده است. علویان گوران در ایران و ترکیه هنوز این سنت را رها نکرده اند.
این نگارنده در پاسخ به دیدگاه ایشان به اختصار چنین نوشت:
البته نه در هامبارسوم و نه در اسفندگان و نه در جشنهای مشابه در مناطق شمالی و مرکزی ایران بحث اختلاط زن و مرد در چنین روزی مطرح نیست و حتا حدود و حریم به شدت رعایت می شده و این در گزارش های مختلف تاکید شده است. پس به این ترتیب باید با یک ظرافت خاص، بین آن جشنهای ساتورنوس و جشنهای ویژه زنان در سایر نواحی تفاوتهایی قائل شد.
پس از آن دوست گرامی جناب آقای جواد مفرد کهلان در پاسخی به نوشتار من که برای بسیاری از سایت ها فرستادند، مجددا نکاتی را یادآور شدند که شایسته تامل و بررسی است. اما متاسفانه این باز نیز باید خواهش همیشگی خود را از ایشان داشته باشم که چون مقالات شما سرشار از نکات و ارجاعات زبان شناسی و استوره شناسی است چه خوب است که در هر مورد پایه و اساس و منابع سخن خود و کتابشناسی کتب یا مقالات یا نشانی سایت های مورد استفاده را نیز برای سنجش دقیق تر دیگر پژوهندگان ارائه دهید تا راهشگایی قابل قبول برای پژوهشهای آینده باشد؛ و آنجا که نظرات شخصی خود را مطرح می کنید روشن کنید که این "نظر نگارنده" است تا تفکیک بین گفتاوردها و دیدگاه های نگارنده ممکن شود.
اما یک نکته مهم را که در پاسخ نامه دوم ایشان یادآور شدم، این بود: اگر دقت کرده باشید در نوشتار من گفته نشده است که هامبارسوم همان اسفندگان است بلکه تنها به شباهت های این جشنها پرداخته ام و وجه مشترک هر دو بازگو شده است؛ البته میتوان شباهتهای دیگری بین این دو جشن با جشنهای بهاری دیگر یافت.
در هرحال نوشتار ایشان دربرگیرنده مطالب متنوعی بود که شماری از آن ها که به نوشتار من مربوط میشد آن گونه که من برداشت کرده ام، فهرست وار چنین است:
1- ۱- جشن مردگیران ربطی به جشن اسفندگان ندارد.
2- ۲- اساساً هیئت اصلی نام ماه اسفند، باید "سپ-اندر- وث (=مذ)" به معنی ماه شکست سرما باشد.
3- ۳- نام دیگر هامبارسوم، "ورآورد" است.
4- ۴- جشن بزرگ ماه اسفندگان (!) مربوط به الهه ای ایرانی به نام سپنت آرمئیتی است و در اساس همان جشن نوروز جمشیدی و جمی است که در پایان ماه اسفند برگزار می شود.
برای مراجعه دقیقتر پژوهندگان، متن کامل مطلب انتقادی جواد مفرد کهلان با عنوان «بررسی ریشه های ایرانی و ارمنی جشن زنانهً ناهیدی، مردگیران » در زیر آورده میشود:
در رد و بدل پیام کوتاهی که با دوستمان شاهین سپنتا در باب جشن زن در ایران باستان انجام شد به موضوع به جشن زنانه کهن ایرانی که در رابطه با سنتها و جشنهای ارامنه قابل تشخیص هست؛ کشیده شدم. بنا به اسناد موجود در این باب ایشان و منابعشان با یکی گرفتن سپندارمذ الههً سرسبزی جهان زیرین با الهه زیبایی آستغیک (ناهید، آفرودیت)، موضوع را مغشوش ساخته اند. معلوم است که جشن مردگیران که در ماه سرسبز سال در میانه بهار صورت میگرفته، ربطی به جشن اسفندگان ندارد. اساساً هیئت اصلی نام ماه اسفند، نظر به نام ماه اسفند (سپندارمذ) در زبان کُردی یعنی رئو-شمی (گذر زمستان) باید "سپ-اندر- وث (=مذ)" به معنی ماه شکست سرما باشد نه چیز دیگر.حتی در سالهای اخیر ریشه جشن والنتاین را نیز به سپندارمذ نسبت داده اند که بیراهه رفتن است و نگارنده سال پیش به تفصیل در باب اینکه والنتاین یادگار مهر و مهرپرستی روم باستان است، سخن گفته است. جشن وسط بهار ارامنه یا همان هامبارسوم (به لغت اوستایی هم، ورد، زم یعنی زمان چیدن همگانی گلهای سرخ )، جان گلوم (منسوب به گاه گلها) یا تحت نام دیگرش وردآورد (عید گلابگیری گلسرخ) متعلق به الهه آستغیک (الهه زیبایی) یا همان آناهیتا (ناهید، پاک، باکره) بوده است. می دانیم این الهه که در داخل ایران هم به نام آناهیتا یا ناهید (باکره) پرستش میشد، در بین النهرین تحت اسامی ایشتار و اینانا (هر دو به معنی باکره) معروف بوده است. لذا جشن بهاری ابراز وجود دسته جمعی و حاجت خواهی زنان مربوط به همین الهه زیبایی خاورمیانه بوده است. در کتاب تاریخ ارمنستان موسی خورنی و تعلیقات آن چنین توضیحاتی در باب این حاجت خواهی سنتی دختران ارمنستان کهن قید شده است: "در ترانه های سمت گقتن (جلفا) گفته میشود: حسرت خورده، سخت مشتاق، بانو ساتنیک (ملکهً زیبا) دارد اشتیاق، به آرتاخور (تاج گل)، خاوارت (میوه)، خاوارتسی (جوانه، تاک= برسم زرتشتیان) از گیاهان، [تا آن را به دست آورد] از فراز ارگاوان (ارگاوان؛ کوه پر ارج). گئورکی نعلبندیان در حاشیه این مطلب می آورد که بانو ساتنیک (=مخلوق زیبا، الهه آستغیک، آفرودیت) سخت مشتاق و خواستار ریاحین از فراز کوه ارگاوان بود تا بدین وسیله که از اعتقادات خرافه پرستی ارامنه بوده، عشق کسی را که بدان مایل بوده به خود جلب کند". لابد اردیبهشت ماه (ماه بهشت برتر) ماه مخصوص این الهه زیبایی بوده است. نام آبان ماه (در اصل سامی-ایرانی به معنی منسوب به پسر؛ مردوک پسر ائا/انکی) به سهو به معنی ماه مخصوص الهه آبها و زیبایی ناهید گرفته شده است. شواهدی در اساطیر کهن موجود است که خدای خردمند زمین بابلی و یونانی در نقش ورزاوی ( نماد بابلی ماه اریبهشت) الهه زیبایی ناحیه شام (ایشتار، اروپا) را بر پشت خود سوار نموده و می ربایدش. از سوی دیگر اسطوره ای بابلی عدد هشت ماه هشتم سال (آبان ماه) را با مفهوم اردیبهشت پیوند می دهد: "نین خورساگ پرسش خویش از ائا/انکی (خدای زمین و خرد بابلی) را هشت بار تکرار می کند. هر بار انکی یکی از اعضای دردناک بدن را نام می برد، و نین خورساگ تولد خدایی در رابطۀ با آن را اعلام می دارد. سرانجام، به احتمال به در خواست نین خورسَگ، انکی سرنوشت خدایان تازه متولد را رقم زده و آخرین آنها به نام اِنساگ (انساگیل، سرور بهترین منسوجات بهشتی =اردیبهشت) را به مقام خدای حامی "دیلمون(جزیره کیش)" منصوب می کند."
اما جشن بزرگ ماه اسفندگان مربوط به الهه ای ایرانی به نام سپنت آرمئیتی است و در اساس همان جشن نوروز جمشیدی و جمی است که در پایان ماه اسفند برگزار میشود. این الهه که در ارمنستان پرودئیاد ساندرامت (یعنی الهه سود بخش جهان زیرین) نامیده میشده است؛ با اندرون کوه آرارات مربوط میشده و هاروت و ماروت یاوران وی به شمار می رفته اند. کلام موسی خورنی در این باب هنگام قبول مسیحیت از سوی ارامنه چنین است: " ارامنه دیگر از پرودئیاد ساندرامت پیغام نمی خواهند بلکه مشغول فرا گرفتن علوم متنوع از افلاطون نوین یعنی از معلم من می باشند..." این الهه در سنت مطابق یمی (جمی) همسر و همزاد جم (جمشید، ایزد جهان زیرین آریائیان) که خصوصاً نزد پارسها پرستش میشده اند و در واقع ایزد و الهه قبیله ای ایشان به شمار می رفته اند. نام های ارتی (پاک)؛ آری (آرا، نجیب یا شیر) و پارس (به زبان سکایی یعنی پلنگ یا شیر) با این ایزد و الهه مربوط بوده اند و شیر (آره به زبانهای سامی کهن) حیوان توتمی ایشان به شمار می رفته است. چه در مُهری از عهد هخامنشی که در ناحیهً جنوب شرقی دریای سیاه پیدا شده و در موزه لندن موجود است. پادشاهی هخامنشی در حال پرستش همین جمشید سوار بر شیر دیده میشود. اهمیت پرستش این ایزد در نزد پارسیان هخامنشی را از یک گفته هرودوت می توان ملاحظه نمود: نزد ایرانیان از قربانی کودکان به طور اخص پرهیز میشده است. اما در این باب تنها هرودوت یک مورد در باب خشیارشا ذکر میکند: "در هنگام لشکرکشی به طرف یونان پسربچگان و دختربچگان مردم را زنده به خاک میکرد؛ زندگان را به خاک کردن از رسوم ایرانی است زیرا که من شنیده ام وقتی که آمس تریس زن خشایارشا پیر شد چهار ده تن از پسران بزرگان ایران را زنده بر خاک کرد تا اینکه خوشنودی خدایی را که در زیر زمین آرام دارد (جمشید یا جمی= سپنت آرمئیتی) به جای آورده باشد." میدانیم ماه دوازدهم ایرانی متعلق به امشاسپند اسفند (الهه مقدس زمین و جهان زیرین) معادل ماه دوازدهم بابلی است که متعلق به الهه بابلی دابارا (=شخم زن، کشنده گاو آهن، الهه کشاورزی) است. این الهه بیشتر تحت نام نین خورساگ (الهه اراضی کشاورزی سنگلاخی) معروف بوده است. بر این اساس لابد منطقه البروج وی گاو آهن مقدس(=آبسین بابلی) یا خود گاو (ثور) بوده است. ترجمه نام نین خورساگ به صورت حجر و هاجر به اعراب کعبه رسیده است. خود نام سپنت آرمئیتی را می توان مأخوذ از نام سومری الهه مادر جهان زیرین یعنی آرورو مامیتی (الهه مادر همراه با توتم شیر)گرفت.