ارگ تاریخی گورتان
روی به ویرانی می رود
شاهین سپنتا
روستای گورتان ( قورتان ) مرکز دهستان « گاوخونی » از توابع « ورزنه » مرکز بخش « بن رود » شهرستان اصفهان در استان اصفهان است. روستای گورتان در 110 کیلومتری شرق اصفهان و 45 کیلومتری شمال غربی تالاب گاوخونی و در مسیر جاده اصفهان – ورزنه قرار دارد. گذر زاینده رود به سوی تالاب گاوخونی در این منطقه ، باعث شکل گیری دو روستا در کرانه های این رود زاینده شده است که روستای گورتان در کرانه شمالی و روستای « بلان » در کرانه جنوبی نام گرفته اند.
برخی از پژوهشگران به گواهی نام ها و نشانه هایی که از دیرباز در بین مردم این سامان شناخته شده اند بر این باورند که پیشینه این روستا به دوران بهرام پنجم ( 421 تا 438 میلادی / : بهرام گور پانزدهمین پادشاه ساسانی ، فرزند یزدگرد یکم ) و بسا پیشتر از آن می رسد ، چنان که در جانب شمال غربی روستا و در نزدیک برج کبوتر خانه ، قلعه ای وجود داشته که در گویش محلی « بارام شا » ( : بهرام شاه ) نام داشته است و بعد ها با ساختن ارگ اصلی ، قلعه بهرام شاه به قلعه کِنی ( : قلعه کهنه ) مشهور شد که بعد ها جای خود را به زمین های کشاورزی داد.
در شرق روستا و در حاشیه زمین های کشاورزی تکه های سفال مربویط به دوران هخامنشی یافت شده است که نشان می دهد این محل در دوره های مختلف تاریخی محل استقرار و زندگی مردمان بوده است.هنوز نیز بسیاری از واژه های پهلوی را در گویش محلی مردم گورتان می توان یافت.
روستای گورتان اکنون 1324 نفر جمعیت دارد. تا سال 1335 خورشیدی همه مردمان این روستا در داخل ارگ بزرگ گورتان سکونت داشتند اما به تدریج ساخت و ساز در ضلع شمالی و شمال شرقی ارگ آغاز شد و رفته رفته خانه های قدیمی ارگ به انبار علوفه و محل نگهداری دام تبدیل شد و همین کاربری نادرست موجب آسیب شدید به بافت فرسوده ارگ شد.
دیرینگی ارگ گورتان به دوران دیلمیان ( 320 تا 448 هجری قمری ) باز می گردد. ارگ گورتان به وسعت 5 هکتار از خشت و گل ساخته شده است. باروی شمالی آن 250 متر و باروی شرقی آن 180 متر طول دارد. پیش تر ، چهارده برج داشته که یکی از برج ها به همراه بخشی از دیوار اصلی ارگ بر اثر طغیان آب و انحراف مسیر زاینده رود تخریب شده است. قطر دیواره این ارگ کهنسال از پایین بین 3 تا 4 متر متغییر است. ارتفاع حصار ها از زمین تا کنگره 9متر و ارتفاع برج ها از زمین تا کنگره 12 متر می باشد. این ارگ دارای دو دروازه شمالی و جنوبی است.
افزون بر خانه های فراوان که هنوز هفت واحد از آن ها مسکونی است ، بنا های کهن داخل ارگ به شرح زیر می باشد :
1- قلعه ها : یکی از قلعه ها « قلعه نواب » نام دارد. فدمت این قلعه بیش از ارگ است و در ضلع جنوب غربی ارگ واقع شده است. این قلعه محل زندگى نواب خلفاى بنى امیه در منطقه رودشت بوده است. « باغچه گل » نام قلعه ای دیگر است که بیشتر ارباب نشین بوده است.
2- مساجد : چهار مسجد قدیمی در این ارگ وجود دارد که به ترتیب عبارتند از « مسجد بالا » با دو محراب مربوط به سده های نخست دوران اسلامی ، « مسجد گاره » یا « مسجد شبستان » ، « مسجد ابراهیم » از دوران شاه سلیمان صفوی ، « مسجد علامرضا » در ضلع شمالی ارگ.
3- بازار : پیش تر در مرکز ارگ بازاری با دو بخش وجود داشت. بخش اول شامل بازارچه نجار ها و کاروان سرا بود و در بخش دوم پیشه وران دیگر به کسب می پرداختند.
4- آسیاب : پیشتر در داخل ارگ چهار آسیاب بود که نیروی محرک آن چهارپایان بودند. اما رفته رفته آسیاب های آبی کنار رودخانه جای آن ها را گرفتند. در غرب کبوترخانه آسیاب آبی وجود داشت که تا اواخر دهه 40 سالم بود و گندم مردم را به آرد تبدیل می کرد.اما رفته رفته موتورهای دیزلی جایگزین نیروی آب شد و امروز تنها بقایای آن آسیاب موجود است.
5- باغ ها : پیشتر در بخش های مختلف ارگ باغ های زیبایی وجود داشت که امروز تنها نام و بخشی از دیواره های آن باغ ها به جای مانده است.
ارگ گورتان از سه دهه پیش به این سو ، روی به ویرانی رفت. شور زندگی از کوچه پس کوچه های آن رخت بربست. بخشی از ارگ به علت عدم رسیدگی و در نظر نگرفتن تمهیدات لازم در برابر طغیان آب و چرخش مسیر رودخانه ویران شد. توسط افراد غیر مسئول و بدون کسب مجوز بخشی از بافت تاریخی ارگ ویران شد و در میانه آن بنای ناهمخوان حسینیه ساخته شد. این دست اندازی ها به بافت تاریخی ارگ تا آن جا ادامه یافت که برای برگزارى مراسم « زار » بخش هایى از بازار قدیمى ، خانه ها و کوچه ها ویران شدند تا راه برای عبور عزادارن فراخ شود.
بنای ناهمخوان حسینیه در میان ارگ
شوربختانه از آن جا که مجوزهای لازم برای ساخت مکان های مناسب نگهداری دام و طیور روستاییان از سوی نهادهای دولتی صادر نشده است ، روستاییان ترجیح می دهند دام های خود را در خانه های متروکه داخل ارگ نگهداری کنند و همین کار باعث وارد آمدن آسیب های جدی به بافت تاریخی ارگ شده است.
اگر ارگ گورتان طی این سال ها در فهرست آثار ملی ثبت می شد ، اگر برای بازسازی و آزاد سازی بافت تاریخی ارگ اقدامات فوری و کافی صورت می گرفت ، اگر مسئولان دولتی و نهاد هایی که وظیفه حفاظت از میراث فرهنگی کشور را برعهده دارند به ارزش های تاریخی ، معماری ، هنری ، فرهنگی و گردشگری ارگ گورتان بیشتر توجه نشان می دادند ، ارگ تاریخی گورتان که در محور گردشگرى شرق اصفهان یا به عبارتى « محور تاریخی - گردشگرى زاینده رود » قرار دارد می توانست به عنوان یکی از نمونه های خوب « روستاهای هدف گردشگری » شناخته شود.
اما با این وضعیت تاسف بار معلوم نیست که ارگ تاریخی گورتان تا چند سال دیگر سرپا بماند. شاید در زمستان امسال یا یکی دیگر از سال های پیش رو با بارش نخستین برف زمستانی بقایای دیوارهای پیر این ارگ کهنسال تاب نیاورند و فروبریزند. چنان که در سال های پیش نیز شاهد فروریختن بخش هایی از ارگ بودیم.
خوشبختانه چند سالی است که گروهی از جوانان روستای گورتان با برپایی « انجمن دوستداران میراث فرهنگی و گردشگری زنده رود » برای پاسداشت ارزش های تاریخی و فرهنگی گورتان به گرد آوری و ثبت دست نوشته ها ، اسناد ، کتب خطى و چاپى قدیمى ، بازی ها ، زبانزد ها و واژگان ویژه گویش مردم این سامان پرداخته اند و تلاش پیگیری را برای پاسداشت و ثبت ارگ گورتان آغاز کرده اند.
----------------------------------------------
- برای تماس با انجمن دوستداران میراث فرهنگی و گردشگری گورتان و آقای حسن فاطمی دبیر این انجمن ، از تارنگار ارگ قورتان دیدن کنید.با سپاس از ایشان که نگاره های این نوشتار را اختیار نگارنده قرار دادند.
- گزارش خواندنی خانم مهسا جزینی در « روزنامه ایران » نیز درباره ارگ تاریخی گورتان دربرگیرنده جزئیات و نکات جالبی است.
گفت و گوی خبرنگارکمیته بین المللی نجات دشت پاسارگاد با شاهین سپنتا
درباره میراث فرهنگی و جشن های تاریخی و فرهنگی ایران
نگار: کمیته نجات آثار باستانی دشت پاسارگاد چند سالی است که برای جلوگیری از آبگیری سد سیوند و تخریب میراث فرهنگی و طبیعی کشور فعالیت می کند. به نظر شما این کمیته تا چه اندازه به اهداف مورد نظر خود دست یافته است ؟
شاهین سپنتا: پس از این که بحث آبگیری سد سیوند در میان گروه های مختلف مردم و به ویژه سازمان های مردم نهاد دوستدار میراث فرهنگی فراگیر شد ، هر یک از رسانه های گروهی داخل و خارج از کشور به سهم خود کوشیدند تا در این مورد آگاهی رسانی انجام دهند و دیدگاه های کارشناسان بی طرف را درباره آسیب های ناشی از آبگیری سد سیوند مطرح کنند و هرچند که با ممانعت ها ، تهدید ها و کارشکنی های گوناگونی از سوی دوستان نادان و دشمنان دانای فرهنگ و هویت ملی ایران رو به رو شدند با این همه به نظر من در این راه تا حدود بسیار زیادی موفق بودند . البته مجریان این پروژه همچنان نسبت به این موج گسترده اعتراضات آگاهانه مردمی بی اعتنا بوده و هستند و این البته امر تازه ای نیست و طی سه دهه گذشته پیوسته این گونه بوده است به ویژه هر جا که از ریشه های فرهنگ و هویت ملی ایران سخنی در میان بوده این اعمال سلیقه ها بیشتر دیده شده است. با این همه چنان که گفته شد افراد و رسانه های گوناگونی بوده و هستند که با درک این موقعیت خطیر کار آگاهی رسانی درست را در پیش گرفتند .
به نظر من کمیته نجات پاسارگاد یکی از موفق ترین نهادهای مردمی بود که بدون هیچ گونه وابستگی سیاسی و مالی با هدایت عالی سرکار خانم میرزادگی و همکاری صمیمانه همه یاران ، در کوتاه ترین زمان توانست مجموعه با ارزشی از آگاهی های سودمند در زمینه ارزش های نهفته در مجمومه جهانی پاسارگاد و خطراتی که آن را تهدید می کند بر روی تارنمای خود گردآوری و منتشر سازد.
از دیگر ویژگی های برجسته این نهاد ، ایجاد یک حلقه همکاری بین کارشناسان با سابقه ، جوانان علاقه مند ، روزنامه نگاران ، چهره های فرهنگی و دانشگاهی ، حقوق دانان ، رسانه های دیداری و شنیداری فارسی زبان و بین المللی ، هنرمندان رشته های مختلف هنری ، نویسندگان و پژوهشگران ، فعالان اجتماعی و حقوق بشر و گردانندگان تارنماهای خبری و فرهنگی بود که در کوتاه ترین زمان جنبش فرهنگی موثری را پدید آورد که دامنه فعالیت آن بسا فراتر از نجات پاسارگاد رفت و گستره وسیعی از تلاش ها را در راستای حفظ میراث تاریخی و طبیعی ایران زمین دربرگرفت.
از دیدگاه من مهم ترین کاری که این کمیته و ارگان آگاهی رساننده آن در انجام آن بسیار موفق بودند ایجاد شناخت و یک انگیزه مثبت و سازنده در میان مردم و به ویژه جوانان برای پاسداشت یادمان های تاریخی و فرهنگی بوده است که هر چه زمان به پیش خواهد رفت بیشتر نتایج آن هویداتر خواهد شد. آبگیری سد سیوند معلول یک ساختار نادرست فرهنگی است که ریشه در ناآگاهی ما ایرانیان دارد و بهترین راهکار برای پیشگیری از انجام چنین رفتارهای ناهنجار به نظر من بالابردن سطح آگاهی های مردم است که کمیته در این راه موفق بوده است.
نگار: شما اکنون مسئول بخش جشن های ملی بنیاد میراث پاسارگاد هستید. ممکن است اهداف و برنامه هایی را که در این بخش بر عهده دارید بیان کنید ؟
شاهین سپنتا: مهم ترین ویژگی این جشن های ملی در گذر هزاره ها به نظر من " مردمی " بودن آن ها بوده است و این راز بقای آن هاست ، با همه دشواری هایی که در راه زنده نگهداشتن آن ها وجود داشته است. باورهای مردم دور از چشمان حاکمان زورگو و متجاوز حفظ شده است و سینه به سینه انتقال یافته است تا امروز به ما رسیده است و امروز هم شاید بهترین کاری که می توانیم بکنیم این است که ضمن حفظ جنبه های مردمی این جشن ها با بهره گیری از رسانه های گروهی و فن آوری ، پژوهش های روزآمد را در ارتباط با این آیین ها بیشتر و بهتر به آگاهی مردم برسانیم .
در ضمن باید به سازگاری این آیین ها با زندگی و نیاز های اجتماعی و فرهنگی امروز مردم نیز بیشتر توجه شود هرچند که نباید این کار به گونه ای صورت گیرد که به ماهیت این آیین های زیبا لطمه ای وارد شود.
نکته دیگر این که باید پیام اصلی نهفته در دل هر آیین رمزگشایی و برای مردم و به ویژه جوانان که با نگاه علمی تری به مسائل نگاه می کنند ، بازگو شود. نگاه امروز ما به استوره ها و آیین های کهن اگر سازگار با نیاز انسان امروز نباشد و تنها به بازگویی سنت ها و آداب و رسوم فراموش شده یا متداول بین مردم نواحی مختلف بسنده کنیم ، به جایی نخواهد رسید. ایجاد جامعه ای شادمان و پرسرور یکی از اهداف این جشن ها بوده و هست اما باید به کارکرد های دیگر آن ها همچون " ایجاد پویایی و تحرک " ، " همبستگی و نزدیکی بین یکایک مردم جامعه " ، "ایجاد حس و انگیزه مادی و معنوی مشترک " و "حفظ هویت ملی ایرانی " نیز بیشتر توجه نمود. اگر از تیرگان بگوییم و تنها به « آب پاشان » بسنده کنیم و از ضرورت حفظ گستره مرزهای فرهنگی ایران زمین سخنی به میان نیاوریم ، در حق استوره آرش کمان گیر کم لطفی کرده ایم. اگر از آیین های نوروزی سخن به میان بیاید و تنها به جلوه های گوناگون این آیین در مناطق مختلف بپردازیم ولی از کارکرد عظیم این آیین چندین هزارساله در وحدت آفرینی بین همه اقوام و تیره های ساکن در فلات ایران و حتا فراتر از آن غافل شویم در حق خود جفا کرده ایم. در درون مرز که امکان برگزاری فراگیر جشن ها نیست اما در برون مرز ، جشن های امروز ما بیشتر به چند کنسرت موسیقی در چند شهر بزرگ دنیا و چند فستیوال در چند بوستان آمریکا و اروپا و یا اخیرا کارناوال هایی در یک شهر بزرگ آمریکا تبدیل شده اند. ببینید من با این برنامه ها مخالفتی ندارم و به نظرم این برنامه های شاد می توانند در ایجاد روحیه شادتر در بین مردم و جوانان موثر باشند اما به نظرم این یک گوشه ای از کار است و تنها به همین جا نباید بسنده شود.
متاسفانه آثار هنری ما ، از فیلم تا موسیقی و شعر و داستان و نقاشی و تیاتر - چه در درون مرز و چه در برون مرز - برای معرفی این جشن ها اول به خومان و بعد به مردم دیگر کشورها ، اصلا کافی نبوده است. به عبارت دیگر آگاهی رسانی آن هم با بهره گیری از شیوه های تاثیر گذار هنری بسیار کم صورت گرفته است. برای رساندن پیام نهفته در دل این آیین ها به مردم ، من فکر می کنم در بنیاد میراث پاسارگاد باید بیشتر بر ایجاد ارتباط بین پژوهشگران و هنرمندان رشته های مختلف کار کنیم و زمینه ای را فراهم آوریم که آثار ماندگاری خلق شود و کار آگاهی رسانی به شیوه موثرتر و خوشایندتری صورت گیرد.
گردآوری همه پژوهش های پیشین در زمینه جشن های ایرانی و در اختیار همگان قراردادن آن ها نیز یکی از کارهایی است که زمینه را برای پژوهش های بعدی هموارتر می کند. هنوز بسیاری از جشن ها و آیین های ما در سطح دنیا به درستی شناسانده و شناسایی و ثبت نشده اند . در صورتی که این آیین ها اگر درست شناسانده و شناسایی شوند به خاطر ارزش های بالای انسانی که در آنها نهفته قطعا برای دیگر ملت ها نیز ارزشمند خواهند بود. چرا ما باید بنشینیم تا کشور های دیگر که با ما دارای مشترکات فرهنگی و تاریخی هستند نوروز و چهارشنه سوری و مهرگان و یلدا و سده را به نام خود ثبت کنند و بعد ما مدت ها تلاش کنیم تا اثبات کنیم که این ها از ایران برخاسته است و دیگران دارند این ها ر ا مصادره می کنند. از بابک و مولوی و شمس غافل شدیم ، از رستم و آرش و آریوبرزن و کاوه و پورسینا چرا باید دور بمانیم ؟ چرا این چهره های استوره ای و تاریخی آن گونه که باید در زندگی ما حضور ندارند؟
پس یکی از برنامه های این بنیاد ، این خواهد بود که برای شناسایی و ثبت جهانی این میراث فرهنگی بشری که از ایران زمین برخاسته اند ، اقدام کند. این کاری است که خود مردم هم باید در داخل کشور به صورت جدی پیگیری کنند . برای نمونه جای جشن شب چله یا یلدا که اکنون بزرگترین جشن ملی ایرانیان پس از نوروز است و به گستردگی از سوی همه ایرانیان با هر دین و مذهب گرامی داشته می شود در تقویم رسمی کشور خالی است و جای دارد که مردم و سازمان های مردم نهاد از شورای فرهنگ عمومی که کار ثبت مناسبت ها را در تقویم بر عهده دارد ، بخواهند که از سال آینده شب یلدا در تقویم ها درج شود.
از کارهای دیگری که امیدوارم بتوانیم به سرانجام برسانیم رسیدن به یک توافق همگانی در زمان برگزاری جشن های ماهیانه است.
پیش از متداول شدن گاهشماری فعلی که ماه های 31 و 30 و 29 روزه دارد ، تعداد روز های ماه ها همواره 30 شبانروزی بود و 5 یا شش شبانروز اضافه می ماند. انتخاب آن روش باعث می شود تا آغاز فصول طبیعی به دلیل متفاوت بودن مدت فصل های مختلف با آغاز ماه ها شروع نشود. چون مدت فصل بهار حدودا 92 روز ، مدت فصل تابستان تقریبا 93 روز ، پاییز حدودا 89 روز و زمستان تقریبا 89 روز است. دلیل این متفاوت بودن مدت فصول چهارگانه سال برای این است که مدار ظاهری خورشید در فضا بیضی است و زمین در یکی از کانون های آن جای دارد و نقطه آغاز فصول ، نقاط تقاطع خطوط انقلابین و اعتدالین با بیضی مدار است. در این حالت کمان های بیضی واقع شده در بین خطوط یاد شده برابر نیستند و تابستان بیشترین طول کمان و پاییز کم ترین طول را دارد . از سوی دیگر سرعت مداری خورشید به دلیل بیضی بودن مدار ثابت نیست و متناسب با عکس فاصله خورشید از زمین است و نقاط حداقل و حداکثر فاصله خورشید از زمین روی کمان های زمستان و تابستان نیم کره شمالی زمین واقع می شوند. . از این رو مدت فصول و ماه های تشکیل دهنده آن ها برابر نیستند و در حال حاضر تابستان نیمکره شمالی طولانی ترین فصل و زمستان آن کوتاه ترین فصل سال است.
پس جهت انطباق آغاز فصول طبیعی بر آغاز ماه ها باید از ماه هایی با تعداد شبانروز متفاوت استفاده نمود که در گاهشماری رسمی فعلی ما چنین است و فصل های گرم را به شش ماه 31 شبانروزی و فصل های سرد را به پنج ماه 30 شبانروزی و یک ماه 29 شبانروزی ( در سال های کبیسه 30 شبانروزی ) تقسیم نموده اند تا آغاز فصول بر آغاز ماه های سال خورشیدی منطبق شوند .این گاهشماری ، از سال 1304 به صورت قانون در مجلس شورای ملی تصویب شد. این شیوه بسیار دقیق است و خدشه ای بر آن وارد نیست. ( در این مورد علاقه مندان می توانند به کتاب « تقویم هجری شمسی » دکتر ایرج ملک پور نگاه کنند .)
اما انطباق تقویمی که دارای ماه های 30 روزه است با تقویم خورشیدی رسمی که تقویم هجری خورشیدی نام دارد برای برگزاری آیین ها و جشن ها یک دوگانگی ایجاد کرده که با کمی هم اندیشی قابل رفع است. برای نمونه جشن های ماهیانه را برخی بر اساس تقویم مورد استفاده زرتشتیان و برخی بر اساس شماره روزها در تقویم رسمی خورشیدی برگزار می کنند مثلا زرتشتیان جشن مهرگان را در مهر روز ( روز 16 ) از مهرماه تقویم خود برابر با 10 مهر هجری خورشیدی و دیگران در 16 مهر هجری خورشیدی برگزار می کنند اما جش سده را زرتشیان هم در 10 بهمن ماه هجری خورشیدی برابر « مهر روز » یا 16 ماه بهمن تقویم خود برگزار می کنند در صورتی که اگر بخواهند آن را در 10 یا « آبان روز » تقویم خود برگزار کنند مطابق با چهارم آبان ماه هجری خورشیدی می شود و می دانیم که جشن سده را از این روی سده می نامیده اند که 100 روز از اول آبان ماه گذشته باشد که با معیار فصول طبیعی دقیقا با 10 بهمن ماه هجری خورشیدی برابر می شود. همچنین جشن چله یا یلدا در آخرین شب پاییز ( 30 آذر ماه ) هر سال مطابق تقویم خورشیدی در سراسر ایران و حتا توسط زرتشتیان برگزار می شود اما اگر بخواهیم تقویم فعلی زرتشتی را ملاک قرار دهیم روز 30 یا « انارام روز » در این تقویم برابر با 24 آذر ماه خواهد شد که آخرین شب پاییز نیست. بر بنیان جهان بینی اشوزرتشت که جهان بینی علمی یا خردگرا است و در آن به دست آوردهای دانش بشری نگاهی ویژه شده است برای تقویم نباید جنبه دینی و تقدس قائل شویم . باید اجازه دهیم که تقویم بر پایه دانش زمان اصلاح شود و این کار بر بنیان آموزه های اشو زرتشت است که به ما یاد داد تا با جهان بینی علمی و دانش روز زندگی کنیم و خود را گرفتار احکام و دستورات و فرائض تغییر ناپذیر نسازیم.
اما برای این کار باید ابتدا موضوع با بزرگان جامعه در میان گذاشته شود و شورایی مرکب از افراد صاحب نظر در گاهشماری و تقویم که خوشبختانه در ایران کم نیستند ، تشکیل شود و آن ها پیشنهادات را جمع بندی و یک تقویم استاندارد و واحد را که با فصول طبیعی هم منطبق باشد برای برپایی جشن های ملی به همه ایرانیان اعم از زرتشتیان و دیگران ارائه دهند . به نظر من انجام این کار نیازمند هم اندیشی بین جامعه زرتشتیان و کارشناسان است . شاید پذیرش ماه های 31 روزه برای جامعه زرتشتی به این خاطر دشوار است که اولا تفاوت طبیعی تعداد روزهای ماه های سال به درستی بازگو نشده و دوم این که این تصور وجود دارد که چون بر بنیان سنت باید همه ماه ها 30 روزه باشند پس روز 31 هر ماه بی نام خواهد ماند که برای این مورد نیز می توان راهکار مناسب را یافت.
از سوی دیگر این روشی را که برخی از دوستان ابداع کرده اند و از روی روزهای 31 شش ماه اول سال می پرند و ماه آخر را نیز 29 روزه می شمارند اما از نام های سی گانه برای نامیدن روزهای ماه استفاده می کنند ، شیوه ای " یک بام و دو هوا " می دانم . اگر معیار تقویم هجری خورشیدی است ، چون در آن اصالت با شماره روزهاست نه نام روزها ، پس چرا باید برای روزهای ماه به جای شماره ها از اسامی استفاده نمود؟
و اما تا زمانی که در این مورد به یک راهکار هماهنگ نرسیده ایم ، من به نظر جامعه زرتشتی که طی هزاران سال این جشن ها را برای امروز حفظ کرده اند و پاسداران واقعی آن هستند – هر چه که باشد - احترام می گذارم و البته هیچ اصراری هم نیست که این دیدگاه از طریق بنیاد به دیگران تحمیل شود . در بنیاد ، تا رسیدن به توافق همگانی بر سر یک موضوع ، به همه دیدگاه ها به دیده احترام می نگریم.
نگار: از نظر شما ، آیا سازمان میراث فرهنگی تا به حال درباره جشن های ملی ما به وظایفی که دارد عمل کرده است ؟
شاهین سپنتا: اصلا خوب عمل نکرده اند. شما ببینید همین پرونده ثبت نوروز را نتواستند جمع و جور کنند و به سرانجام برسانند و زمان برای ما به شدت دارد از دست می رود. شاید اگر دولت همین کار را هم به بخش خصوصی واگذار کرده بود زودتر به نتیجه می رسید با این همه وضعیت نوروز از بقیه بهتر است.در مورد جشن های دیگر کار بسیار دشوارتر است چون گروه هایی در داخل هستند که با برپایی جشن هایی همچون چهارشنبه سوری و سده و مهرگان میانه خوبی ندارند و با برچسب های ساختگی و بی پایه کوشش می کنند تا از برپایی این آیین ها جلوگیری شود .
نگار: جناب سپنتا حالا که صحبت از جشن ها و روزهای ملی شد خوب است نظر شما را درباره روز 29 اکتبر هم بدانیم. همانطور که می دانید کمیته نجات پاسارگاد برای سومین سال پیاپی روز کوروش را در شهرهای مختلف دنیا گرامی داشت. به نظر شما بازتاب گرامی داشت این روز در ایران و به ویژه در بین جوانان چگونه بود. آیا جوانان نیز همچون رئیس میراث فرهنگی فارس فکر می کردند که در این روز کورش متولد شده است؟
شاهین سپنتا: به نظر من ، مردم و به ویژه جوانانی که امسال نیز همچون سال های پیش روز کورش را برگزار نمودند کاملا آگاهانه و با درک درست از موقعیت تاریخی ایران همه خطرها را به جان خریدند و و این روز را گرامی داشتند. این که بیاییم و اظهارات یک مدیر دولتی را که شاید هم برای تخریب یک جنبش به صورت عمدی بیان شده باشد به پای جوانانی بگذاریم که با وجود همه تهدیدها و فشارهای پیدا و پنهان از راه های دور و نزدیک بر سر آرامگاه کورش حاضر شدند و هریک به شیوه خود به آرمان های جهانی این ابرمرد تاریخ ایران و جهان ادای احترام کردند ، در یک نگاه خیلی خوشبینانه یک " بی مهری آشکار " است. شاید از جوانان دیروز بسیاری از رفتارهای نسنجیده و نا آگاهانه در عرصه های سیاسی و فرهنگی سرزده باشد که وضعیت امروز کشور ما را با چنین بحران هایی مواجه کرده است اما به نظر من شیوه های فعالیت های فرهنگی و حتا سیاسی جوانان امروز ما بسا بیشتر از نسل پیش آگاهانه می نماید و البته جز این نیز نباید باشد.
از دیدگاه من روز کورش بزرگ یک روز جهانی است چون کورش یک شخصیت جهانی است و اندیشه و کنش او امروز در سراسر جهان جایگاهی رفیع دارد ، چون دربسیاری از کشورهای جهان ایرانیان و دوستداران فرهنگ ایران و دوستداران صلح جهانی منش کورش را الگویی برای آرمان های صلح گرایانه خود قرار داده و این روز را گرامی می دارند. در طول تاریخ همیشه جشن ها و آیین هایی که از میان مردم جوشیده اند ماندگار شده اند و رفته رفته فراگیر شده اند و شاید پس از سال ها به تقویم های رسمی دولت ها راه یافته اند ، نه آن هایی که به سلیقه دولت ها و با مصوبه و ابلاغیه در تقویم های ملی یا جهانی ثبت شده اند و اگر تبلیغات دولت ها و سازمان های بین المللی نباشد ، در خاطره ها جایی ندارند.
گرامیداشت چنین مناسبت هایی افزون بر انگیزه های آگاهانه ای که ناشی از بالندگی فکری و فرهنگی برپادارندگانش است ، بخشی از یک جنبش فرهنگی است که آن نیز خود بخشی از یک جنبش بزرگ تر و فراگیرتر است. آن چه که برای ما در بزرگداشت این روز از اهمیت بیشتری برخوردار است یک روز جلوتر یا عقب تر برگزار شدن و داشتن یا نداشتن پسوند "جهانی " نیست. این اختلاف نظرها را در بسیاری از ملت ها و در میان پیروان بسیاری از ادیان و مذاهب نیز می توان دید. این نکات البته در جای خود بسیار مهم هستند ، اما به نظرمن نباید این بحث ها را به گونه ای مطرح کنیم که مساله اصلی و مشترک ملت در این هیاهو فراموش شود. بد نیست گاهی از خود بپرسیم که ما در چه شرایط حساس و سرنوشت سازی به سر می بریم و ایران و ملت ایران اکنون با چه بحران هایی دست و پنجه نرم می کنند و چه خطراتی در پیش روی آنان است. اگر " عافیت طلبی" ها اجازه دهد و کمی به میانه گود بیاییم تا موقعیت را بهتر بشناسیم ، همین فرصت ها را نیز غنیمت می داریم و اگر نوش نمی رسانیم ، دست کم نیش نیز نخواهیم زد. ما از هر گروه و دسته و با هر شیوه ، برای دستیابی به اهداف مشترکمان با همه اختلاف نظر ها و اختلاف سلیقه هایمان باید بر روی مشترکات به توافق برسیم و جای دارد که بپرسیم چرا برخی نمی خواهند چنین شود؟
در ضمن لازم می دانم که در اینجا از موقعیت شناسی و پیشنهاد هوشمندانه این روز به عنوان " روز ملی ایران " از سوی مهندس کورش زعیم قدردانی کنم. حقایق تاریخی انکار ناشدنی هستند و هر جند که برای سده ها فراموش شده باشند اما روزی آشکار خواهند شد. این روز بزرگ از همان ابتدا تا اکنون برای همه باشندگان این سرزمین یک روز ملی و برای نوع بشر یک روز جهانی بوده است هرچند که هزاران سال فراموش شده باشد. اما امروز فرزندان برومند ایران ، اهمیت "ملی" بودن آن را به رسایی اعلام می دارند و فردایی نه چندان دور آوازه "جهانی " آن در هرگوشه ای از این کره خاکی به گوش خواهد رسید.
نگار: ممکن است نظر خودتان را در ارتباط با نامه ای که بخش پژوهشی بنیاد میراث در ارتباط با تغییر قوانین به یونسکو فرستاده بفرمایید ؟
شاهین سپنتا: معمولا دولت ها نه تنها حامیان خوبی برای میراث فرهنگی و طبیعی نیستند بلکه بیشترین آسیب ها نیز معمولا از سوی دولت های غیر مسئول که شمار آنان نیز در دنیا کم نیست به میراث طبیعی و فرهنگی بشر وارد می شود و در بسیاری از کشور های دنیا اگر تا به حال قوانینی برای پاسداشت این میراث تصویب شده و دولت ها را به حفاظت از آن ها مجبور کرده اند بیشتر به خاطر فشارهایی بوده که از سوی سازمان های مردم نهاد و رسانه های مردمی به دولت ها و سازمان های جهانی وارد شده است. بنابراین ، پیشنهاد موثر بخش پژوهشی بنیاد میراث پاسارگاد اگر به تصویب برسد و مورد اجرا قرار گیرد ، دست ملت ها را برای برخورد با شبکه جهانی " مافیای تروریسم میراث فرهنگی " که مشغول چپاول و هویت زدایی از تمدن های کهن است ، باز خواهد نمود. این اصلاحات ساختاری در سازمان ملل تا آنجا باید ادامه یابد که این سازمان که اکنون در دست دولت هاست ، به راستی به دست ملت ها اداره شود و در سراسر جهان دست دولت های خودکامه از بزرگترین سازمان جهانی ملت ها کوتاه شود.
نگار : سپاسگزارم جناب سپنتا، و امیدوارم در تلاش های خودتان همیشه موفق باشید