جشنهای ایرانی در گفتگو با رسانهها
*
آیین های چهارشنبهسوری در گفتگو با شهرزاد نیوز
گفتوگوی مریم رئیس دانا با شاهین سپنتا, ٢٢ اسفند ١٣٨٨
شهرزادنیوز: به چه دلیل چهارشنبهسوری را شب قبل از چهارشنبهی آخر سال، یعنی سهشنبه شب، میگیرند؟
ـ جشن چهارشنبهسوری پیشینهای کهن و چند هزارساله دارد. بنمایههای چهارشنبهسوری به آخرین گاهانبارِ سال، جشن «همس پت میدیم گاه»، بازمیگردد. نیاکان ما این جشن را پس از اسلام هم در نواحی مختلف ایران ِبزرگ با نام جشن «سوری» در شب یکی از روزهای پایانی سال برگزار میکردند. به تدریج این جشن در شبِ آخرین چهارشنبه سال تثبیت شد و چهارشنبهسوری بهمعنی چهارشنبهی سرخ و آتشین نام گرفت. با این که در فرهنگ ایران همه روزهای هفته فرخنده هستند، ولی در این میان چهارشنبه جایگاهی ویژه دارد و از دیرباز گاه ِشادکامی و سور و سرور بوده است. در گذشته، این آتشافروزی در سپیدهدم انجام میشده، اما به تدریج و امروزه، هنگام آن به شب آخرین چهارشنبه سال کشیده شده و مردم با شادمانی و برافراشتن آتش به پیشواز این روز فرخنده میروند.
آیا ممکن است این سور اقتباسی باشد از آتش افروزی زرتشتیان ایران باستان در شب آخر سال؟ ظاهرن زرتشتیان شب آخر سال چراغی بر بالای بام میگذاشته و سحرگاه به روی بام میرفتهاند و آتش افروزی با نوای اوستا درهم میآمیخته است.
ـ بله همانطور که گفته شد بنمایههای جشن چهارشنبهسوری به جشن آخرین گاهنبارسال یا «گاهنبار پنجه» بازمیگردد که در پنج روز پایانی سال برگزار میشده است. ایرانیان باستان، در آخرین روزِ گاهانبار پنجه، مقداری هیزم بر فراز بام خانه که بلندترین جای خانه بوده است، گرد میآوردند و در سپیدهدم روز بعد روی بام خانه آتش روشن میکردند و طی آیینی، فَروَهَر نیاکان درگذشته را به پیشواز می رفتند، زیرا به باورشان در چنین روزهایی فروهر آنان برای همراهی در جشن بازمیگشتهاند. روشنکردنِ آتش بر پشتبام خانهها یا تپههای مشرف بر شهر یا روستا اگرچه در برخی از مناطق شرقی و غربی و مرکزی کشور و برخی شهرستانها و روستاها هنوز پابرجاست، اما در بسیاری از شهرهای بزرگ کشور فراموش شده؛ البته این امر با توجه به امکانات محدود مناطق مسکونی شهری طبیعی به نظر میرسد.
این جشن با گذر زمان چه تغییراتی کرده است؟ تا سی سال پیش، مردم پس از پریدن از روی آتش و خواندن شعر معروف سرخی تو از من/ زردی من از تو، به عنوان مثال به قاشقزنی میرفتند، در سالهای اخیر بهخصوص در تهران شاهد صداهای انفجاری هستیم. در گذشته این سور را چهگونه برپا می کردند؟
ـ تغییرات گسترده و مشهود است، ولی گوهر اصلی این جشن کهن همچنان دست نخورده باقی مانده. این دگرشها هم شامل تغییر نام جشن میشود و هم زمان و نحوهی برگزاری آن، که دردورههای مختلف صورت گرفته و بهاختصار به این موارد اشاره شد. برخی از آیینها مانند فالگوش، کجاوهاندازی، قاشق زنی، فالکوزه، آجیل شیرین مشکلگشا، کوزهشکنی، گرهگشودن و قفلگشایی، شالاندازی، پختن آشرشته یا رشتهپلو با این که ریشه در باورهای کهن دارند، اما شکل امروزین به خود گرفتهاند و اگرچه هنوز در برخی نقاط به صورت پراکنده برگزار میشوند، با این همه در بسیاری از نقاط کشور خصوصن در شهرهای بزرگ رنگ باختهاند. علت آن هم بیشتر برمیگردد به تبلیغات منفی رسانههای دولتی و محدودیتهایی که برای برگزاری آیینهای شاد وجود دارد. درنتیجه طی یک واکنش طبیعی، متأسفانه بهتدریج این آیینهای شاد جای خود را به جنگ و گریز خیابانی و ترقهزدن توسط برخی جوانان داده، اما واقعیت این است که استفاده از ترقههای پر سرو صدا، با اصالت جشن چهارشنبهسوری در تضاد است.
چهارشنبهسوری آیینیست معنوی و جشن پیشباز نوروز بزرگ. چهارشنبهسوری آیین ستایش پروردگار است و نیکوییهای نیاکان در آستانهی بهار طبیعت. پس زیباتر آن که این جشن در محیطی معنوی برپا گردد، که البته منافاتی وجود ندارد با شادتر برگزارنمودن آن.
متن کاملتر این گفتگو را در سایت شهرزاد نیوز بخوانید
حاجی فیروز، پیک بهار
گفتوگوی مریم رئیس دانا با شاهین سپنتا, ٢٩ اسفند ١٣٨٨
1 ـ آیا ایرانیان باستان نیز مانند ایرانیان امروز اصرار داشتند که حتمن خوان نوروزیشان شامل هفت تا سین باشد؟
از دیرباز گستردن خوان ویژه با خوراکیها و نوشیدنیهای گیاهی در همه جشنهای ایرانی متداول بوده است که به نظر میرسد ریشه در آیین مهر داشته باشد. بر خوان نوروزی نیز به نشانه هفت امشاسپند، هفت خوراکی با منشاء گیاهی مینهند که معمولن عبارتند از سبزه، سماق (سماک)، سمنو، سیب، سرکه، سیر و سنجد که از اجزای ثابت و نمادین «هفت سین» هستند. اما افزون بر «هفت سین» نامبرده سفره نوروزی، برخی دیگر از پیوستهای سفره هفت سین همچون کتاب، آیینه و آب، شمع، سکه، ماهی قرمز، نان، سبزی، شیرینی، تخممرغ رنگ کرده، گل و گلاب و... نیز هریک به نوبه خود بر زیبایی این «خوان نوروزی» میافزایند.
2ـ این شایعه چهقدر به واقعیت نزدیک است که در گذشته هفتشین به جای هفتسین داشتهایم، و با ورود اسلام به ایران، هفت شین به هفتسین تغییر نام داده است؟
- در ایران و برخی نواحی افغانستان، سفره هفتسین گسترده میشود. البته در برخی شهرهای شمال افغانستان، از هفت میوه خشک همچون زردآلو، کشمش، بادام، پسته، گردو، سنجد و فندق نیز استفاده میکنند. اما در جمهوری آذربایجان اهمیت عدد هفت فراموش شده ولی همچنان از انواع خشکبار و مغزها بر سفره هفتسین استفاده میشود.
برخی بر این باورند که خوان نوروزی در ایران باستان "هفت شین" نام داشته است و استناد میکنند به این بیت از رودکی: «شهد و شیر و شراب و شکرناب / شمع و شمشاد و شایه اندر خوان». با این حال به نظر میرسد که برخی از اجزاء این سفره در این بیت که با شین شروع میشوند مثل شمع و شیر چون خوراک با منشاء گیاهی نیستند نمیتوانند با دیگر اجزای اصلی سفره سازگاری داشته باشند و اگر بنا بر آن بود که از گیاهانی که نامشان با شین شروع میشود استفاده کنند، شنبلیه و شوید و شاهی در دسترس بودند و نیازی به گذاشتن شیر و شمع نبود. در ضمن شایه نیز به معنی «میوه» است و نام میوه یا گیاهی خاص نیست.
3ـ حاجی فیروز کیست و چرا خود را سیاه میکند؟
- حاجی فیروز پیک بهار است که گرم شدن و سبز شدن زمین و نو شدن سال را نوید میدهد. اکنون با رازگشایی استورههای میان رودان در متن اکدی نوخوانده، ریشههای مشترک این استورهها بیش از گذشته آشکار شده است. بر بنیان این استوره کهن، ایشتر، ایزد بانوی زایش و باروری، پس از سفر به جهان فرودست، دیگر امکان بازگشت به جهان فرادست را نمییابد. از اینروی زایش و باروری بر زمین بازمیماند. پس خدایان به چارهجویی مینشینند و چنان میخواهند که ایشتر جانشینی برگزیند تا او را بهجای خود به جهان فرادست بفرستد. ایشتر همسر خود دوموزی را برمیگزیند، تنپوشی سرخ بر تنش میکند، روغنی خوشبو به سر و روی سیاهش میمالد، ساز "نی" در دستش میگذارد و او را به جهان فرادست میفرستد تا روی زمین آید و گیاهان را زندگی بخشد. بالا آمدن دوموزی و سبز شدن گیاهان هر سال همزمان با فرا رسیدن بهار و نوروز ما ایرانیهاست و چنین به نظر میرسد که "حاجی فیروز" امروز، خویشاوند همان "دوموزی" کهن است که همچو او با جامهای سرخ و چهرهای سیاه و دایره زنگی در دست، نوید بخش نوروز است. این چهره استورهای در نواحی مختلف ایران و دورههای مختلف با نامهایی چون «حاجی فیروز» یا «میر نوروزی»، «ننه نوروز» یا «بابا نوروز» شناخته میشود.
4ـ ایرانیان آخرین روز جشن نوروز، سیزدهم فروردین ماه، را ناخجسته میدانند و با رفتن به دشت، به طور نمادین نحسی آن را از خانه به درمی کنند. این رفتار آیا ریشه در داستان آرش دارد، قهرمان ایرانی که در همین روز، درحالیکه صلح را در ایران برقرارمی کند، اما جان خود را از دست میدهد؟
- در فرهنگ ایران نه تنها هیچ روزی نحس نیست، بلکه همه روز های سال نیکو و فرخنده هستند و بهدلیل همین فرخندگی، آیینهای شاد و سرورانگیزی نیز در این روزها برپا میشود و روز سیزدهم همه ماهها و بهویژه روز سیزدهم فروردین نیز در همین شمار است. در این مورد ابوریحان بیرونی در « آثارالباقیه » ضمن نکوداشت نیاکان و یادکرد باورهای مردم در ایران پیش از اسلام با اشاره به فرخنده بودن روز 13 در همه ماههای ایرانی تاکید میکند که "ایرانیان باستان هر روز از ماه را به نامی خواندند و سیزدهمین روز هر ماه تیرروز نامیده میشود و تیر نام فرشتهای عزیز و نام ستارهای بزرگ و نورانی و خجسته است".
در فرهنگ ایرانی، سیزدهمین روز از فروردین ماه (همانند سیزدهمین روز از همه ماههای سال) به نام ستاره «تیر» یا «تِشتَر» که در باورهای کهن ایزدباران و ترسالی بود، نامزد شده است. بر این پایه، مردم پس از برگزاری جشنهای نوروزی، در سیزدهم فروردین ماه به پاس همه دادههای اهورایی به نیایش پروردگار یکتا پرداخته و در حالیکه در کوه و در و دشت گرد میآمدند، در کنار مناظر زیبای طبیعی به شادی و پایکوبی میپرداختند و با یاد ایزدباران یا همان تیر (تشتر) از خداوند خواهش باران یا طلب برکت و خرمی مینمودند. درحقیقت، «سیزده بهدر» یکی از جشنهای طلب باران بوده که همه ساله در آستانه تابستان بزرگ و در دل بهار طبیعت برگزار میشده است.
اهمیت بیرون رفتن از خانه و پناهبردن به دامان طبیعت و سپاسگزاری به درگاه پروردگار در روز تیر از ماه فروردین بهحدی بود که خانهنشینی و بیاعتنایی به جلوههای زیبای طبیعت در این روز کاری ناپسند شمرده میشد و به زبان دیگر، ناسپاسی به درگاه پروردگار بهشمار میرفت. از این روی همگان یکدیگر را به نیایش پروردگار، یادمان ایزد تیر و خواهش برکت و گشت و گذار و بیرون رفتن از خانه در این روز فرامیخوانند؛ چنانکه امروز نیز چنین است و خوشبختانه هنوز هم پس از هزاران سال شاهد هستیم که در روز تیر از فروردینماه، گردهمایی بزرگ ایرانیان در طبیعت سبز بر پا میشود و همگان در نخستین ماه سال و در بهار زیبا، سالی سرشار از آبادانی و خرمی از درگاه اهورای ایران خواستارند. اما اگر هم کسی به ارتباط استوره آرش کمانگیر با سیزدهبهدر باور داشته باشد باید از او پرسید: اگر آرش در چنین روزی جان خود را با اراده خویش، شجاعانه، در راه پاسداشت مرزهای ایران زمین و یکپارچگی سرزمینش پیشکش میکند، آیا این دلیلی منطقی برای به اصطلاح "نحس" شمردن چنین روزی خواهد بود؟
5ـ خاستگاه انتخاب نام برای هر سال چیست؟ مثلن امسال سال ببر است.
نام نهادن سالها به اسم جانوران براساس گاهشماری دوازده حیوانی، ریشه در روش اخترشناسی و طالعبینی چینی (ختا و ایغور) دارد و بهنظرمیرسد که این گاهشماری در دوران حکومتهای ترکتبار غزنویان و سلجوقیان به فرهنگ ایرانی وارد شده است. حتا در دوران سلسلههای ترکتبار دیگر همچون صفوی، افشاری و قاجاری نیز استفاده از نامهای ترکی کهن این حیوانات، که در تقویم ختائی بهکار میرفته، در ایران رایج بود تا اینکه طبق مصوبه مجلس شورای ملی در یازدهم فروردین 1304 خورشیدی، این روش منسوخ اعلام شد. در آن مصوبه آمده بود: "ترتیب سالشماری ختا و ایغور که در تقویمهای سابق معمول بوده از تاریخ تصویب این قانون منسوخ خواهد بود".
6ـ پس از اینکه برای نخستین بار سازمان ملل نوروز ایرانی را بهعنوان یک مناسبت بینالمللی رسمیت داد، شما طرح اتحادیه نوروز را مطرح کردید. چهقدر فکر میکنید این پیشنهاد قابل اجرا باشد؟
- این پیشنهاد بیشتر به "ضرورت" ایجاد اتحادیه نوروز و "اهمیت" آن میپردازد، اما قطعن موانع زیادی برای اجرایی کردن پیشنهادهایی از این دست وجود دارد. شاید بزرگترین موانع گرفتاریهای سیاسی و درگیریهای نظامی باشد که منطقه ما با آن دست به گریبان است. از اینروی در این پیشنهاد تاکید شد که میتوان در چند گام به اجرایی شدن آن پرداخت. نخستین گام، همگرایی فرهنگیست که بنیادش بر جشن جهانی نوروز و اشتراکات زبانی و ریشههای تاریخی مشترک این کشورها خواهد بود و بهتدریج طی یک دوره زمانی تعریفشده میتوان با برطرف کردن موانع به گامهای دیگر نیز پرداخت.
این گفتگو در سایت شهرزاد نیوز منتشر شده است.
اسفندگان، جشن آزادی زنان
گفتگوی مریم رئیس دانا با شاهین سپنتا, ٤ اسفند ١٣٨٨
شهرزاد نیوز: یکی از جشنهای کهن ایرانی، جشن اسفندگان است. این جشن چه ویژگیهایی دارد؟
اسفندگان از جشنهای زیبای ایرانیست که همه ساله در آستانه بهار برگزار می شده است. در برخی از متون کهن ادب فارسی همچون «آثارالباقیه» و «التّفهیم»، «زینالأخبار»، «شرفنامه» و «شاهنامه» به شواهدی درباره چگونگی برپایی این جشن برمیخوریم. بر بنیان این گزارشها اسفندگان (سپندارمذگان) جشنی بهاری بوده که در آستانهی سال نو در پنجمین روز ماه اسفند برپا میشده است. اسفندگان جشنی ویژه زنان بوده و در این روز زنان خود را میآراستند و با تن پوشهای شاد و رنگارنگ، در کوی و برزن به پایکوبی و ترانه خوانی و شادی میپرداختند. سپس در پایان آن روز، برای نیایش گروهی به نیایشگاه میرفتند. به نظر میرسد که در این جشن به گونهای نمادین به آزادیهای زنان و حقوق آنان توجه ویژهای می شده است. در این روز زنان دست افشان و پایکوبان و گلافشان، رنگ و بوی دیگری به کوی و بازار می دادند و حال و هوای شهر را شادتر و متفاوتتر از همیشه می کردند.
ـ و چرا پنجم اسفند را به این منظور جشن میگرفتند؟
ـ در گاهشماری ایرانی پنجمین ِروز ماه و دوازدهمین ماه ِسال به نام امشاسپندبانو « سپندارمذ» نامزد شده است. پس به تاریخ پنجم اسفندماه هرسال به فرخندگی این همنامی جشن اسفندگان برپاست. این نام در اوستا «سپنتا آرمیتی» و در فارسی « سپندارمذ » یا «اسفند» آمده است. سپندارمذ در گاتها یکی از فروزههای اهورامزدا و در اوستای نو یکی از امشاسپندبانوان است که در جهان مینوی نماد دوستداری و فروتنی و بردباری اهورامزدا و در این جهان نگهبان زمین بارور و زنان پارساست. از اینروی در فرهنگ ایرانی جشن اسفندگان ویژه زنان است و در آستانهی بهار طبیعت و باروری زمین برگزار میشود. در این جشن که در گذشته « مردگیران » نیز نامیده میشد، زنان از مردان آرزوها میخواستند و بر مردان بایسته بوده که برآورده سازند.
ـ واژه «مردگیری» را بهکاربردید، آیا میتوان از این لفظ برداشتکرد که زنان از مردان خواستگاری هم میکردهاند؟
ـ بر بنیان گزارشهای ایرانی، بهنظرمیرسد که در ایران کهن دختران نیز از این جشن سهمی داشتند، چنانکه برخی این جشن را ویژه «عروسان نادیدهشوی»، یا «دختران ِدم بخت» دانستهاند که به همسرگزینی تشویق میشدند، پس این جشن را «مردگیران» مینامیدند. اما رفتهرفته که سنتهای مذهبی در جامعه پررنگتر شد، در این جشن نیز دگرگونیهایی رخ داد، ازجمله آنکه: به زنان پارسای باشوهر اهمیت بیشتری داده شد. زنان در این روز، بهگونه نمادین، خواستههایشان را از مردان خود میگرفتند.
ـ در برابر واژه « مردگیری» در آن جشن، امروز لفظ «زن گرفتن» را داریم. آیا این فرهنگ است که با دگرگونی خود در گذر زمان به تعاقب موجب دگرگونی زبان و لفظ و اصطلاح میشود؟ و اصولن آیا جشن مردان هم وجود داشته است؟
ـ این پرسش شما چند بخش دارد که باید به هرکدام جداگانه بپردازیم. نخست اینکه اگر بپذیریم در دورههایی، بهکارگیری عبارتهایی چون «مردگیران» یا «مردگیری» بهمفهوم «مرد خواستن» یا«همسرگزینی دختران شویناکرده» برابری میکند با آیین خواستگاری امروز، که ممکن است به ازدواج ختم شود. البته امروزه، معمولا ً خواستگاری از سوی مردان انجام می شود، ولی روشن است که در فرهنگی که خواستگاری و همسرگزینی برپایه برابری زن و مرد و رعایت حقوق طرف مقابل باشد، چنانچه به ازدواج منجر شود، پیمانی دو جانبه بین زن و مرد تلقی خواهد شد، پس چه «مردگیران» نامیده شود چه « زن گرفتن» خوانده شود، چیزی از اختیار طرفین در انتخاب و نیز تعهد یک طرف به طرف مقابل کم نمیکند.
در ضمن، امروزه در اصطلاح عامه همچنان « زن گرفتن» و «مرد گرفتن» دربرابر هم متداول است و بهکار میرود و منظور از هر دو «ازدواج کردن» است.
اما درمورد بخش دیگر پرسش شما، بهجاست اشاره کنیم که در اوستای نو سه امشاسپند، یعنی «سپندارمذ» ، « خرداد » و «امرداد» از امشاسپند بانوان بهشمار می روند و مادینه پنداشته شده و نماد مادر- خدایی آفریدگارند. اما امشاسپندان «بهمن»، «اردیبهشت»، و « شهریور» نرینه پنداشته شده و نماد پدرـ خدایی اهورامزدا بهشمار می روند. پس با بررسی بیشتر می توان در جشن های مربوط به این سه امشاسپند اخیر که نماد پدرـ خدایی اهورامزدا هستند، نشانههایی از بزرگداشت نمادین نقش مردان در زندگی یافت.
این گفتگو در سایت شهرزاد نیوز منتشر شده است.
جشن شهریورگان، روز پدر ایرانی
گفتگوی مریم رییس دانا با شاهین سپنتا
پیش از هر چیز بفرمایید آیا تمایزی هست میان شهریور باستانی و شهریور خورشیدی؟
گاهشماری یک دانش است و ایرانیان هزاران سال است که با این دانش آشنایی دارند، و بنیان گاهشماری خورشیدی ایرانیان که امروز بهکار میبریم حاصل قرنها تلاش و کوشش ایرانیان است و یکی از دقیقترین گاهشماریهای جهان. گاهشماری فعلی ماههای ۳۱ و ۳۰ و ۲۹ روزه دارد چون بنیان طبیعی دارد.
بر این اساس مدت فصلها، بهتقریب، بهار ۹۲ روز، تابستان ۹۳ روز، پاییز ۸۹ روز و زمستان ۸۹ روز است؛ و چون مدت فصول یکسان نیست، مدت ماههای تشکیلدهنده آنها نیز برابر نیستند. اما اگر تعداد روزهای ماه را ۳۰ شبانروز فرض کنیم، آغاز فصول طبیعی به دلیل متفاوت بودن مدت فصلهای مختلف با آغاز ماهها شروع نمیشود و یک آشفتگی در گاهشماری و زمان دقیق جشنها خواهیم داشت. البته درحال حاضر، هر دو روش طرفدارانی دارد و این باعث نوعی دوگانگی در زمان تعیین جشنها شدهاست.
اما بهترین پیشنهاد را برای ایجاد نزدیکی بین دو دیدگاه، موبد دکتر کورش نیکنام نمایندهی پیشین زرتشتیان ارائه دادند. بر مبنای این پیشنهاد، استفاده از همین تقویم است با ماههای ۳۱ و ۳۰ و ۲۹ روزه، با نامهای کهنی که نیاکانمان بر روزها قرار دادهاند، فقط با یک تفاوت: سی و یکم هر ماه را هم «اَوَرداد» بنامیم. به نظرم این پیشنهاد هم علمیست و هم نامگذاری روز سی و یکم پیروی میکند از یک الگوی کهن. به این ترتیب آغاز فصول و زمان دقیق جشنها سر جای خود هستند و نیز زمان برگزاری مناسبتهای دینی هموطنان زرتشتی نیز دقیقتر رعایت خواهد شد و خدشهای به آن وارد نمیشود.
بنابراین چیزی به نام شهریور باستانی یا شهریور خورشیدی نداریم. مهم نگاه ماست به پدیدههای هستی، آنگونه که اشوزرتشت همیشه خواهان است، هماهنگ بر بنیان خرد و دانش زمان.
در جشن شهریورگان چه رسم و آیینی برگزار می شده است؟
در گاهشماری ایرانی، ششمین ماه سال و چهارمین روز از هر ماه شهریور نام دارد، از اینروی در روز شهریور از شهریور ماه یا چهارم ماه شهریور را جشن شهریورگان برگزار میکنیم. شَهریوَر به معنای «شهریاری آرمانی»، در گاتها یکی از فروزههای اهورامزداست و او را مینوی جوانمردی نیز خواندهاند.
جشن شهریورگان پیوندی نیز با استورهی نبرد، نخستین بشر (کیومرث)، با اهریمن دارد که با یاری امشاسپند شهریور بر اهریمن پیروز و دوران پیروزی و شهریاری بشر بر زمین آغاز میشود. در فرهنگ ایرانی از میان گلها، گل «شاه اسپَرغَم» یا « ریحان» ویژهی شهریور و جشن شهریورگان است.
دربارهی آیینهای این جشن، بیرونی روایت میکند « در شهریورگان آتشهای بزرگ میافروختند و عبادت خدا و ستایش او را زیاد میکردند و برای خوردن و دیگر شادمانیها به گرد هم جمع میشدند.»
دستورداراب پالتن نیز در« فرضیاتنامه» بر بنیان یک متن پهلوی کهن که در دسترس داشته به شایست و ناشایست «شهریور روز» پرداخته و به مواردی چون شادی نمودن، روزی دادن به لشکریان، بخشودن گنهکاران، دهشمندی به نیازمندان، دیدار با بزرگان و امیران اشاره میکند. همین تعابیر از آیینهای جشن شهریورگان را در سرودههای «مسعود سعد سلمان» و اندرزنامه «آذرپاد مهراسپندان» نیز بهخوبی میتوان دید.
اکنون، ایرانیانِ پایبند به باورها و آیینهای ایرانی در برخی از شهرها و روستاها در جشن شهریورگان گرد هم میآیند و نیایش همگانی میخوانند و چوبهای خوشبو و اسپند بر آتش میگذارند و با برنامههای شاد جشن شهریورگان را گرامی میدارند. خوشبختانه سال گذشته، انجمن موبدان پس از مدتی پژوهش و مشورت با صاحبنظران و مطالعه روی فلسفه نامگذاری روزها و آیینهای ویژهی جشنهای ایرانی، سرانجام در یک انتخاب شایسته، روز شهریور از ماه شهریور یا جشن شهریورگان را روز پدر ایرانی انتخاب و اعلام نمود، که بر شور و شوق برگزاری این جشن کهن در میان هموطنان خواهد افزود.
به چه دلیل در گاهشمار ایرانی، هر روز صاحب نامی است؟ اورمزد، بهمن، اردیبهشت، شهریور، سپندارمزد، خورداد، امرداد، ...
ـ در فرهنگ ایرانی، نام روزهای ماه برگرفته از نام اورمزد، ایزدان (ستودههای مینُوی) و امشاسپندان (مِهین ایزدان) هستند. اینها همگی فروزههای اهورایی یا پدیدههای هستیاند که جهان را پایدار ساختهاند. از اینروی این نامها را بر روزهای ماه نهادهاند تا مردمان این نامهای درخور ستایش را همه روزه در اندیشهی خود داشته و بکوشند تا این فروزههای نیک همچون اندیشهی نیک، بهترین راستی، مهربانی و فروتنی، پیمانداری، دادگری و ... را در درون خود بپروند و در اندیشه و گفتار و کردار خود به کار گیرند. پس منطق حاکم بر این حُسنِ انتخاب، افزون بر جنبهی آیینی آن، کمک به رشد و بالندگی همیشگی انسان و گسترش صفات نیک اخلاقی میان مردمان است.
ـ در تقویم زرتشتی هرگاه روزی همنام میشده با نام همان ماه، آن روز را جشن میگرفتهاند، مانند جشن شهریورگان،جشن تیرگان و... بهواقع درطول سال، هر ماه یک جشن به نام خود دارد؟
ـ بهتر است بگوییم در «فرهنگ ایرانی» به فرخندگی همنامی روز و ماه، جشنی برپا میسازند. به این ترتیب در برخی ماهها یک جشن و در برخی چند جشن برگزار میشده است یا میشود. البته برگزاری جشن و شادی در فرهنگ ایرانی هرگز به یک یا چند روز در ماه و سال ختم نمیشود، بلکه همیشه و همه جا باید از اندوه و سوگواری پرهیز کرد. تلاش برای دستیابی به شادمانی درونی و بروز بیرونی آن، بهصورت برگزاری جشنهای شاد، یکی از بنیانهای فرهنگ ایرانی است.
روزهای جشن بهراستی آیا روزهای تعطیل و استراحت بودهاند یا فقط جنبه تقویمی و آیینی داشتهاند؟
در فرهنگ ایرانی، کار و کوشش جزئی از زندگیست و تعطیلی ندارد. برای همین به نظرمیرسد در ایران باستان ساعاتی از روزهای جشن را به کار و ساعاتی را به تنآسودن (استراحت) و برگزاری آیینهای شاد ویژه میکردند. هیچ گزارشی از خانهنشینی یا دست از کار کشیدن در روزهای جشن ازسوی نیاکانمان به دستمان نرسیده است. آن زمان که زندگی مردم پیوند بیشتری با طبیعت داشته، برگزاری جشنها در جاهایی عمومی برگزار میشده است، جاهایی مثل نیایشگاهها، جشنگاههای آذینبندیشده، در دامان طبیعت و کنار دوستان و آشنایان، و پس از پایان یک روزِ کاری یا در پایان فصل کشاورزی که اوقات فراغت بیشتری داشتند.
به سخن دیگر، ارزش برگزاری جشنها ـ آنگونه که امروزه متداول شده- در خانه خوابیدن و کار نکردن نبود. ارزش جشنهای ایرانی در گردهماییهای شاد مردمی همراه با نیایش بود که این تضادی با ساعات کار در روز ندارد. البته طبیعیست که در روزهای جشن مدت ساعات کار با روزهای دیگر متفاوت باشد، اما کار بهمعنای متداول و قرارداد امروزی «تعطیل» نمیشد.
سه روز در هر ماه را به نامهای دیبآذر، دیبدین، دیبهمر میبینیم. هر سه به معنی آفریدگار. ویژهشدن سه روز در ماه، و بهعبارتی سیوشش روز در سال به نام خداوند، آیا نشان از دیدگاه مذهبی دارد یا دلایل دیگری؟ و لفظ «دی»، پیشوند قبل از این نامها، به چه معنیست؟
دی همان دادار به معنی آفریدگار است، صفتی برای اهورامزدا. بله همانطور که شما هم اشاره کردید نام روزهای هشتم، پانزدهم و بیستوسوم هر ماه را، برای بازشناسی بهتر از هم، بهترتیب دی به آذر، یعنی « روز دی که به دنبالش آذرروز خواهد آمد»، دی به مهر، یعنی « روز دی که به دنبالش مهرروز خواهد آمد» و دی به دین، یعنی« روز دی که پیش از دینروز قرار دارد» نامیدهاند.
روز اول هر ماه نیز اورمزد نام دارد. بنابراین با فرضِ ماه سی روزه، هر ماه به دو بخش هفت روزه و دو بخش هشت روزه تقسیم میشود، که هر چهار بخش با نام آفریدگار آغاز میشود که سرآغاز همه چیز است. شباهت این بخشهای چهارگانه در گاهشماری کهن ایران با نظام ماهِ چهارهفتهای باعث شده برخی احتمال دهند در دورهی ساسانی از این روزهای سهگانه، منسوب به «دی» همراه با روز یکم هرماه «اورمزد روز»، بهعنوان روزهای تعطیل استفاده میشده که البته شواهدی در این مورد ارائه نشده است.
چرا در کشوری که فقط دوازده روز در دوازده ماه سالش به طور ویژه به روز جشن و شادی سکه میخورده است، امروز تعداد روزهای عزایش اینقدر زیاد شده است؟
چون در فرهنگ ایرانی سوگ و اندوه شایسته نیست و افزون بر جشنهای ماهانه که شما اشاره داشتید، جشنهای دیگری نیز در طول سال برگزار میشده است. خوشبختانه روان جامعه ایرانی هنوز به آن بنیانهای کهن وفادارمانده و غم و ماتم را نمیپسندد. اما حاکمیتِ برخی گرایشهای مذهبی موجب شده که در تقویم رسمی از شمار روزهای جشن کاسته و بر شمار روزهای سوگواری افزوده شود که همگی جنبه مذهبی دارند ولی روز سوگواری ملی نداریم.
-این مطلب در سایت رادیو زمانه منتشر شده است.
گذاشتن ماهی رزمجو بر سفره هفت سین با آیین های نوروزی در تضاد نیست
گفتگوی سپهر سلیمی از سایت «زیستا» با شاهین سپنتا
طی روزهای گذشته پیشنهاد انجمن حمایت از حیوانات اصفهان در خصوص جایگزینی ماهی رزمجو (فایتر) بجای ماهی قرمز برای خانواده هایی که توانایی نگهداری از ماهی قرمز را ندارند واکنش های متفاوتی را دربین دوستداران حیوانات در پی داشته است. موافقان این پیشنهاد را در کاهش مرگ و میر ماهی های قرمز موثر دانند . در میان مخالفان عده ای همچنان مخالف حضور ماهی در سفره هفت سین هستند و عده ای دیگر جایگزینی ماهی رزمجو(فایتر) با ماهی قرمز را اشتباه می دانند. بر این اساس خبرنگار زیستا گفتگویی داشت با دکتر شاهین سپنتا ، مسئول ( سابق) بخش جشن های بنیاد جهانی پاسارگاد . سپنتا دامپزشک بوده و دارای مطالعات و نوشته های ایران شناسی است.
برخی ادعا می کنند که حضور ماهی قرمز بر سفره هفت سین ارتباطی با فرهنگ ما ندارد. آیا از نظر شما این موضوع صحت دارد؟
ماهی قرمز ، تاریخی چند هزارساله را پشت سر نهاده تا به عنوان قدیمی ترین ماهی خانگی یا زینتی به حوض خانه های مردم و آب نماهای عمومی راه یافته است و مهمان کوچک نوروزی سفره های هفت سین ایرانیان شده است. گفته می شود که این ماهی برای نخستین بار در شرق آسیا و در کشور های چین و ژاپن پرورش داده شد و اجداد ماهی های قرمز امروزی از خاور دور به همه جای دنیا و از جمله ایران آمدند؛ با این همه ردی از ماهی قرمز را در نمونه هایی از قالی ایرانی با نقشه گلستان یا گلزار می توان یافت که در آن قالی ها ماهی های قرمز را به عنوان نمادهایی از زندگی و بی مرگی ، می توان در جوی های آبی نمایان دید که در باغ های بهشتگونه ایرانی روان شدهاند و به نظر کارشناسان این نقشه های گلستان تصویری را از پردیس ها یا فردوسهای ایرانی با پیشینهای دست کم متعلق به هزاره دوم پیش از میلاد ارائه می دهند.
اما چگونه این ماهی ها برسر سفره هفت سین آمده اند؟
ماهی قرمز با این پیشنیه ای که در فرهنگ ایران داشت به عنوان نماد برج « حوت » در سفره هفت سین نیز راه یافته است. چون برج حوت یا برج ماهی در « گاهشماری هجری شمسی بُرجی » از سال 1259 هجری خورشیدی به طور غیر رسمی در ایران رواج یافت و در سال 1289 هجری خورشیدی ، طبق ماده 3 محاسبات عمومی ( مطابق دوم حوت 1289 ) دوره دوم مجلس شورای ملی ، تقویم رسمی ایران شد و تا سال 1304 که گاهشماری هجری خورشیدی فعلی جایگزین آن شد، رسمیت داشت و در افغانستان هنوز متداول است . نام ماه های « گاهشماری هجری شمسی برجی » برگرفته از نام 12 صورت فلکی منطقة البروج است و از همین روی « بُرج » نامیده شده اند . نام برج های دوازده گانه به ترتیب عبارت بودند از :« حمل ، ثور ، جوزا ، سرطان ، اسد ، سنبله ، میزان ، عقرب ، قوس ، جدی ، دلو و حوت » . اگرچه این نام ها عربی بودند اما ریشه کاملا ایرانی داشتند و در برخی ار متون کهن که آگاهی هایی از ایران باستان به ما می دهند ، می توان نام های ایرانی این برج های دوازده گانه و نگاه ایرانیان به آن ها را به خوبی دریافت . برای نمونه در کتاب « بندهش » که متنی به زبان پارسی میانه است از این ها به نام "بره، گاو، دوپیکر، خرچنگ، شیر ، خوشه ، ترازو، کژدم، نیم اسپ، بز، دلو و ماهی یاد شده است.
آیا ویژگی های ظاهری این ماهی نیز برای انتخاب آن به عنوان عضوی از سفره هفت سین موثر بود؟به نظرمی رسد در انتخاب ماهی قرمز (Gold fish) برای نهادن بر سر سفره هفت سین نیز دو علت بیش از همه مهم بوده است: نخست مقاومت ماهی قرمز نسبت به عوامل نامساعد محیطی و پرورش آسان آن و دوم رنگ جذاب قرمز نارنجی ( گاه با خال های سفید یا سیاه ) و تنوع شکل ظاهری. رنگ « سرخ » این ماهی به عنوان نماد یا نشانه پیروزی ، شادی ، سرزندگی و برکت معنا می یابد. چنان که اهمیت رنگ قرمز در دیگر سنت های نوروزی نیز دیده می شود که از آن میان می توان به مواردی همچون « تن پوش سرخ » حاجی فیروز، طلب« سرخی » از آتش پاک چهارشنبه سوری، نهادن « سیب سرخ » بر سر سفره هفت سین و بستن « روبان سرخ» به دور سبزه نوروزی اشاره نمود. با این همه برخی افراد بنا به سلیقه خود گاهی نمونه های سفید یا سیاه این ماهی را انتخاب می کنند.
نام ماهی قرمز که با سین یا شین شروع نمی شود، پس چرا بر روی سفره هفت سین می آید؟
اگرچه ماهی قرمز در شمار اجزای اصلی "هفت سین" نیست اما از اجزای مهم "سفره هفت سین" هست و به هر روی سال هاست که به بخشی از جذابیت های نوروزی تبدیل شده و امروزه نهادن ماهی قرمز بر سر سفره هفت سین یک رسم کاملا ایرانی به شمار می رود که در بین دیگر ملت ها مانند ندارد و ویژه ایرانیان است. اجزای اصلی هفت سین هفت ماده خوراکی با منشاء گیاهی هستند که بر روی خوان نوروزی یا سفره هفت سین قرار می گیرند مثل سمنو و سنجد و سیر و سماق و سبزی و سیب و بجز هفت سین ، این سفره اجزای دیگری هم دارد مثل آیینه و سنبل و آب و شمع و نان و تخم مرغ و ماهی قرمز.
هشدارهایی را که برخی افراد همه ساله در آستانه نوروز درباره خطرات ماهی قرمز برای سلامت جامعه بیان می کنند تا چه حد باید جدی گرفت؟
برخی از بیماری های که در سال های اخیر شیوع آن ها به ماهی قرمز نسبت داده شده همچون "سالمونلوز"، "پسوریازیس" و "سل پوستی" ارتباطی به نگهداری ماهی قرمز سفره هفت سین ندارند. با این همه خوب است که از سوی اداره بهداشت ، اداره دامپزشکی و شیلات با همکاری انجمن حمایت حیوانات ، نظارت بیشتری بر مراکز پرورش و فروش ماهی های قرمز صورت گیرد و در صورت امکان دستفروشها ، سوپر مارکتها و گل فروشیها از فروش ماهی قرمز منع شوند و با رعایت اصول اولیه بهداشتی، از مراجع یاد شده « مجوز عرضه ماهی قرمز » دریافت کنند.
یکی دیگر از دلایل مخالفت با ماهی قرمز هم درصد مرگ و میر آن ها اعلام می شود. با این موضوع چگونه باید کنار آمد؟
جلوگیری از مرگ و میر این ماهی ها با ترساندن مردم از نگهداری آن ها ممکن نمی شود و تنها با آگاهی دادن به مردم در زمینه نگهداری درست از این ماهی ها امکان پذیر است چون مهم ترین دلیل مرگ و میر بالای ماهیان قرمز عدم آشنایی مردم با نحوه نگهداری و مراقبت از آن ها است و بر خلاف آنچه که تصور می شود بسیاری از مردم کشورمان اطلاعاتشان در مورد این جانور خانگی زیبا بسیار کم است.
در روزهای گذشته و در آستانه نوروز انجمن حمایت از حیوانات اصفهان به آن دسته از هموطنانی که به دلایلی توانایی نگهداری از ماهی قرمز را ندارند پیشنهاد داده است که از ماهی رزمجو (فایتر) به دلیل مقاومت و سازگاری زیاد در برابر عوامل محیطی، به جای ماهی قرمز نگهداری کنند آیا به نظر شما پذیرفتنی است کسانی که نمی توانند از ماهی قرمز نگهداری کنند ، از ماهی قرمز رزمجو که گونه ای مقاوم تر از گلد فیش است استفاده کنند؟
چون ماهی رزمجو نیاز به نسبت پایین تری به اکسیژن دارد و به همین خاطر می توان آن را به راحتی در یک تنگ ماهی نگهداری کرد و همچنین از زیبایی ظاهری ، تنوع رنگ و مقاوم بالایی نیز برخوردار است، پس به نظر من برای کسانی که از عهده نگهداری ماهی قرمز بر نمی آیند گزینه مناسبی است.
اما برخی افراد به نام این ماهی یعنی "فایتر" یا معادل فارسی اش" رزمجو" خرده می گیرند و می گویند درست نیست که این ماهی رزمجو را بر سفره هفت سین بگذاریم و این کار را ممکن است دیگران به نشانه روحیه جنگ جویی و خشونت طلبی ایرانیان تعبیر کنند. در این مورد نظر شما چیست؟
در اینجا یک نکته را باید یادآوری کتنم و آن این که در برابر واژه "فایتر" به این خاطر واژه" رزمجو" را انتخاب کردیم چون واژه "رزمجو" بار معنایی مثبت دارد و با "جنگجو" تفاوت دارد. در زبان فارسی، ما به کسی که برای میهن و خانه و خانواده خود مبارزه می کند رزمنده یا رزمجو می گوییم نه جنگنده و جنگجو و حتا ورزش هایی را که مانند کاراته و جودو به صورت مبارزه بین دو نفر است و در المپیک هم حضور دارند به اصطلاح "ورزش رزمی" می نامیم نه ورزش جنگی. نکته دیگر این که نام این ماهی رزمجو است چون این ماهی هم به عنوان یکی از اعضای خانواده بزرگ حیات وحش دارای تنازع بقاست و این "تنازع" هم بخشی از زندگی طبیعی این جاندار زیباست و بین همه انواع جانوران و حتا ماهی ها هست که البته شدت و ضعف دارد و ویژگی های این ماهی را نمی توان به روحیه جنگ طلبی برخی انسان ها بر سر نفت و پول و دین نسبت داد و کسانی معمولا این برداشت ها را می کنند که با طبیعت بیگانه هستند. در ضمن نام این ماهی در همه دنیا همین است و میلیون ها نفر در سراسر دنیا این ماهی زیبای زینتی را برای نگهداری در آبزی دان ها خریداری می کنند و پرورش می دهند و تا به حال شنیده نشده که چنین تعبیرهایی درباه علاقه مندی به این ماهی ارائه شده باشد!
آیا گذاشتن ماهی رزمجو با سنت ها و آیین های نوروزی در تضاد نیست؟
ماهی بر سفر هفت سین نماد زندگی و شادمانی است چه ماهی قرمز باشد و چه ماهی رزمجو و به نظر می رسد که پافشاری در گذاشتن ماهی قرمز و مخالفت کردن با گونه های دیگر اصولی نیست و این را باید به سلیقه مردم واگذاریم. شما ببینید درباره سبزه انداختن که یکی از آیین های نوروزی هست هر کس می تواند بنا به سلیقه خود گندم یا عدس یا ماش یا ماشک سبز کند، اما این تنوع سلیقه اصل سبزه انداختن یا سبزه گذاری را زیر سوال نمی برد و برعکس همین تنوع، بر زییایی های سفره های هفت سین ایرانیان افزوده است.
به سبزه های نوروی اشاره کردید. به تازگی برخی رسانه های دولتی موضوع صرفه جویی در مصرف گندم را مطرح می کنند و مردم را از سبزه انداختن برحذر می دارند. نظر شما درباره این توصیه چیست؟
ای کاش مسئولان به جای این توصیه های سطحی که بیشتر رنگ و بوی دشمنی با آیین های ایرانی را دارد برای حل مشکل گندم و جلوگیری از مصرف بی رویه آن چاره ای برای معضل مهم بی کیفیت بودن نان مصرفی مردم و دور ریز نان می کردند و به شعارهایی که طی این سال ها برای تولید نان با کیفیت داده اند، عمل می کردند. استفاده نکردن از مشتی عدس یا گندم یا ماش یا ماشک یا شاهی در طول یک سال برای سبزه انداختن، آن هم از نوعی که معمولا صرف تولید آرد نمی شود، دردی از این مردم درمان نمی کند.
جشن های تاریخی و فرهنگی ایران
در گفتگوی نگار موسوی خبرنگار کمیته نجات پاسارگاد با شاهین سپنتا
(توضیح: از اواخر سال 88 سپنتا عضویت و همکاری با بنیاد و کمیته ندارد)
شما اکنون مسئول بخش جشن های ملی بنیاد میراث پاسارگاد هستید. ممکن است اهداف و برنامه هایی را که در این بخش بر عهده دارید بیان کنید ؟
مهم ترین ویژگی این جشن های ملی در گذر هزاره ها به نظر من " مردمی " بودن آن ها بوده است و این راز بقای آن هاست ، با همه دشواری هایی که در راه زنده نگهداشتن آن ها وجود داشته است. باورهای مردم دور از چشمان حاکمان زورگو و متجاوز حفظ شده است و سینه به سینه انتقال یافته است تا امروز به ما رسیده است و امروز هم شاید بهترین کاری که می توانیم بکنیم این است که ضمن حفظ جنبه های مردمی این جشن ها با بهره گیری از رسانه های گروهی و فن آوری ، پژوهش های روزآمد را در ارتباط با این آیین ها بیشتر و بهتر به آگاهی مردم برسانیم .
در ضمن باید به سازگاری این آیین ها با زندگی و نیاز های اجتماعی و فرهنگی امروز مردم نیز بیشتر توجه شود هرچند که نباید این کار به گونه ای صورت گیرد که به ماهیت این آیین های زیبا لطمه ای وارد شود.
نکته دیگر این که باید پیام اصلی نهفته در دل هر آیین رمزگشایی و برای مردم و به ویژه جوانان که با نگاه علمی تری به مسائل نگاه می کنند ، بازگو شود. نگاه امروز ما به استوره ها و آیین های کهن اگر سازگار با نیاز انسان امروز نباشد و تنها به بازگویی سنت ها و آداب و رسوم فراموش شده یا متداول بین مردم نواحی مختلف بسنده کنیم ، به جایی نخواهد رسید. ایجاد جامعه ای شادمان و پرسرور یکی از اهداف این جشن ها بوده و هست اما باید به کارکرد های دیگر آن ها همچون " ایجاد پویایی و تحرک " ، " همبستگی و نزدیکی بین یکایک مردم جامعه " ، "ایجاد حس و انگیزه مادی و معنوی مشترک " و "حفظ هویت ملی ایرانی " نیز بیشتر توجه نمود. اگر از تیرگان بگوییم و تنها به « آب پاشان » بسنده کنیم و از ضرورت حفظ گستره مرزهای فرهنگی ایران زمین سخنی به میان نیاوریم ، در حق استوره آرش کمان گیر کم لطفی کرده ایم. اگر از آیین های نوروزی سخن به میان بیاید و تنها به جلوه های گوناگون این آیین در مناطق مختلف بپردازیم ولی از کارکرد عظیم این آیین چندین هزارساله در وحدت آفرینی بین همه اقوام و تیره های ساکن در فلات ایران و حتا فراتر از آن غافل شویم در حق خود جفا کرده ایم. در درون مرز که امکان برگزاری فراگیر جشن ها نیست اما در برون مرز ، جشن های امروز ما بیشتر به چند کنسرت موسیقی در چند شهر بزرگ دنیا و چند فستیوال در چند بوستان آمریکا و اروپا و یا اخیرا کارناوال هایی در یک شهر بزرگ آمریکا تبدیل شده اند. ببینید من با این برنامه ها مخالفتی ندارم و به نظرم این برنامه های شاد می توانند در ایجاد روحیه شادتر در بین مردم و جوانان موثر باشند اما به نظرم این یک گوشه ای از کار است و تنها به همین جا نباید بسنده شود.
متاسفانه آثار هنری ما ، از فیلم تا موسیقی و شعر و داستان و نقاشی و تیاتر - چه در درون مرز و چه در برون مرز - برای معرفی این جشن ها اول به خومان و بعد به مردم دیگر کشورها ، اصلا کافی نبوده است. به عبارت دیگر آگاهی رسانی آن هم با بهره گیری از شیوه های تاثیر گذار هنری بسیار کم صورت گرفته است. برای رساندن پیام نهفته در دل این آیین ها به مردم ، من فکر می کنم در بنیاد میراث پاسارگاد باید بیشتر بر ایجاد ارتباط بین پژوهشگران و هنرمندان رشته های مختلف کار کنیم و زمینه ای را فراهم آوریم که آثار ماندگاری خلق شود و کار آگاهی رسانی به شیوه موثرتر و خوشایندتری صورت گیرد.
گردآوری همه پژوهش های پیشین در زمینه جشن های ایرانی و در اختیار همگان قراردادن آن ها نیز یکی از کارهایی است که زمینه را برای پژوهش های بعدی هموارتر می کند. هنوز بسیاری از جشن ها و آیین های ما در سطح دنیا به درستی شناسانده و شناسایی و ثبت نشده اند . در صورتی که این آیین ها اگر درست شناسانده و شناسایی شوند به خاطر ارزش های بالای انسانی که در آنها نهفته قطعا برای دیگر ملت ها نیز ارزشمند خواهند بود. چرا ما باید بنشینیم تا کشور های دیگر که با ما دارای مشترکات فرهنگی و تاریخی هستند نوروز و چهارشنه سوری و مهرگان و یلدا و سده را به نام خود ثبت کنند و بعد ما مدت ها تلاش کنیم تا اثبات کنیم که این ها از ایران برخاسته است و دیگران دارند این ها ر ا مصادره می کنند. از بابک و مولوی و شمس غافل شدیم ، از رستم و آرش و آریوبرزن و کاوه و پورسینا چرا باید دور بمانیم ؟ چرا این چهره های استوره ای و تاریخی آن گونه که باید در زندگی ما حضور ندارند؟
پس یکی از برنامه های این بنیاد ، این خواهد بود که برای شناسایی و ثبت جهانی این میراث فرهنگی بشری که از ایران زمین برخاسته اند ، اقدام کند. این کاری است که خود مردم هم باید در داخل کشور به صورت جدی پیگیری کنند . برای نمونه جای جشن شب چله یا یلدا که اکنون بزرگترین جشن ملی ایرانیان پس از نوروز است و به گستردگی از سوی همه ایرانیان با هر دین و مذهب گرامی داشته می شود در تقویم رسمی کشور خالی است و جای دارد که مردم و سازمان های مردم نهاد از شورای فرهنگ عمومی که کار ثبت مناسبت ها را در تقویم بر عهده دارد ، بخواهند که از سال آینده شب یلدا در تقویم ها درج شود.
از کارهای دیگری که امیدوارم بتوانیم به سرانجام برسانیم رسیدن به یک توافق همگانی در زمان برگزاری جشن های ماهیانه است.
پیش از متداول شدن گاهشماری فعلی که ماه های 31 و 30 و 29 روزه دارد ، تعداد روز های ماه ها همواره 30 شبانروزی بود و 5 یا شش شبانروز اضافه می ماند. انتخاب آن روش باعث می شود تا آغاز فصول طبیعی به دلیل متفاوت بودن مدت فصل های مختلف با آغاز ماه ها شروع نشود. چون مدت فصل بهار حدودا 92 روز ، مدت فصل تابستان تقریبا 93 روز ، پاییز حدودا 89 روز و زمستان تقریبا 89 روز است. دلیل این متفاوت بودن مدت فصول چهارگانه سال برای این است که مدار ظاهری خورشید در فضا بیضی است و زمین در یکی از کانون های آن جای دارد و نقطه آغاز فصول ، نقاط تقاطع خطوط انقلابین و اعتدالین با بیضی مدار است. در این حالت کمان های بیضی واقع شده در بین خطوط یاد شده برابر نیستند و تابستان بیشترین طول کمان و پاییز کم ترین طول را دارد . از سوی دیگر سرعت مداری خورشید به دلیل بیضی بودن مدار ثابت نیست و متناسب با عکس فاصله خورشید از زمین است و نقاط حداقل و حداکثر فاصله خورشید از زمین روی کمان های زمستان و تابستان نیم کره شمالی زمین واقع می شوند. . از این رو مدت فصول و ماه های تشکیل دهنده آن ها برابر نیستند و در حال حاضر تابستان نیمکره شمالی طولانی ترین فصل و زمستان آن کوتاه ترین فصل سال است.
پس جهت انطباق آغاز فصول طبیعی بر آغاز ماه ها باید از ماه هایی با تعداد شبانروز متفاوت استفاده نمود که در گاهشماری رسمی فعلی ما چنین است و فصل های گرم را به شش ماه 31 شبانروزی و فصل های سرد را به پنج ماه 30 شبانروزی و یک ماه 29 شبانروزی ( در سال های کبیسه 30 شبانروزی ) تقسیم نموده اند تا آغاز فصول بر آغاز ماه های سال خورشیدی منطبق شوند .این گاهشماری ، از سال 1304 به صورت قانون در مجلس شورای ملی تصویب شد. این شیوه بسیار دقیق است و خدشه ای بر آن وارد نیست. ( در این مورد علاقه مندان می توانند به کتاب « تقویم هجری شمسی » دکتر ایرج ملک پور نگاه کنند .)
اما انطباق تقویمی که دارای ماه های 30 روزه است با تقویم خورشیدی رسمی که تقویم هجری خورشیدی نام دارد برای برگزاری آیین ها و جشن ها یک دوگانگی ایجاد کرده که با کمی هم اندیشی قابل رفع است. برای نمونه جشن های ماهیانه را برخی بر اساس تقویم مورد استفاده زرتشتیان و برخی بر اساس شماره روزها در تقویم رسمی خورشیدی برگزار می کنند مثلا زرتشتیان جشن مهرگان را در مهر روز ( روز 16 ) از مهرماه تقویم خود برابر با 10 مهر هجری خورشیدی و دیگران در 16 مهر هجری خورشیدی برگزار می کنند اما جش سده را زرتشیان هم در 10 بهمن ماه هجری خورشیدی برابر « مهر روز » یا 16 ماه بهمن تقویم خود برگزار می کنند در صورتی که اگر بخواهند آن را در 10 یا « آبان روز » تقویم خود برگزار کنند مطابق با چهارم آبان ماه هجری خورشیدی می شود و می دانیم که جشن سده را از این روی سده می نامیده اند که 100 روز از اول آبان ماه گذشته باشد که با معیار فصول طبیعی دقیقا با 10 بهمن ماه هجری خورشیدی برابر می شود. همچنین جشن چله یا یلدا در آخرین شب پاییز ( 30 آذر ماه ) هر سال مطابق تقویم خورشیدی در سراسر ایران و حتا توسط زرتشتیان برگزار می شود اما اگر بخواهیم تقویم فعلی زرتشتی را ملاک قرار دهیم روز 30 یا « انارام روز » در این تقویم برابر با 24 آذر ماه خواهد شد که آخرین شب پاییز نیست. بر بنیان جهان بینی اشوزرتشت که جهان بینی علمی یا خردگرا است و در آن به دست آوردهای دانش بشری نگاهی ویژه شده است برای تقویم نباید جنبه دینی و تقدس قائل شویم . باید اجازه دهیم که تقویم بر پایه دانش زمان اصلاح شود و این کار بر بنیان آموزه های اشو زرتشت است که به ما یاد داد تا با جهان بینی علمی و دانش روز زندگی کنیم و خود را گرفتار احکام و دستورات و فرائض تغییر ناپذیر نسازیم.
اما برای این کار باید ابتدا موضوع با بزرگان جامعه در میان گذاشته شود و شورایی مرکب از افراد صاحب نظر در گاهشماری و تقویم که خوشبختانه در ایران کم نیستند ، تشکیل شود و آن ها پیشنهادات را جمع بندی و یک تقویم استاندارد و واحد را که با فصول طبیعی هم منطبق باشد برای برپایی جشن های ملی به همه ایرانیان اعم از زرتشتیان و دیگران ارائه دهند . به نظر من انجام این کار نیازمند هم اندیشی بین جامعه زرتشتیان و کارشناسان است . شاید پذیرش ماه های 31 روزه برای جامعه زرتشتی به این خاطر دشوار است که اولا تفاوت طبیعی تعداد روزهای ماه های سال به درستی بازگو نشده و دوم این که این تصور وجود دارد که چون بر بنیان سنت باید همه ماه ها 30 روزه باشند پس روز 31 هر ماه بی نام خواهد ماند که برای این مورد نیز می توان راهکار مناسب را یافت.
از سوی دیگر این روشی را که برخی از دوستان ابداع کرده اند و از روی روزهای 31 شش ماه اول سال می پرند و ماه آخر را نیز 29 روزه می شمارند اما از نام های سی گانه برای نامیدن روزهای ماه استفاده می کنند ، شیوه ای " یک بام و دو هوا " می دانم . اگر معیار تقویم هجری خورشیدی است ، چون در آن اصالت با شماره روزهاست نه نام روزها ، پس چرا باید برای روزهای ماه به جای شماره ها از اسامی استفاده نمود؟
و اما تا زمانی که در این مورد به یک راهکار هماهنگ نرسیده ایم ، من به نظر جامعه زرتشتی که طی هزاران سال این جشن ها را برای امروز حفظ کرده اند و پاسداران واقعی آن هستند – هر چه که باشد - احترام می گذارم و البته هیچ اصراری هم نیست که این دیدگاه از طریق بنیاد به دیگران تحمیل شود . در بنیاد ، تا رسیدن به توافق همگانی بر سر یک موضوع ، به همه دیدگاه ها به دیده احترام می نگریم.
از نظر شما ، آیا سازمان میراث فرهنگی تا به حال درباره جشن های ملی ما به وظایفی که دارد عمل کرده است ؟
اصلا خوب عمل نکرده اند. شما ببینید همین پرونده ثبت نوروز را نتواستند جمع و جور کنند و به سرانجام برسانند و زمان برای ما به شدت دارد از دست می رود. شاید اگر دولت همین کار را هم به بخش خصوصی واگذار کرده بود زودتر به نتیجه می رسید با این همه وضعیت نوروز از بقیه بهتر است.در مورد جشن های دیگر کار بسیار دشوارتر است چون گروه هایی در داخل هستند که با برپایی جشن هایی همچون چهارشنبه سوری و سده و مهرگان میانه خوبی ندارند و با برچسب های ساختگی و بی پایه کوشش می کنند تا از برپایی این آیین ها جلوگیری شود.
جناب سپنتا حالا که صحبت از جشن ها و روزهای ملی شد خوب است نظر شما را درباره روز 29 اکتبر هم بدانیم. همانطور که می دانید کمیته نجات پاسارگاد برای سومین سال پیاپی روز کوروش را در شهرهای مختلف دنیا گرامی داشت. به نظر شما بازتاب گرامی داشت این روز در ایران و به ویژه در بین جوانان چگونه بود. آیا جوانان نیز همچون رئیس میراث فرهنگی فارس فکر می کردند که در این روز کورش متولد شده است؟
به نظر من، مردم و به ویژه جوانانی که امسال نیز همچون سال های پیش روز کورش را برگزار نمودند کاملا آگاهانه و با درک درست از موقعیت تاریخی ایران همه خطرها را به جان خریدند و و این روز را گرامی داشتند. این که بیاییم و اظهارات یک مدیر دولتی را که شاید هم برای تخریب یک جنبش به صورت عمدی بیان شده باشد به پای جوانانی بگذاریم که با وجود همه تهدیدها و فشارهای پیدا و پنهان از راه های دور و نزدیک بر سر آرامگاه کورش حاضر شدند و هریک به شیوه خود به آرمان های جهانی این ابرمرد تاریخ ایران و جهان ادای احترام کردند ، در یک نگاه خیلی خوشبینانه یک "بی مهری آشکار" است. شاید از جوانان دیروز بسیاری از رفتارهای نسنجیده و نا آگاهانه در عرصه های سیاسی و فرهنگی سرزده باشد که وضعیت امروز کشور ما را با چنین بحران هایی مواجه کرده است اما به نظر من شیوه های فعالیت های فرهنگی و حتا سیاسی جوانان امروز ما بسا بیشتر از نسل پیش آگاهانه می نماید و البته جز این نیز نباید باشد.
از دیدگاه من روز کورش بزرگ یک روز جهانی است چون کورش یک شخصیت جهانی است و اندیشه و کنش او امروز در سراسر جهان جایگاهی رفیع دارد ، چون دربسیاری از کشورهای جهان ایرانیان و دوستداران فرهنگ ایران و دوستداران صلح جهانی منش کورش را الگویی برای آرمان های صلحگرایانه خود قرار داده و این روز را گرامی میدارند. در طول تاریخ همیشه جشنها و آیینهایی که از میان مردم جوشیدهاند ماندگار شدهاند و رفته رفته فراگیر شدهاند و شاید پس از سالها به تقویمهای رسمی دولتها راه یافتهاند، نه آن هایی که به سلیقه دولت ها و با مصوبه و ابلاغیه در تقویم های ملی یا جهانی ثبت شده اند و اگر تبلیغات دولت ها و سازمانهای بین المللی نباشد ، در خاطره ها جایی ندارند.
گرامیداشت چنین مناسبتهایی افزون بر انگیزههای آگاهانهای که ناشی از بالندگی فکری و فرهنگی برپادارندگانش است، بخشی از یک جنبش فرهنگی است که آن نیز خود بخشی از یک جنبش بزرگتر و فراگیرتر است. آن چه که برای ما در بزرگداشت این روز از اهمیت بیشتری برخوردار است یک روز جلوتر یا عقبتر برگزار شدن و داشتن یا نداشتن پسوند "جهانی" نیست. این اختلاف نظرها را در بسیاری از ملتها و در میان پیروان بسیاری از ادیان و مذاهب نیز میتوان دید. این نکات البته در جای خود بسیار مهم هستند، اما به نظر من نباید این بحث ها را به گونهای مطرح کنیم که مساله اصلی و مشترک ملت در این هیاهو فراموش شود. بد نیست گاهی از خود بپرسیم که ما در چه شرایط حساس و سرنوشت سازی به سر میبریم و ایران و ملت ایران اکنون با چه بحرانهایی دست و پنجه نرم می کنند و چه خطراتی در پیش روی آنان است. اگر "عافیت طلبی" ها اجازه دهد و کمی به میانه گود بیاییم تا موقعیت را بهتر بشناسیم، همین فرصت ها را نیز غنیمت میداریم و اگر نوش نمیرسانیم، دست کم نیش نیز نخواهیم زد. ما از هر گروه و دسته و با هر شیوه، برای دستیابی به اهداف مشترکمان با همه اختلاف نظرها و اختلاف سلیقههایمان باید بر روی مشترکات به توافق برسیم و جای دارد که بپرسیم چرا برخی نمیخواهند چنین شود؟
در ضمن لازم می دانم که در اینجا از موقعیت شناسی و پیشنهاد هوشمندانه این روز به عنوان " روز ملی ایران " از سوی مهندس کورش زعیم قدردانی کنم. حقایق تاریخی انکار ناشدنی هستند و هر جند که برای سده ها فراموش شده باشند اما روزی آشکار خواهند شد. این روز بزرگ از همان ابتدا تا اکنون برای همه باشندگان این سرزمین یک روز ملی و برای نوع بشر یک روز جهانی بوده است هرچند که هزاران سال فراموش شده باشد. اما امروز فرزندان برومند ایران، اهمیت "ملی" بودن آن را به رسایی اعلام می دارند و فردایی نه چندان دور آوازه "جهانی " آن در هر گوشهای از این کره خاکی به گوش خواهد رسید.
سپاسگزارم جناب سپنتا، و امیدوارم در تلاش های خودتان همیشه موفق باشید.
متن کامل تر این گفتگو را در www.savepasargad.com بخوانید
جشن بهمنگان، روز ملی حمایت از حیوانات در ایران
گفتگوی فریبا والیات از رادیو دویچه وله با شاهین سپنتا 18/1/2009
چند سال است که به ابتکار حامیان محیط زیست و حیوانات جشن بهمنگان به عنوان روز ملی حمایت از حیوانات در ایران جشن گرفته میشود. در همین رابطه با دکتر شاهین سپنتا، دبیر سابق انجمن حمایت از حیوانات اصفهان، گفتگو کردهایم. در ایران قدیم جشنی رایج بوده به نام جشن بهمنگان. در این جشن مردم از خوردن گوشت پرهیز میکردند و با خوردن غذاهای گیاهی گرد هم جمع میشدند. جشن بهمنگان در روز بهمن از ماه بهمن بر پا میشود. این روز به روایتی همان بیست و ششم دیماه است و به روایتی دیگر دوم بهمنماه. دوستداران محیط زیست و حامیان حیوانات در تلاشند تا جشن بهمنگان را به عنوان روز ملی حمایت از حیوانات در تقویم رسمی ایران ثبت کنند. با این حال دکتر شاهین سپنتا، دبیر پیشین انجمن حمایت از حیوانات اصفهان و مسئول سابق بخش جشنهای بنیاد جهانی میراث پاسارگاد، ابراز امیدواری میکند که این روز در خاطره مردم و گاهشمار زیستمحیطی دوستداران محیط زیست ثبت شود.
آقای دکتر سپنتا، چرا جشن بهمنگان را به عنوان روز ملی حمایت از حیوانات انتخاب کردید؟
همانطوری که میدانید جشن بهمنگان در روز بهمن از ماه بهمن برگزار میشود. جشن بهمنگان جشن پیروزی منش نیک هست. این جشن جلوههای مختلف و زیبایی دارد و مثل همهی جشنهای دیگر ایرانی جشنی طبیعتگرا است. در این جشن بیش از هر جشن و آیین دیگری به رعایت حقوق حیوانات و پرهیز از خوردن گوشت آنها توجه میشود. به همین خاطر هست که انجمن حمایت از حیوانات جشن بهمنگان را به عنوان روز حمایت از حیوانات انتخاب کرد.
یعنی نهادی که تصمیم گرفت این روز، روز ملی حمایت از حیوانات باشد همین انجمن بود؟
بله. انجمن حمایت از حیوانات در سال ۱۳۷۹ پیشنهاد کرد که روز جشن بهمنگان به عنوان روز حمایت از حیوانات انتخاب شود. دلیلش هم سازگاری این جشن بود با آنچه که مد نظر انجمن حمایت از حیوانات قرار داشت. و خوشبختانه این پیشنهاد از سوی دوستداران محیط زیست و تنوع زیستی و سازمانهای مردمنهاد (سازمانهای غیر دولتی) مورد توجه قرار گرفت و طی سالهای گذشته این روز گرامی داشته شد.
چه مراسمی در این روز برگزار میشود یا به عبارتی طی این سالها برگزار شده است؟
در این سالها اول تلاش شد که در مورد ویژگیهای جشن بهمنگان بیشتر برای مردم توضیح داده شود و بنمایههای تاریخی و فرهنگی آن بازگو شود. همچنین به خاطر اینکه پیشنهاد شده بود که جشن روز حمایت از حیوانات هم همراه با جشن بهمنگان برگزار شود، دوستداران محیط زیست و حیوانات در پارکهای عمومی، فضای سبز و جاهایی که مردم حضور داشتند به آموزشهای چهره به چهره پرداختند و سعی کردند که اهمیت این جشن تاریخی را برای مردم بازگو کنند. در مورد گونههای مختلف جانوری که در معرض خطر انقراض هستند صحبت کنند و به طور کلی مسایل مربوط به محیط زیست و حیات وحش را بررسی کنند، ضمن اینکه تلاششان این بود که این برنامهها شاد باشد و جلوههای دلانگیزی در آن رعایت بشود و البته به پذیرایی ساده و همراه با گیاهان پرداختند. با غذاهای گیاهی از مردم پذیرایی کردند و سعی کردند که یک روز خاطرهانگیز برای مردم ایجاد بکنند.
امسال قرار است چه مراسمی برگزار شود؟
همه ساله انجمنهای مختلف دوستدار محیط زیست هر کدام به شکل و سلیقهی خودشان این جشن را گرامی داشتند. تا آنجایی که من اطلاع دارم امسال هم مثل سالهای گذشته دوستداران حیوانات حضور خواهند یافت و با مردم گفتوگو میکنند و همچنین از آنها با غذاهای گیاهی پذیرایی میکنند.
استقبال مردم چطور بود؟
استقبال مردم طی سالهای گذشته بد نبود. هر وقت که این انجمنها حضور پیدا میکنند و برای مردم توضیح میدهند مردم گوش میدهند، سعی میکنند که با آنچه که این «ان جی او»ها مطرح میکنند همراهی بکنند و در کل من فکر میکنم، استقبال مردم خوب بوده.
دولت چطور استقبال کرده، فکر میکنید، امکان آن به وجود خواهد آمد که روزی این روز در تقویم ایران ثبت شود؟
در حال حاضر سیاست کلی دولت این نیست که جشنهای ملی را در تقویم رسمی ایرانیان بگنجانند. اما تلاشهایی در این زمینه انجام شده است. درخواست ثبت شب یلدا در سال گذشته یکی از این نمونهها است. امسال هم «ان جی او»ها تصمیم دارند که جشن اسفندگان را به عنوان روز زن ایرانی درخواست بکنند که به ثبت برسد. امیدواریم که جشنهای ملی یکی پس از دیگری در تقویم رسمی ایرانیان ثبت شود و طبیعتا جشن بهمنگان هم یکی از این جشنها خواهد بود و در صورتی که تغییر رویه و تغییر نگرش در نهادهای دولتی نسبت به جشنهای ملی داشته باشیم قطعا هم این کار صورت خواهد گرفت.
اسفندگان، روز زن ایران باستان
گفتگوی فریبا والیات از رادیو دویچه وله با شاهین سپنتا 23/2/2009
در ایران باستان، روز اسفند از ماه اسفند یعنی پنجم اسفندماه، روز زن و روز سپاسگزاری مردان از زنان بود. دویچهوله در این رابطه با دکتر شاهین سپنتا، مسئول سابق بخش جشنهای ملی بنیاد جهانی میراث پاسارگاد، گفتوگو کرده است. جشن سپندارمذگان یا اسفندگان روز نکوداشت زن ایران کهن بوده است. سپندارمذ یکی از امشاسپندان جاودانی مؤنث است. او را مظهر پاکی و فروتنی، محبت، خلوص و عشق اهورامزدا میدانستند و بر این عقیده بودند که سپندارمذ در عالم مادی نگهبانی زمین و زنان نیک را برعهده دارد.
دکتر سپنتا، در فرهنگ ایران باستان هر روز اسمی داشت. روز پنجم هر ماه به نام روز زمین و زن معروف بود. به نظر شما زمین و زن چه وجه مشترکی دارند که هر دو را برای روز پنجم در نظر گرفتند؟
پنجمین روز هر ماه و دوازدهمین ماه هر سال به نام یک امشاسپند گرامی نامگذاری شده بود که آن را سپنتا آرمئیتی مینامند که از دو بخش سپنته و آرمئیتی تشکیل شده که بخش اول یعنی ورجاوند و بخش دوم به معنی فداکاری و سازگاری و بردباری و فروتنی است. این امشاسپندبانو در گاتها یا سرودههای زرتشت از فروزههای اهورامزدا به حساب میآید که زمین را سرسبزی میبخشد. اما در اوستای نو این امشاسپندبانو در جهان معنوی نماد دوستداری و فروتنی و بردباری اهورامزدا و در جهان مادی نماد پاسداری از زمین و سرسبزی و باروری آن هست.
باز هم در فرهنگ ایران باستان روز اسفند از ماه اسفند یعنی پنجم اسفند به اسفندگان و روز زن معروف بود. ممکن است در مورد پیشینهی تاریخی اسفندگان و روز زن در ایران توضیح بدهید؟
در ایران باستان هر گاه که نام روز و نام ماه با هم یکی میشد، در آن روز جشنی برگزار میشد که به آن جشنهای ماهیانه میگفتند، مثل مهرگان، بهمنگان و اسفندگان. در پنجمین روز از دوازدهمین ماه سال جشن اسفندگان برگزار میشد که این جشن ویژهی زن و زمین بود. به همان خاطری که عرض کردم نماد دوستداری و بردباری و فروتنی اهورامزدا در این جهان بود و همچنین نماد پاسداری و سرسبزی و باروری زمین و چون این صفات را در زن و همچنین در زمین به عنوان مهد و پرورشگاه همهی هستی و موجودات زنده میدیدند این روز و جشن را روز زن و زمین نامگذاری کرده بودند.
بعضیها ۲۹ بهمنماه را برابر با جشن اسفندگان میدانند، به چه دلیل؟
این انتخاب که روز بیست و نهم بهمن را روز جشن اسفندگان انتخاب کردند به این خاطر هست که از گاهشماری استفاده میکنند که در آن ۱۲ ماه سیروزه داریم. ولی در گاهشماری رسمی فعلی ما دارای ماههای ۳۱ روزه، ۳۰ روزه و ۲۹ روزه هستیم و اگر بخواهیم پنجم اسفند را از تقویم فعلی و آن گاهشماری که برخی از هموطنانمان استفاده میکنند تطبیق بدهیم جشن اسفندگان بر مبنای آن گاهشماری در بیست و نهم بهمنماه و بر مبنای گاهشماری رسمی در پنجم اسفند خواهد بود.
روز زن ایران باستان بعد از چهاردهم فوریه یعنی روز ولنتاین واقع شده. به نظر شما آیا دلیلی برای نزدیکی این دو روز به یکدیگر وجود دارد؟
Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: دکتر شاهین سپنتا، مسئول بخش جشنهای ملی بنیاد جهانی میراث پاسارگاد از دیدگاه من نزدیکی زمانی جشن ولنتاین با اسفندگان نمیتواند دلیل کافی برای این باشد که یکی را میراثدار دیگری بدانیم یا این تصور را داشته باشیم که هر دو همریشه هستند.
در سالهای اخیر برخی سعی کردند بگویند که روز ولنتاین در واقع از فرهنگ ایران سرچشمه گرفته و در حقیقت همان اسفندگان ما است. آیا این ادعا پایهی درست و تاریخی دارد؟
این دیدگاه بیشتر به خاطر این نگرانی مطرح میشود که ولنتاین رفتهرفته دارد بین جوانان ایرانی به عنوان یک پدیدهی غربی رواج پیدا میکند و ممکن است، فرهنگ و کیش ما را مورد تهاجم قرار دهد. بر مبنای این تصور دوستانی هستند که پیشنهاد میکنند که جشن اسفندگان را به جای پنجم اسفند در ۲۹ بهمنماه برگزار بکنیم. به خاطر اینکه فاصلهی زمانی کمتری با جشن ولنتاین داشته باشد و در ضمن تبلیغ بکنیم که جشن اسفندگان روز مهر و عشق ایرانی است تا از این تهاجم فرهنگی کم بکنیم. البته در مقابل آن دیدگاه دیگری هم وجود دارد که میگوید، همهی جشنها و آیینهای بزرگ دنیا در هر کجای دنیا که هستند، شایستهی احترامند و ما میتوانیم آنها را اگر حاوی پیامی انسانی باشند، گرامی بداریم. با این همه اگر قرار باشد، روزی را به عنوان روز مهرورزی در فرهنگ ایرانی انتخاب بکنیم، شایستهترین روز، جشن مهرگان یعنی روز مهر از ماه مهر خواهد بود، نه جشن اسفندگان. ولی به هر حال اینها دیدگاههای متفاوتی است. هنوز یک اتفاق نظر کلی و همهگیر در مورد این دیدگاهها وجود ندارد. باید دید در سالهای آینده مردم و به ویژهجوانان رویکردشان بیشتر به کدامیک از این دیدگاهها بیشتر است. البته این دیدگاهها و اختلافنظرها طبیعی است و با توجه به اینکه رویکرد مردم هم به جشنها و آیینها یک موج جدیدی را تجربه میکند.
در روز زن یعنی پنجم اسفند چه مراسمی برگزار میشد؟
اطلاعات دقیق و کافی از برگزاری چنین جشنی در ایران باستان نداریم. اما ویژگی مشترک بین همهی جشنها شادی، رفتن به دل طبیعت، سپاسگزاری از نزدیکان و گرامیداشت آنها بوده. اما در «آثار باقیه» ابوریحان بیرونی ایشان یاد کرده که در چنین روزی مردان به فراخور تواناییشان هدایایی به زنان خود میدادند. نام برده نشده که این هدایا چه میتوانست باشد. اما میشود حدس زد که احتمالا شاخههای گل یا لوازم مورد نیاز آنها بوده باشد. البته اگر در نواحی مختلف ایران بررسیهای دقیق صورت بگیرد و همچنین در کشورهای همسایه مثل ارمنستان که با ما فرهنگ مشترک دارند، ممکن است بتوانیم برخی ریشههای مشترک این آیینها را پیدا بکنیم و طبیعی است که در مناطق مختلف ایران و ارمنستان جشنهای ویژهی زنان برگزار میشده که در این جشنها زنها و دختران به دامن طبیعت میرفتند، گلافشانی و پایکوبی داشتند و بعد هم برای نیایشکدهها میرفتند و در آنجا آرزوهای خود را به زبان میآوردند. میتوانیم بگوییم که هنوز هم در برخی از نقاط ایران چنین آیینهایی بین زنان و دختران متداول هست و احتمال دارد که اینها یک ریشهی مشترک داشتند و آن ریشه همان جشن اسفندگان بوده.
آیا زرتشتیان هنوز این روز را جشن میگیرند؟
هممیهنان زرتشتی ما روز ۲۹ بهمن را ویژهی این جشن کردند و در این روز مراسم بیشتر به صورت عمومی برگزار میشود، در نیایشگاهها و تالارهای همگانی حضور پیدا میکنند. نیایش خوانده میشود، در بارهی جایگاه زن در فرهنگ ایران صحبت میشود. شادمانی و پایکوبی در حد مقدور انجام میشود، پذیرایی سنتی صورت میگیرد، در خانوادهها هم این روز گرامی داشته میشود و من فکر میکنم بهترین سنتی که وجود دارد رسم سپاسگزاری مردان از زنان هست که در این روز انجام میشود.
آیا در حال حاضر تلاشهایی انجام میشود که بار دیگر پنجم اسفند همانطور که با تاریخ ملی ما تطبیق دارد، به عنوان روز ملی زن جشن گرفته شود؟
فکر میکنم هنوز برای چنین درخواستی زود است. چون هم از طرف کسانی که کار تدوین و تنظیم تقویم را به عهده دارند، مقاومتها و مخالفتهایی صورت میگیرد و هم جامعه هنوز پذیرای چنین نامگذاری نیست. هر چند که دوستداران فرهنگ ایران، افراد فرهنگی و کسانی که علاقمند به این جشنها و آیینها هستند تمایل دارند که نه تنها جشن اسفندگان بلکه جشن چهارشنبهسوری و بهمنگان و به طور کلی همهی آیینها و جشنهای ما در تقویم ثبت شود. اما بخصوص در مورد جشن اسفندگان و روز ملی زن فکر میکنم هنوز زود است . باید چند سال دیگر بگذرد و احتمالا در شرایط مناسبتری چنین درخواستی بیان شود. با این همه من شنیدم که برخیها تلاش میکنند که نه به عنوان جشن اسفندگان، روز ملی زن، بلکه به عنوان روز مهرورزی و عشق این روز را در تقویم ثبت بکنند.
جشن بهمنگان و روز حمایت از حیوانات
گفتگوی مینو صابری از رادیو زمانه با شاهین سپنتا
سال ۱۳۷۹ دکتر «شاهین سپنتا» مدیر انجمن حمایت از حیوانات اصفهان بود و از آنجایی که دکتر سپنتا با مراسم و ایام خاص سال از نظر پیشنیهی آن آشنایی دارند روز ۲۶ دیماه که مصادف با روز جشن بهمنگان است را روز حمایت از حیوانات نام نهادند و حامیان حیوانات هم از این پیشنهاد استقبال کردند. از دکتر شاهین سپنتا خواستم در اینباره بیشتر توضیح دهند و سوالاتی هم مطرح شد. بعد به سراغ مدیر روابط عمومی انجمن حمایت از حیوانات ایران آقای «عبدالرضا باقری» رفتم و با ایشان هم گفتوگویی پیرامون روز حمایت از حیوانات داشتم.
جناب سپنتا! چهطور شد که شما چنین روزی را بهعنوان «روز حمایت از حیوانات» انتخاب کردید و از چهسالی این حرکت ٱغاز شد؟
پیشنهاد چنین روزی برای «روز حمایت از حیوانات» در سال ۱۳۷۹ توسط انجمن حمایت از حیوانات اصفهان صورت گرفت که خوشبختانه از سوی حامیان حیوانات در سراسر کشور مورد پذیرش قرار گرفت. بهخصوص جناب دکتر «آل داوود» که از بنیانگذاران انجمن حمایت از حیوانات - پس از انقلاب - هستند. ایشان تلاشهای بسیاری کردند که این «روز» شکل بگیرد.
به نظر میرسید که ما برای انتخاب چنین روزی باید یک نگاه ویژهای داشته باشیم به تاریخ و فرهنگ ایران. طبق بررسیهایی که شد؛ متوجه شدیم جشنی در ایران باستان متداول بوده به نام «جشن بهمنگان»؛ که این جشن در روز بهمن یا دومین روز از بهمنماه برگزار میشده است.
این جشن بهمنگان جشن بزرگی بوده که به بزرگداشت مَنش و اندیشهی نیک اختصاص داشته است. یکی از جلوههای این اندیشه و منش نیک، پاسداری از هستی و همهی موجودات هستی میباشد.
در چنین روزی ایرانیان به حقوق همهی زیستمندان بهویژه جانوارن توجهی ویژه میکردند. لباسهای سفید میپوشیدند. غذاهای گیاهی استفاده میکردند. آش بهمنگان میپختند. به کوه و در و دشت میرفتند. سعی میکردند از ریختن خون حیوانات بیگناه پرهیز کنند.
همهی این جلوههای زیبا باعث شد ما یک نگاه خاصی به جشن بهمنگان داشته باشیم و پیشنهاد کنیم که اگر میخواهیم روزی را بهعنوان حمایت از حیوانات برگزینیم، این روز مناسب خواهد بود.
همانطور که اشاره کردم، روز بهمن دومین روز از ماه بهمن است. اما هموطنان زرتشتی ما در بیست و ششم ماه خورشیدی، مطابق با تقویم فعلی، جشن بهمنماه را برگزار میکنند. چون بر اساس تقویمی که آنها استفاده میکنند روز بهمن در ماه بهمن با ۲۶ دیماه برابر است.
فکر میکنید در مورد روز حمایت از حیوانات اطلاع رسانی آنقدر بوده که جامعه از وجود چنین روز و مناسبتی آگاه باشد؟
اگر منظورمان اکثریت جامعه باشد، به نظر من خیر. دلیل آنهم محدودیتهای زیادی در راه مطرحکردن چنین پیشنهاداتی وجود دارد. این محدودیتها فقط در مورد مسائل مربوط به حمایت از حقوق حیوانات نیست. بخش سنتی جامعهی مذهبی زیاد با این مسائل میانهی خوبی ندارد. حتی در مورد بقیهی جشنهای ملی، مثل جشن «تیرگان»، جشن «اسفندگان»، و جشن «شب یلدا» هم، همین محدودیتها و مشکلات وجود دارد.
اصولا دستگاههای حاکم، اعم از رسانههای گروهی و یا نهادها، میانهای با گسترش آیینهای مربوط به ایران باستان ندارند. به همین دلیل کار ما دو چندان میشود و با دشواری میتوانیم این پیام را به گوش مردم برسانیم. تنها رسانههایی که ما داریم تعدادی نشریهی مدافع حقوق محیط زیست هستند. تعدادی وبلاگ و سایتهای مدافع حقوق حیوانات هستند و همچنین «انجیاو»ها. طبیعتا ما دسترسی به رسانههای پرمخاطب نداریم. شاید طی این یکی دو سال اخیر رادیوهای فارسیزبان هم به یاری ما آمدند و این پیشنهادات را به گوش هموطنان رساندهاند. همانطور که میدانید برای اینکه یک پدیدهی فرهنگی شکل بگیرد؛ زمانبَر خواهد بود و نیاز به دورهی زمانی طولانیتری دارد. ما امیدواریم که رفتهرفته علاقهمندان به فرهنگ و آیینهای ایرانی بیش از گذشته شود.
شما بهعنوان یکی از بانیان انجمن حمایت از حیوانات حتما به این مساله برخوردهاید که افرادی معتقدند در جامعهی ما مشکلات بزرگتری هست که باید به آنها پرداخت. حتی برخی معتقدند که موضوع حمایت از حیوانات یک مسالهی فرعی و لوکس است! پاسخ شما به افرادی که این مسائل را مطرح میکنند چیست؟
ما چه بخواهیم چه نخواهیم گونههای جانوری گنجینههای تکرارنشدنی ژنتیکی هستند. اینها یکی از ارکان محیط زیست هستند و باید حفظ شوند؛ در این شکّی نیست!
برای حفظ اینها ما نیازمند آن هستیم که با برنامهریزی، با تشکّل، با جمعکردن و گردهمآیی مدافعان و علاقمندان محیط زیست این کارها را صورت دهیم. طبیعتا انجمن حمایت از حیوانات هم گوشهای از این کار را به عهده خواهد گرفت.
در یک جامعهای که رشد آن پایدار باشد و به سمت رشد حقیقی حرکت کند باید همهی ارکان جامعه کار خودشان را درست انجام دهند.
درست است که ما در کشورهای توسعهنیافته و یا در حال توسعه، مثل ایران، مشکلات بسیاری حتی در مورد حقوق انسانها داریم. در مورد مسائل اجتماعی و آسیبهای اجتماعی و مانند اینها هم به همینگونه است. اما این دلیل نمیشود که از مقولهی حفظ محیط زیست که طبیعتا یکی از ارکان آن گونههای جانوری هستند غافل شویم.
اگر چنین کنیم ممکن است ما در یک شاخهای دارای یک توسعهی بشویم ولی در شاخهی دیگر دچار توسعهنیافتگی بشویم! که این همان چیزی است که ما به آن میگوییم «توسعهی ناپایدار» یا متزلزل.
بهخاطر همین، ما معتقدیم که هر گروهی در جامعه باید متناسب با علایق و تخصص خودش، کار خودش را درست انجام دهد. مدافعین حقوق حیوانات کار خودشان را درست انجام دهند. مدافعین حقوق انسانها کار خودشان را درست انجام دهند.
به آسیبهای اجتماعی درست توجه شود. به آسیبهای محیط زیست توجه شود و غیره. اگر در چنین مسیری حرکت کنیم ما قطعا در زمینهها و شاخههای مختلف دچار نقصان و کمبود نخواهیم شد!
در ماههای اخیر شنیدیم که از سوی شهرداری هم گربهها را توسط خوراندن سَم از بین میبرند و سگها را هم توسط شلیک گلوله میکشند. اما شهرداری در بیانیهای منکر این قضیه شد. تا اینکه یک ماه پیش چند مرد مسلح در بام تهران جلوی چشم شهروندان سگهایی را به گلوله بستند.
من با تعدادی از شاهدان این ماجرا گفتوگو کردم و از همین رادیو پخش شد. بعد از گذشت دو سه روز روابط عمومی شهرداری تهران اعلام کرد «زندهگیری سگها در اولویت کار ما نیست اما جلسهای ترتیب خواهیم تا تصمیم بگیریم ببینیم سگها را زندهگیری کنیم یا نه».
یعنی در واقع اینجا هم باز بحث حقوق حیوانات نادیده گرفته شد و از این جهت که اگر کشتار سگها جلوی چشم شهروندان صورت بگیرد باعث صدمات روحی شهروندان میشود به قضیه نگاه کردند. انجمن حمایت از حیوانات با چنین مسائلی چگونه میتواند برخورد کند؟ راه چاره چیست؟
متاسفانه در حال حاضر در بخشهای مختلف کشور ما «مدیریت» سلیقهای است، و ضابطهمند و قانونمند نیست! ما متاسفانه هنوز یک قانون جامع حفاظت از محیط زیست نداریم که مسائل مربوط به حیوانات در آن لحاظ شده باشد و متناسب با شرایط امروز جامعه باشد.
انجمن حمایت از حیوانات تلاشهایی صورت داد که این قوانین شکل بگیرد ولی متاسفانه به خاطر محدودیتهایی که در مجلس وجود داشت، این کار انجام نشد.
در جامعهای که بستر قانونی مناسبی نداشته باشد و دست مدیران برای انجام کارهای سلیقهای باز باشد، طبیعی است که حتی اگر ما تلاش کنیم با شهرداری رایزنی کنیم و یکسری آییننامه یا دستورالعملهایی که - مثلا در پنج سال پیش - تدوین کنیم باز با تغییر مدیران و روی کارآمدن افراد جدید آن تفاهمنامهها و دستورالعملها و آییننامهها کنار گذاشته میشوند و یک روش جدیدی انتخاب میشود.
بنده اطلاع دارم که در چند سال گذشته در اصفهان و تهران و مشهد رایزنیهای خوبی توسط انجمن حمایت از حیوانات با شهرداری صورت گرفت که بحث کشتن با گلوله و سم بهطور کلی منتفی بشود و در دورهای هم این کار صورت گرفت و منتفی شد. اما متاسفانه قانونمند نشد و به انحای مختلف، مدیران مختلف از زیر این کار شانه خالی میکنند!
بهنظر من تا یک قانون مشخصی در این زمینه وجود نداشته باشد و به دستگاهها و نهادهای مختلف ابلاغ نشود و با متخلفان بهصورت جدی برخورد نشود، این دستگاهها به خودشان اجازه میدهند این اعمال غیر انسانی را صورت دهند.
انجمن حمایت از حیوانات، همانگونه که قبلا هم بارها اعلام کرده است، قطعا با کشتن حیوانات به هر دلیلی مخالف است!
ما معتقدیم اگر این حیوانات به شکلی باعث مزاحمت شهروندان میشوند یا باعث آلودگی محیط زیست میشوند، اینها باید زندهگیری شوند. آنهایی که قابل درمان هستند، درمان شوند. آنهایی که قابل واگذاری هستند، واگذار شوند. آنها که قابل نگهداری هستند، نگهداری شوند.
اگر احیانا درصد کمی از آنها طوری بود که به هیچیک از این دستهها اختصاص نداشتند آنها را در کارهای تحقیقاتی و پژوهشی با رعایت پروتکلهای مربوطه که حقوق حیوانات را در آنها در نظر میگیرد، استفاده شوند.
بنابراین کشتار جاندار بیگناه به هر دلیلی از طرف انجمن حمایت از حیوانات محکوم است و ما امیدواریم که در یک فضای قانونمندی با افراد متخلف برخورد شود.
بودن یا نبودن ماهی قرمز بر سر سفره هفتسین
گفتگوی مینو صابری از رادیو زمانه با شاهین سپنتا
چند سالی است که در چنین ایامی، بحث خریدن یا نخریدن ماهی قرمز برای سفرهی هفتسین نوروز از سوی دو گروه مطرح میشود. گروهی موافق داشتن ماهی قرمز بر سر سفرهی هفتسین هستند و گروهی مخالفند. موافقین داشتن ماهی قرمز بر سر سفرهی هفتسین میگویند ما باید از پدیدهها و نمادهای فرهنگیمان محافظت کنیم. و گروه مخالف این قضیه معتقدند علاوه بر اینکه این موضوع ربطی به فرهنگ ما ندارد و ماهی قرمز حدود ۸۰ سال پیش از کشور چین به ایران آمده است بلکه ما بهخاطر این رسم باعث مرگ سالانه میلیونها ماهی قرمز میشویم. به همین بهانه با سه تن از دامپزشکان ایرانی، یک موافق و دو مخالف در بارهی این مقوله گفتوگو کردهام. دکتر شاهین سپنتا دامپزشک و پژوهشگر جشنهای ایرانی به عنوان موافق این موضوع و دکتر جاوید آلداوود دامپزشک و رییس «انجمن حمایت از حیوانات» و همچنین دکتر هومن ملوکپور دامپزشک به عنوان مخالفین این مقوله در این برنامه صحبت میکنند.
جناب سپنتا، از شما به عنوان یک دامپزشک میپرسم شما با خریدن ماهی قرمز برای سفرهی هفتسین موافق هستید؟
اول باید نسبت به این پدیدهی فرهنگی شناخت کامل داشته باشیم تا بعد بتوانیم در مورد درستبودن یا اشتباهبودن آن اظهار نظر کنیم ولی در پاسخ به سوال شما در یک جمله میگویم موافق هستم.
زادگاه اصلی ماهی قرمز کجاست؟
نظر مشهور این است که ماهی قرمز از کشور «چین» به سایر نقاط دنیا رفته است اما با توجه به جابهجایی گستردهی جانوران از نقاط مختلف دنیا به جاهای دیگر این دلیل کافی و منطقی برای نفی ماهی قرمز و گذاشتن آن بر سر سفرهی هفتسین نیست.
حالا از شما بهعنوان پژوهشگر جشنهای ایرانی و همچنین به عنوان یک دامپزشک میخواهم دلایل موافقتتان را برای داشتن ماهی قرمز بر سر سفرهی هفتسین بیان کنید.
برخورد ما با پدیدههای فرهنگی باید خیلی با دقت و ظرافت صورت بگیرد. نوروز یک جشنی است که با طبیعت پیوند ناگسستنی دارد. ما در آیینهای نوروزی جلوههای مختلفی را میبینیم؛ مثل سبزهگذاشتن، گذاشتن ماهی قرمز بر سر سفرهی هفتسین، رفتن به سیزدهبهدر، رفتن به دامان طبیعت، گذاشتن گل بر سر سفرهی هفتسین و غیره. همهی اینها نشان میدهد آیینهای نوروزی ارتباط تنگاتنگی با طبیعت دارند. حالا اگر بخواهیم هر کدام از اینها را به دلایل و بهانههایی که قابل رفع و قابل جبران هستند حذف کنیم در حقیقت آیینهای نوروزی خودمان را تخریب و تضعیف کردهایم.
برای نمونه چند سال است که در مورد ماهی قرمز گفته میشود این نوع ماهی منشآ یا خواستگاهاش چین بوده و یا احتمال میدهیم که آلودگی ایجاد میکند؛ پس ماهی قرمز را سر سفرهی هفتسین نگذاریم. چند سال پیش در مورد سبزههای نوروزی هم صحبتهایی شد که مثلا گذاشتن سبزهی نوروزی اسراف عدس و ماشک و اینجور چیزها است. و یا میگفتند اگر خیلی آب به سبزه نوروزی بدهیم زیر آن کپک میزند. پس بیاییم سبزهی نوروز را حذف کنیم! گل سنبل را هم که سر سفرهی هفتسین میگذاریم ممکن است بچه دستاش را داخل خاک گلدان کند و دستاش آلوده شود. یا اینکه گل بعد از یکی دو هفته خشک میشود پس گل را هم حذف کنیم!
دوستداران محیط زیست و طبیعت اگر با این نگاه احساسی و غیر منطقی به یک پدیدهی فرهنگی نگاه کنند باعث تضعیف آن پدیدهی فرهنگی میشوند و کار مهمی هم انجام ندادهاند! خیلی منطقیتر است که به مردم بگوییم اگر کسی شرایط نگهداری ماهی قرمز را دارد از ماهی قرمز استفاده بکند و اگر شرایط و امکاناتاش را ندارد استفاده نکند.
بیاییم به مردم یاد دهیم که چگونه میتوانیم از ماهی قرمز برای سفرهی هفتسین استفاده کنیم. همینطور دربارهی سبزههای سفرهی هفتسین اگر آبی که روزانه به آن میدهیم مرتب تعویض شود و در شرایط خوبی نگاه داشته شود قطعآ کپک نمیزند و ایجاد آلودگی نمیکند.
گل سنبل یا شببو که برای سفرهی هفتسین استفاده میشود را اگر رعایت کنند که کودکان دست نزنند و آنها را بهموقع آب بدهند و در طول روز چند ساعت بیرون از ساختمان بگذارند طبیعتا این گل عمر بیشتری میکند.
به این ترتیب میبینید که با آموزشهای خیلی ساده به مردم و بهویژه به کودکان میتوانیم یک انس و نزدیکی بیشتری بین آنها و آیینهای نوروزی - که رابطهی تنگاتنگ با طبیعت دارند - ایجاد کنیم ولی برخورد سَلبی و منعکردن آنها از نزدیکی با این پدیدههای طبیعی مشکلی را حل نمیکند و ما از غنای فرهنگی و بار فرهنگی این آیینها کم میکنیم!
یکی از دلایلی که مخالفان این قضیه دارند این است که میگویند ماهی قرمز قدمت زیادی در فرهنگ ایرانی ندارد و اشاره میکنند به نقاشی سفرهی هفتسین «کمالالملک» که در این اثر ماهی قرمز حضور ندارد و میگویند که حدود ۸۰سال است ماهی قرمز سفرهی هفتسین وارد فرهنگ ایرانی شده است.
پدیدههای فرهنگی در گذر زمان شکل میگیرند. ممکن است یک پدیدهی فرهنگی در یک مقطع زمانی وارد فرهنگ ما بشود. این دلیل نمیشود که اگر به فرض هم این پدیدهی فرهنگی جوان باشد ما آن را حذف یا طرد کنیم.
مضافا بر اینکه نبودن یک تنگ ماهی در یک تابلوی نقاشی نمیتواند دلیل کافی باشد برای اینکه ایرانیان از ماهی قرمز شناخت نداشتهاند و یا آن را در سفرهی هفتسین نمیگذاشتهاند.
شاید آن نقاش در آن مقطع زمانی و در مکانی که تابلو را ترسیم میکرده؛ یک چنین چیزی یا در ذهناش نبوده و یا در پیش رویاش نبوده است. این یک مورد نمیتواند دلیلی باشد برای اینکه سابقهی فرهنگی حضور ماهی قرمز را در ایران ما زیر سوال ببریم.
ما نمونههایی از تصویر ماهی قرمز را در قالیهای ایرانی داریم که نشان میدهد در گذشتههای بسیار دور ماهی قرمز در جویهای باغهای ایرانی روان بوده و زندگی میکرده و ایرانیان به نشانه و نماد زندگی از این ماهیهای قرمز در جویهای باغهای پردیس ایرانی استفاده میکردند.
حالا به فرض اینکه حضور ماهی قرمز در آیینهای نوروزی یک سنّت جوان هم باشد باز به خاطر جذابیتها و زیباییهایی که به سفرهی هفتسین ما میدهد قابل حفظ و نگهداری است. اما همانطور که گفتم باید به مردم آموزش دهیم که چطور از ماهی قرمز به نحو احسنت مراقیت و نگهداری کنند.
این نکته را هم اضافه کنم؛ همه جای دنیا سعی میکنند بر غنای فرهنگ خودشان بیافزایند. اگر توجه کنید در کشوری مثل امریکا میآیند جشنها و آیینها را از سراسر دنیا میگیرند، آنها را توسعه میدهند و به مردم خودشان معرفی میکنند.
به خاطر اینکه بر غنای فرهنگ خودشان بیافزایند اما متاسفانه ما بهجای اینکه سعی کنیم این آیینها را روزبهروز پربارتر و فربهتر و زیباتر کنیم؛ هی داریم از آنها کم میکنیم و به بهانههای مختلف با آنها مبارزه میکنیم و آنها را تضعیف میکنیم.
من فکر میکنم الان که نوروز بهتازگی در مجمع عمومی سازمان ملل به عنوان یک روز جهانی ثبت شد خوب است که ما همهی آیینهای نوروزی خودمان را حفظ کنیم و حتی بر آن بیافزاییم، نه اینکه از آن کم کنیم!
دکتر جاوید آلداوود، دامپزشک و رییس انجمن حمایت از حیوانات، با خریداری ماهی قرمز برای سفرهی هفتسین بهشدت مخالف است و میگوید:
ما هر سال از طریق «انجمن حمایت از حیوانات» رسما بیانیه میدهیم که خریدن ماهی قرمز درست نیست و نباید بخرند.
عدهای عنوان کردند که ما میخواهیم آداب و رسوم ایرانیان را زیر سوال ببریم. بعد استنادهای تاریخی را که مطالعه کردیم دیدیم که این رسم، جزو رسوم ایرانیان نبوده است. این یک رسم متعلق به کشور چین بوده که در یک دورهای وارد ایران شده و جزو فرهنگ ما نبوده است.
این هم در جواب کسانی که فکر میکنند این حرف ما در راستای زیرسوالبردن فرهنگ ملیمان است.
لطفا دلایلتان بیان کنید که چرا نباید مردم ماهی قرمز بخرند.
این ماهیها را درست نگهداری نمیکنند!
اولا که برای ضد عفونی به آب لولهکشی ما «کلر» اضافه میکنند و این برای ماهیها مضر است. خود مردم دیدهاند که اکثر این ماهیها اگر هم زنده مانده باشند بهمرور رنگشان از بین میرود. این کلری که در آب هست اینها را اذیت میکند.
از سوی دیگر به این ماهیها غذایی نمیرسد! مثلآ در آب چه مواد غذاییای هست که ماهیها استفاده کنند!؟ مردم فکر میکنند ماهی آب میخورد؛ در حالیکه اینطور نیست. توی رودخانه مواد غذایی هست و ماهیها از آن استفاده میکنند. در تنگ آب که چیزی نیست. اینها هم در اثر گرسنگی و هم آبی که مناسبشان نیست میمیرند. بنابراین کلا شرایط نگهداریشان بسیار بد است و اکثرشان میمیرند. یا از آب به بیرون میپرند و یا در اثر مواد شیمیایی موجود در آب و بیغذایی میمیرند. حدود ۶۰میلیون ماهی در سال در واقع در شب عید از بین میروند. خب این رقم خیلی بالایی است!
برخی میگویند ما بعد از اینکه ماهی را برای سفرهی هفتسین گرفتیم آنها را در حوضهای شهرداری رها میکنیم. فکر میکنید اینها در حوض شهرداری چه میخورند؟ ضمن اینکه اگر یکیشان به بیماریهای قارچی مبتلا باشند بقیه ماهیها را هم آلوده میکند.
از سوی دیگر طعمهی کلاغها و غیره میشوند. به هر حال سرنوشتشان مردن است! حالا چه در خانه بمیرند و چه در حوضها. پس بهتر است که اینها از اول خریداری نشوند.
مردم اگر خیلی دوست دارند میتوانند از ماهیهای پلاستیکی برای زیبایی سفرهی هفتسینشان استفاده کنند.
در مورد اینکه این موضوع مربوط به مسایل فرهنگی ما است باید بگویم این جزو فرهنگ ما نیست. فرهنگ چینیها است. افرادی که علاقهمندند میتوانند بروند مطالعه کنند. بنابراین؛ این موضوع نه موضوع فرهنگی است که بخواهیم روی آن تاکید کنیم و نه یک موضوع انسانی است!
ما در شب عید نزدیک به ۶۰میلیون ماهی را از بین میبریم که این خودش یک بار منفی دارد برای سال نوی ما که با مرگ یک حیوان بیگناه بیزبان آغاز شود. این نظر انجمن حمایت از حیوانات است در مورد خرید ماهی قرمز!
دکتر هومن ملوکپور، دامپزشک جزو آن گروه از افرادی است که بهشدت مخالف خرید ماهی قرمز برای سفرهی هفتسین است و دلایلاش را اینگونه بازگو میکند:
این فرهنگ اصلا فرهنگ ایرانی نیست! البته من در جایگاهی نیستم که دربارهی فرهنگ صحبت کنم ولی از آنجایی که سالانه بیش از ۳۰میلیون قطعه ماهی قرمز خریداری میشود و میتوان گفت تقریبا همهی آنها از بین میروند.
به هر حال این میتواند یک حرکت خوبی باشد که شروع کنیم این فرهنگسازی را که ماهی قرمز را از سفرهی هفتسین حذف کنیم. این فرهنگ، فرهنگی است که حدود ۸۰سال پیش از فرهنگ چین وارد ایران شده، همراه با «چای» که از چین به ایران آمد، ماهی قرمز هم آمد. برخی از موافقین این قضیه در این مورد میگویند ما فرهنگهای خوب را وارد فرهنگ خودمان کنیم. این به نظر من اشتباه است. اگر اینطور باشد ما باید صدها نماد خوبی که در فرهنگ دیگر کشورها هست را بر سر سفرهی هفتسین بگذاریم!
یا اینکه میگویند چون ماه آخر سال که «اسفند» هست و برج «حوت» – به معنای ماهی - نامیده میشود به برج «حمل» یا «گوسفند» میرود؛ این نماد ماهی باید باشد. اگر اینطور است قاعدتا باید سر سفرهی هفتسین، گوسفند هم بگذاریم! که این منطقی به نظر نمیرسد. در اینصورت پس تکلیف ۱۱نماد باقیمانده چه میشود!؟
این بحث فرهنگی قضیه، خیلی جای صحبت دارد ولی اگر به این مساله با یک دید منطقی نگاه شود میبینید که واقعا جایگاهی ندارد. اگر قرار باشد ماهی قرمز که همراه چای وارد ایران شده را سر سفرهی هفتسین بگذاریم پس باید چای را هم بگذاریم سر سفرهی هفتسینمان!
این نوع فرهنگسازیکردن، فرهنگسازی اشتباهی است. شما از هر ۱۰۰نفر چند نفر را میشناسید که ماهی سفرهی هفتسینشان را بعد از ایام نوروز – سیزدهبهدر - نگه دارند؟!
اصلا در فرهنگ چین هم نگاه کنیم؛ چینیها ماهی را در رودخانه رها میکنند برای اینکه برکت به خانهشان برگردد. یعنی در واقع جان ماهی نجات داده میشود. در ایران کجا چنین اتفاقی میافتد!؟ عمر این ماهی بین ۱۵ تا ۲۵ سال است که ما عمر متوسط را ۲۰ سال در نظر میگیریم. خب اگر هر سال بخواهد ماهی خریداری شود شما چند نفر را سراغ دارید که هر سال ماهی بخرند و به ماهیهای قبلیشان اضافه کنند؟
مگر اینکه شخص آکواریم داشته باشد، که اصلا حرفی نیست و ما مشکلی با این موضوع نداریم. مساله این است که ما اسم این ماهی را به جای ماهی قرمز گذاشتهایم ماهی سفرهی هفتسین و توی سفرهمان آن را جزو هفتسین گذاشتهایم!
نوروز هم با ایرانیان به خارج از کشور رفت
گفتگو با فریبا والیات از صدای آلمان 24/3/2009
پس از به رسمیت شناختن نوروز از سوی پارلمان ایالت آنتاریوی کانادا، در آمریکا هم لایحهای مشابه به کنگره ارائه شده است. گروهی از ایرانیان هم خواهان ثبت نوروز در تقویم رسمی سازمان ملل شدهاند. با دکتر شاهین سپنتا، مسئول سابق جشنهای ملی بنیاد جهانی میراث پاسارگاد، دربارهی تلاشهای مختلف ایرانیان برای ثبت و بزرگداشت جهانی نوروز مصاحبه کردهایم.
دویچهوله: دکتر سپنتا، ممکن است در مورد پیشینهی نوروز توضیحاتی بدهید؟
جشن نوروز همزمان با اعتدال بهاری و نو شدن طبیعت آغاز میشود. نوروز جشن کهنسالی است که دیرینهای به اندازهی تمدن بشری دارد. برای همین هم هست که در استورههای ایرانی از جمشید یا گاهی کیومرث به عنوان پایهگذاران نوروز نام برده میشود و میبینیم که در همهی دورههای مختلف تاریخ ایران، ایرانیان با هر دین و آیین و نگرشی که داشتند این جشن کهن را برگزار کردند.
در دورهی هخامنشی جشن نوروز با شکوه فراوان گرامی داشته میشد. اشکانیها و ساسانیها هم جایگاه ویژهای برای نوروز قائل بودند و حتی پس از گسترش اسلام هم سامانیان، دیلمیان و سلجوقیان و حتی صفویها در گسترش نوروز و زنده نگه داشتن آن بسیار کوشیدند.
به نظر شما آیا نوروز جشنی فراملی و فرامذهبی است؟
نوروز جشنی فراملی است چون با طبیعت و نو شدن طبیعت پیوند دارد و جشنی فرامذهبی است چون که نگاهش به هستی است، نگاهش به یکپارچگی گیتی است، نگاهش به نو شدن همهی هستی و انسانها است و به همین خاطر فراتر از هر گونه مرز عقیدتی و جغرافیایی و سیاسی باید به نوروز نگاه بکنیم و براستی اینگونه هست و نوروز جشن فراملی و عقیدتی و جهانگستر و جهانشمول است. شاید مهمترین دلیلش این باشد که پیام نوروز پیام نو شدن و نوزایی زمین است، پیام اعتدال، میانهروی، آرامش، صلح و دوستی جهانی است و این همان پیامی است که دنیایی که خسته از جنگ و ترور و استبداد هست، امروز تشنهی او است و میبینیم در هر کشوری که پیام نوروز به آنجا رسیده مردم با آغوش باز از آن استقبال کردند و حتی برخی از دولتها که با نوروز سر جنگ داشتند، امروز در پیشگاه نوروز سر فرود آوردند. چنانکه امسال شاهد بودیم که در ترکیه کردها توانستند با آزادی بیشتری نسبت به گذشته این جشن نوزایی هستی را برگزار بکنند.
امسال ایرانیان مقیم ایالت آنتاریوی کانادا برای اولین بار عید نوروز را در ساختمان پارلمان این ایالت جشن گرفتند، علتش هم این بود که در آوریل ۲۰۰۸ به همت دکتر جواد مریدی، نمایندهی حزب لیبرال در پارلمان این ایالت، اولین روز بهار به نام نوروز ثبت شد. آیا تلاشبرای ثبت نوروز در غرب پیش از این هم سابقه دارد؟
در دوران معاصر تلاش برای گرامیداشت روز بیست و یکم مارس، اول فروردینماه، به عنوان روز اعتدال بهاری سابقهی بسیار قدیمیتر دارد. برای اولین بار در سال ۱۹۶۹ جانمککانل در سانفرانسیکو پیشنهاد کرد تا این روز به عنوان روز زمین نامگذاری بشود. او یک روزنامهنگار و علاقمند به مسائل نجومی بود. بعد از آن در سال ۱۹۷۰ بود که نخستین اعلامیهی روز زمین توسط شهردار سانفرانسیسکو اعلام شد و در آن صلح، عدالت و مراقبت از زمین وظیفهی همهی افراد بشر دانسته شد و خواسته شد که در این جهت گام بردارند.
باز هم در سال ۱۹۷۱ اوتانت، دبیر کل سازمان ملل، ابراز امیدواری کرد که روز زمین که در اصل همان اول فروردین است، روز صلح و شادی باشد و دبیر کل بعدی هم، والدهایم، همین دیدگاه را داشت و روز جهانی زمین را جشن گرفت و حتی شاهد بودیم پرچمی برای روز زمین انتخاب کردند که در آن زمین در یک گسترهی سفید دیده میشد.
فکر میکنید، چه عواملی باعث شدند که پارلمان ایالت آنتاریوی کانادا به طور یکپارچه به این لایحه رأی بدهد؟
شاید علتش این باشد که ایرانیها به عنوان یک جمعیت پرنفوذ، تحصیلکرده و صاحب اندیشه و خرد جایگاه خاص خودشان را در جامعهی کانادا پیدا کردهاند و توانستهاند روی مراکز تصمیمگیری و قانونگذاری در کانادا تأثیر بگذارند و کوشش بکنند که این روز به رسمیت شناخته شود.
یکی از نمایندگان دمکرات آمریکا هم به تازگی طرح بزرگداشت نوروز را به کنگره داده، فکر میکنید این حرکت فراگیر خواهد شد؟
بله، نمایندهی دمکرات ایالت کالیفرنیا، آقای هوندا، هم خواستار شدند که جشن نوروز به رسمیت شناخته شود. من فکر میکنم این تازه آغاز راه است. احتمالا ما در آیندهی نزدیک شاهد خواهیم بود که بسیاری از کشورهای اروپایی و شاید اتحادیهی اروپا و دولت فدرال آمریکا نوروز را به رسمیت بشناسند و ما امیدواریم که نتیجهی این تلاشها این باشد که سازمان ملل نوروز را در تقویم رسمی خودش ثبت بکند. چون در حقیقت پیام نوروز پیامی جهانی است و چقدر زیبا است که این جشن و آیین زیبای ایرانی برای همهی جهانیان شناخته شود و همه بیش از پیش به ارزشهای فرهنگی، معنوی و حتی مادی آن توجه نشان بدهند.
من فکر میکنم که باید از این تلاشها استقبال کرد و امیدوارم که دولت ایران تلاشهای خود را مضاعف بکند، بخصوص در بارهی پروندهی ثبت نوروز به عنوان شاهکار شفاهی و غیر ملموس میراث بشری در یونسکو که میدانیم ایران نمایندهی ۱۰ کشور آذربایجان، افغانستان، پاکستان، قزاقستان، قرقیزستان، هندوستان، ازبکستان، ترکیه و تاجیکستان هست. امیدوارم که ایران بتواند به نمایندگی از این کشورها این پرونده را به سرانجام برساند و در نهایت نوروز با همهی ارزشهای فرهنگی خود به عنوان جشن مشترک بین همهی این کشورها ثبت شود.
با توجه به مطرح شدن بزرگداشت نوروز در کشورهای دیگر آیا فکر میکنید توجهی که دولت ایران به این عید باستانی میکند کافیست؟
نوروز از چنان عظمتی برخوردار است که هر چقدر هم برای گرامیداشت و بزرگداشت آن تلاش بکنیم کم است. البته اینها جشنهایی بوده که مردمان در طول هزارهها آنها را حفظ کردند و به اینجا رساندند، اما دولتها هم میتوانند کمک بزرگی برای مردم باشند. دولت فعلی ایران هم اگر با جدیت بیشتری پروندهی ثبت نوروز را پیگیری بکند، فرصت از دست نمیرود و باید در این مورد تلاشهایشان را بیشتر کند.
یلدا، جشن پیروزی نور بر تاریکی
گفتگوی لیدا پرچمی از رادیو فرانسه با شاهین سپنتا 20/12/2008
دکتر شاهین سپنتا، یلدا را بعد از نوروز بزرگترین جشن ایرانیان مینامد و میگوید: "مردم از چند روز پیش به صورتی خودجوش خود را برای بزرگداشت این شب آماده میکنند و میوه های لازم را میخرند. با توجه به افزایش قیمتها طی سالهای اخیر، خانوادهها بر اساس بودجهای که دارند خوراکی ها را تهیه دیده اند و با قناعت و صرفه جوئی تا آنجا که ممکن است این جشن را برگزار می کنند".
در پاسخ به عکس العمل نیروی انتظامی به میهمانی های امشب، دکتر سپنتا میگوید که این جشن یک جشن خانوادگی است و در محدودۀ خانواده صورت میگیرد بنا براین احتمال برخورد با نهادهای انتظامی کم است. جشن هایی نیز که نظیر مراسم خانۀ هنرمندان در مجامع عمومی برگزار میشود نیز با مجوز است و بنابراین کمتر مشکل زا می باشد.
در اشاره به ترکیب سنت و مدرنیته در این آیین، به وجود شومینه به جای کرسی و فال خوانی از طریق سیستم ای نرم افزاری و پیامک اشاره می شود که در کنار سفرۀ سنتی و فال خوانی از کتاب حافظ خود را جای دادهاند. دکتر سپنتا استفاده از این سیستم را برای ارسال پیام تبریک منفی نمیداند و در عین حال یادآوری می کند که به نظر وی فال گیری ها سمبلیک و برای خیر و برکت است و به قصد پیش بینی آینده صورت نمی گیرد.
دکتر شاهین سپنتا، اطلاع میدهد که بخش جشن های ملی میراث پاسارگاد، از یونسکو خواستار شده است تا جشن شب یلدا به عنوان میراث معنوی جهانی ثبت نشود. سازمان های غیر دولتی و مردم نهاد نیز در طی نامه ای از شورای فرهنگ عمومی خواسته اند که این جشن ملی را در تقویم رسمی کشور ثبت کنند. به دنبال این حرکت، برخی نهادهای دولتی نیز برای اینکه از قافله عقب نمانند شب یلدا را در اماکن عمومی برگزار میکنند.
وی این اقدام را مثبت می داند و بر این موضوع تأکید میکند که باید پذیرفته شود مردم به جشن و شادی احتیاج دارند و هرچه این فرهنگ غنی و کهن را بیشتر پاس بداریم، نهایتاً به نفع خود مردم و کشورمان خواهد بود.
پایکوبی و ترانه خوانی، از سنت های جشن یلدا
گفتگوی مریم رئیس دانا از شهرزاد نیوز با شاهین سپنتا, ٣٠ آذر ١٣٨٨
یلدا به معنای « زاده شدن »، واژه ای وام گرفته از زبان سُریانیست که گفته میشود در پی تبادل فرهنگی با این زبان در دوران ساسانی به زبان ما وارد شد. میشود بنمایههای جشن یلدا را در آیین مهر جستوجو نمود. آیین مهر پیوندی ناگسستنی با فرهنگ دیرینهسال مردم ایران دارد که از سپیدهدم تاریخ آغاز میشود، هزاران سال پر فرازو نشیب را پشت سرگذاشته و به امروز رسیده است.
صحبت حُکّام ظلمتِ شب یلداست / نور ز خورشید خواه بو که برآید
شهرزاد نیوز: متن زیر گفتوگوییست با دکتر شاهین سپنتا دربارهی آیین و جشن شب یلدا، شبی که فردایش آغازگاه بلندتر شدن روز است بر شب.
جش شب یلدا به طور دقیق به چه ناریخی از فرهنگ ایران بازمیگردد؟
جشنهای ایرانی ریشه در تاریخ و فرهنگی کهنسال دارند و بر بنیان باورهای مردم در گذر هزارهها تکوین یافته و از هر دوران رنگ و بویی گرفتهاند تا اینکه امروز به ما رسیدهاند. به سخن دیگر این جشنهای مردمی به دلخواه و سلیقه یک فرد، گروه یا در دورهای خاص بهشکل کنونی پدید نیامدهاند. براین پایه نمیتوان تاریخی قطعی بهعنوان مبداء پیدایش برای این جشنها، ازجمله جشن یلدا، درنظرگرفت؛ و تعیین تاریخ دقیق از وجاهت علمی نمیتواند برخوردارباشد؛ اما میشود بنمایههای جشن یلدا را در آیین مهر جستوجو نمود. آیین مهر پیوندی ناگسستنی با فرهنگ دیرینهسال مردم ایران دارد که از سپیدهدم تاریخ آغاز میشود، هزاران سال پر فرازو نشیب را پشت سرگذاشته و به امروز رسیده است؛ البته درباره پیشینه آیین مهر، ذکر این نکته لازم است که گرچه برخی منابع لوحهای متعلق به 1400 سال پیش ازمیلاد مسیح را ـ که سال 1907 میلادی در بغازکوى واقع در کاپادوکیا کشف شده و نام مهر (میترا) در آن آمده ـ کهنترین سند میدانند، اما روشن است که صرفاً به استناد این لوحها نمیتوان پیشینه آیین مهر را از 1400 سال پیش از میلاد به اینسو تخمین زد؛ چراکه باتوجه به رشد و بالندگی این آیین که در گسترهای پهناور از شرق تا غرب پیروان فراوان یافت، میتوان پیشینهاش را چند هزارسال پیشتر از آنچه در اسناد بهدست آمده در نظر گرفت و چه بسا در آینده اسنادی کهنتر بهدست آید که این دیدگاه را تائید کند.
در چه تاریخ و به چه دلیل نام شب چله به شب یلدا تغییر نام پیدا کرد؟
یلدا به معنای « زاده شدن »، واژه ای وام گرفته از زبان سُریانیست که گفته میشود در پی تبادل فرهنگی با این زبان در دوران ساسانی به زبان ما وارد شد و براین پایه برخی میپندارند که شایسته نیست این وامواژه را برای یکی از بزرگترین جشنهای ایرانی استفاده کنیم. در پاسخ باید تاکید کرد، سابقه طولانی کاربرد این واژه در ترکیب «شب یلدا» با تعبیر«شبی بلند و تاریک» درشاهکارهای فرهنگی و آثار ادبی بزرگانی چون حافظ، سعدی، ناصرخسرو قبادیانی، منوچهری دامغانی، وحشی بافقی، سنایی غزنوی، خاقانی شروانی، انوری ابیوردی، اوحدی مراغهای، خواجوی کرمانی، باباطاهرهمدانی، محتشم کاشانی، فروغی بسطامی،عطار نیشابوری، امیرخسرو دهلوی، فیض کاشانی، سلمان ساوجی و بسیاری دیگر، که هریک درشهری از چهارگوشه ایران پهناور میزیستهاند، نشان میدهد این واژه در نواحی مختلف ایران شناخته میشده است و مردم آن مناطق در دورههای متفاوت آن را بهکار میبردهاند. پس، این تداول، شناسنامهای فارسی و ایرانی به این واژه داده است. دلیل دیگر براین دیدگاه، استنباطیست که هر ایرانی از این واژه دارد، بهعنوان نام اختصاصی یکی از جشنهای ایرانی. تثبیت این واژه در زبان و ادبیات فارسی چنان است که از «چله» یا «شب چله» تااینحد استفاده نشده است. البته باید توجه داشت که بهکارگیری هریک از این دو واژه درجای خود از اعتباری خاص برخوردار است و منافاتی با دیگری ندارد. شبیلدا بیشتر ناظر بر بنمایههای فرهنگ و فلسفهایست که این جشن بر آن پایه شکل گرفته، اما شبچله ناظربر نسبت گاهشماری این شب است با یک دوره چهل روزهی پس از آن: از اول دی ماه تا دهم بهمن(جشن سده)، باعنوان«چله بزرگ»، و پس از آن،«چله کوچک» است: از دهم بهمن ماه تا بیستم اسفند. در پی این دو دوره چهل روزه که از زایش مهر میگذرد، رفته رفته روزها بلندتر و شبها کوتاهتر میشوند و طبیعت که «چلهنشینی» کرده از سردی و سیاهی دورمیشود به گرمی و روشنایی میگراید و به کمال خود نزدیک میشود.
تزیین سرو در این شب نماد چیست؟ ایرانیان قدیم چه انگیزهای از این کار داشتند و آیا میتوان ادعا کرد که تزیین کاج جشن نوئل هم ریشه در این سنت ایرانی دارد؟
آیین مهر، آیینی طبیعت گرا بود و مهربانان که به ستایش پدیدههای طبیعی میپرداختند، از آسمان تا خاک و دریا، هرکجا که با این این پدیدهها روبهرو بودند، آنها را بهعنوان نماد و نشانههایی که بار آیینی بر دوش میکشند، برمیگزیدند و بهکار میبردند. یکی از این نمادها «سرو» بود که در باور پیروان آیین مهر، درختی بود که پیوندی ویژه با خورشید و زایش مهر داشت، چون سرو درختیست همیشه سبز که مقابل سردی و تاریکی پایداری میکند و نماد مهر تابان، نشانه نامیرایی، آزادگی و پایداری دربرابر نیروهای مرگآور بود. از اینروی در شب زایش مهر، «سروِ مهر» را با نمادهای آیینی دیگر میآراستند و گرامی میداشتند.
میدانیم که بسیاری ازسنتهای مهری با گسترش آیین زرتشتی دگرگون شدند و بهواسطه گسترش آیین مهر بیرون از مرزهای ایران، کم و بیش این آیین درمیان مهریان به حیات خود ادامه داد. اگرچه گفتهمیشود سابقه تزئین درخت کاج کریسمس برمیگردد به آلمان ِقرن شانزدهم میلادی، دورهای که مسیحیان درختان تزیینشده را به خانههای خود میآوردند، اما به نظرمیرسد این سنت ریشههای کهنتری داشته باشد: درخت سرو به صورت تزئینشده همراه با آیین مهر از ایران به اروپا رفت. پس از روی کارآمدن مسیحیت ابتدا کمرنگ و با آن مخالفت شد ولی بعد رنگ و بویی مسیحی به آن دادند، رفتهرفته جایگاه خود را بازیافت و بهصورت تزئین درخت کاج درآمد که در اروپا فراوانتر بود. سپس از آلمان به انگلستان و بخشهای دیگر اروپا رفت و طرفدارانی پیدا کرد و بعد هم آمریکا، و آرام آرام درمیان مسیحیان سایر کشورها محبوبیت یافت.
چرا در این سالها هیچ اشارهای به این نکته نشده بود و اگر شده چنان کمرنگ که چندان بازتابی نداشته است؟
جایگاه درخت سرو در باور ایرانیان و فرهنگ ایران در گذر زمان نهفقط هرگز کمرنک نشد بلکه هرچه زمان به پیش رفت، جایگاهی رفیعتر یافت. حضور دائمی سرو در باغهای بهشتگونه ایرانی از دیرباز تاکنون و احترامی که مردم برای این درخت همیشه سبز قائل بودهاند، و همچنین بهکارگیری آن بهعنوان یک نماد در آثارهنری دورههای مختلف تاریخی بهخوبی بیانگر این موضوع است. ولی شاید ازهنگامی که دین جدید بر ایران مسلط شد، برای حفظ آن دربرابر اندیشههای مذهبی تازه- همچون بسیاری دیگر از باورهای ایرانی- آن را در ساختاری بهظاهر دیگرگون و با پوششی متفاوت درآوردند، یعنی بهجای« تزئین درخت سرو» به «تزئین با درخت سرو» روی آورند و این نماد آیینی را در آثار هنریشان از فرش گرفته تا ترمه، گلیم، پارچههای قلمکار وکاشیکاری بناها، بارها و بارها تکرار کردند و آن را زنده نگاهداشتند.
درچند دهه اخیر، با گسترش آشنایی ایرانیان با فرهنگ مردم دیگر کشورها بهواسطه مهاجرت و همچنین نفوذ رسانههای گروهی از سویی، و نیز جنبش بازگشت به خویشتن و هویت فرهنگی از سوی دیگر، زمینه را برای زنده کردن این سنت زیبای ایرانی بیش از پیش فراهم آوردهاست.
خوردن انار و هندوانه، به عبارتی میوههای سرخ، در این شب نشان از چه دارد؟
گستردن سفرهای از خوراکیهای گوناگون در شب یلدا، نشانی از سنت مهری گستردن سفره در « بزم مهر» دارد. این میوههای سرخ رنگ و گرد، نمادی از روشنایی و گرمای مهراند که خوردنشان در شب چله معنایی رمزگونه و نهفته در خود دارند، به نشانه ستیز با تاریکی و سرما.
آیا سرود و ترانهای هم در این شب میخواندهاند و آیا در جشنهای ایرانی ممنوعیت مذهبی برای رقص و شادی و پایکوبی وجود میداشتهاست؟
برپایه گزارشهای مردم شناسی که از نواحی مختلف ایران در دسترس است، ترانهخوانی یکی از سنتهای زیبای جشن یلداست و معمولاً دوبیتیهای عامیانه با مضامینی عاشقانه و امیدبخش، و همچنین غزلهای حافظ،که دل در گرو کیش مهر داشت، رنگ و بویی شاد و دلنشینتر به شبنشینی ایرانیان در شب چله میداد.
شادمانی درونی با جلوهای بیرونی بهصورت رقص، پایکوبی و ترانهخوانی در خانوادهها، همواره بخشی جدانشدنی از جشنهای ایرانی بوده و هست. نهتنها منع مذهبیای نبوده است بلکه جنبهای آیینی و پیوندی معنوی نیز با این جشنها وجود میداشتهاست.
گفتگو با رادیو زمانه درباره جشن یلدا
گفتگوی مینو صابری با شاهین سپنتا 30/9/1388
شب یَلدا یا شب چلّه، بلندترین شب سال در نیمکرهی شمالی زمین است که مصادف است با سی آذرماه. حدود ۷۰۰۰ سال است که در چنین شبی ایرانیان مراسم شب یلدا برگزار میکنند. ایرانیان در این شب در کنار خویشاوندان و خصوصآ بزرگان فامیل جمع شده و سفرههای رنگین میگسترانند. از جمله خوراکیهایی که در شب یلدا از دیرباز استفاده میشده میتوان از هندوانه، انار، آجیل هفتمغز و انواع شیرینی نام برد. برای اینکه با پیشینهی شب یلدا بیشتر آشنا شویم با «دکترمحمدعلی دادخواه»، «دکتر شاهین سپنتا» و «دکتر رضا عبداللهی» گفتوگو کردهام:
دکتر شاهین سپنتا، از شب یلدا میگوید و اینکه خوب است درخت «سرو» به خانههایمان ببریم و آن را آذینبندی کنیم.
یکی از جلوههای زیبای جشن شب یلدا که شاید در سالهای اخیر کمرنگ شده بود ولی جا دارد که به آن بیشتر توجه شود؛ آذینبندی درخت سرو مهر هست در آخرین شب پاییز - شب یلدا - یا به عبارتی شب چلّه.
همانطور که میدانید به واسطهی مهاجرتی که ایرانیان طی سالهای گذشته داشتهاند و آشنایی با فرهنگ دیگر کشورها پیدا کردند؛ خیلی از آنان علاقهمند شدند که به درخت کریسمس توجه کنند و یا حتی برخی بهخاطر خوشآمد فرزندانشان درخت کریسمس را به خانه میآورند، آن را آذین میبندند و گرامی میدارند.
شاید بیشتر ما ایرانیها ندانیم که آذینبندی درخت کاج در شب سال نو مسیحی، ریشه در یک سنّت کهن ایرانی دارد که همان آدینبندی درخت سرو هست. ممکن است این سوال مطرح شود که چرا ایرانیان این کار را میکردند؟ و دلیل و انگیزهی این سنت چه بوده است؟
در پاسخ باید گفت آیین مهر یک آیین طبیعتمحور و طبیعتگرا بود و در کوه و جنگل و دریا و در و دشت، به هر کجا که این پیروان آیین مهر نگاه میکردند نشانهها و جلوههایی از مهر را میدیدند.
یکی از این نشانهها که بار آیینی به دوش میکشید سرو بود؛ چون سرو در باور پیروان آیین مهر، درختی بود که پیوند همیشگی و جاودانهگی با خورشید و زایش مهر داشت. حتی این باور وجود داشت که مهر از درون یک درخت سرو یا از درون یک گل نیلوفر و یا از درون یک کوه به دنیا میآید و زایش پیدا میکند.
پس یکی از جاهایی که مهر میتوانسته از آن دیده به گیتی بگشاید درخت سرو بود؛ منزلگاه و خانهی مهر بود. شاید علتاش این است که سرو درخت همیشه سبز است. درختی است که در برابر سرما و تاریکی، پایداری و مقاومت میکند.
به همین خاطر نماد «نامیرایی» است نماد آزادهگی است نماد پایداری در برابر نیروهای مرگآور است. این باور هیچوقت کهنه نشد؛ برای همین هم هست که ما در ادبیاتمان انسانهای آزاده، یا آن جوانان پاکی که جانشان را در راه میهن فدا کردند به جوانان سرو قامت یا سروهای همیشه پایدار تشبیه میشوند؛ که جایگاهشان گرامی داشته میشود.
میدانیم که سرو یک نماد آیینی است که آذینبندی آن در شب یلدا متداول بوده. در حقیقت خودش یک نماد است که در شب یلدا با نمادهای دیگر همنشین میشده. اگر کسانیکه علاقهمند باشند که در شب سال نو میلادی بخواهند از درخت کاج استفاده کنند؛ اگر دسترسی به درخت سرو داشته باشند و آن را با نمادهای ایرانی همنشین کنند من فکر میکنم بسیار زیباتر خواهد بود.
متن کامل این گفتگو را در اینجا بخوانید و بشنوید