تجمع اعتراضی مردم اصفهان به گذر مترو از بافت تاریخی
گروهی از مردم اصفهان در اعتراض به گذر خط شمالی – جنوبی مترو از زیر محور تاریخی این شهر و نزدیکی سی و سه پل ، تجمعی اعتراضی را در برابر ساختمان شهرداری مرکزی اصفهان برگزار کردند. در این تجمع که صبح روز چهارشنبه 21 اسفندماه برگزار شد، شرکت کنندگان ضمن اعتراض به بی مسئولیتی و قانون گریزی شهرداری، شورای شهر و سازمان میراث فرهنگی، پارچه نوشته هایی در دست داشتند که روی آنها نوشته شده بود: « چرا سازمان میراث فرهنگی نظاره گر تخلفات نظام مدیریت شهری اصفهان در مورد خیابان چهار باغ عباسی است ؟ » ، « آیندگان را از هویت فرهنگی و تاریخی خود محروم نکنیم » و « اصرار بر تصمیمات اشتباه که میراث فرهنگی ملت را نابود می کند چه توجیهی دارد ». در پایان این تجمع اعتراضی، شرکت کنندگان طی نامه ای سرگشاده به روسای سه قوه، خاطرنشان کردند: اصفهان، نصف جهان، امروز با چالش بزرگی برای حفظ میراث گرانبهای خود روبروست. تونل قطار شهری اصفهان همچون اژدهایی خشمگین در زیر بافت تاریخی اصفهان پیشروی می کند و میراث چند هزار ساله نصف جهان را مورد تهدید قرار داده است.
ادامه مطلب ...
مترو، خواب را از چشمان نصف جهان ربوده است
رضا اسپهبد کارشناس مطالعات تونلهای راهآهن کشور تأکید کرد: عبور مترو از زیر چهارباغ اصفهان بهعنوان یک شهر تاریخی و گردشگری، کار درستی نیست، چون سطح آب در این منطقه بسیار بالاست. به گزارش ایسنا وی در همایش « میراث فرهنگی اصفهان در خطر»، با اشاره به اینکه در هر زمینهای، نخست مطالعه لازم است، گفت: حدود 12 سال پیش، مدتی در یکی از شرکتهای مهندسی اصفهان با انجام مطالعات لازم در این زمینه، به این نتیجه رسیدیم که بهدلیل شرایط ناهمگن دشت آبرفتی اصفهان، تونل مترو نباید از زیر خیابان چهارباغ عبور کند. اکنون متأسفانه در این زمینه کملطفی میشود و این کملطفی از سوی کسانی است که در قالب بعضی از مسؤولان این کار را انجام میدهند. عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات بیان کرد: در نه متری سطح زمین در منطقهی چهارباغ، سطح آب زیرزمینی بالاست. همچنین دو طبقه لایهی رس در این منطقه است. به همین دلیل، از نظر سطح آب، خاک و منطقهی چهارباغ، با مشکلاتی روبهرو هستیم. این موارد بهلحاظ ژیوتکنیکی برای ایجاد سازهای مانند مترو مشکلزا هستند.
ادامه مطلب ...
پیشنهاد بنیاد جهانی میراث پاسارگاد:
سال 1388 خورشیدی سال میراث فرهنگی و طبیعی اصفهان
بنیاد میراث پاسارگاد، بنا بر سنت هر ساله خود، در آستانه فرا رسیدن بهار و سال نوی 1388 خورشیدی ( 2548 پاسارگادی)، این سال را « سال میراث فرهنگی و طبیعی اصفهان » می نامد تا نظر ایرانیان و همه فرهنگ دوستان جهان را نسبت به ستمی که بر این شهر تاریخی، این نصف جهان زیبا، می رود بیش از پیش جلب کند. متاسفانه، در سال های اخیر، و به ویژه در سال گذشته، علاوه بر بی توجهی های عمدی و غیرعمدی دولت و مسئولین سازمان های میراث فرهنگی و محیط زیست ایران نسبت به کل میراث بشری این سرزمین، سایه سیاه این ویرانگری ها بر شهر اصفهان، شهر زیبای پل های منحصر بفرد و گنبدهای فیروزه ای ایرانی، افتاده است. همه گزارش ها نشان دهنده آن است که میراث تاریخی و فرهنگی اصفهان ـ که بخشی از آن جزو میراث جهانی و بشری محسوب می شود ـ به شدت در آستانه ویرانی قرار گرفته؛ و این فاجعه ای است جبران ناپذیر که سکوت و بی توجهی نسبت به آن شایسته انسان متمدن امروز نیست.
ادامه مطلب ...اصفهان ِ برباد رفته !
شاهین سپنتا
روز یکم آذرماه را روز نکوداشت اصفهان نام نهاده اند. روز نکوداشت شهری که به خاطر آب و هوای بهشت گونه اش، هنر های دستی مردمانش ، باغ های فراوان و چشم اندازهای زیبای زاینده رودش و ساختمان های تاریخی و پل های بی مانندش از سوی کسانی که از آن دیدار کرده اند به « نصف جهان» نامزد شده است . اما نباید فراموش کرد که در گذر زمان، به خاطر بی کفایتی حاکمان و گاه بی توجهی مردم ، ارزش های فرهنگی و تاریخی بسیاری از بناهای تاریخی اصفهان به درستی شناخته نشده است و خواسته یا ناخواسته بسیاری از این گنجینه های تاریخی نابود شده اند و برباد رفته اند. با بررسی فهرست بلندبالای میراث تاریخی، هنری و طبیعی اصفهان که به ویژه در 100 سال اخیر از میان رفته اند، در خواهیم یافت که شوربختانه بیشتر این آثار گران بها به صورت عمدی و بدون دلیل و یا با دلایل بسیار بی ارزش و کودکانه از سوی حاکمان خودکامه و بی علاقه به میراث فرهنگی که به رای و نظر مردم توجهی نداشته و بیشتر به دنبال منفعت شخصی بوده و هستند، تخریب شده اند.
ادامه مطلب ...روند نابودی سی و سه پل آغاز شد
به گزارش زیستا، در حالی که مساله تخلف آشکار مدیران قطار شهری و شهرداری اصفهان برای عبور تونل مترو از زیر خیابان چهارباغ عباسی اصفهان حل نشده باقی مانده و علیرغم نظرات صریح کارشناسان و همچنین دستور شورای عالی ترافیک کشور و بازپرس شعبه 5 دادگستری اصفهان مبنی بر عبور نکردن مترو از زیر چهار باغ عباسی به دلیل اظهارات ضد و نقیض مدیران قطار شهری ، شهرداری و اعضای شورای شهر، نگرانی های بسیاری در خصوص سرنوشت مجموعه آثار تاریخی خیابان چهارباغ عباسی وجود دارد، صبح امروز شهروندان اصفهانی شاهد تاسیسات گمانه زنی در فاصله ای کمتر از 40 متری سی و سه پل بودند.
ادامه مطلب ...
اعتراض سازمان های مردم نهاد اصفهان
به بلندمرتبه سازی در حریم زاینده رود
به دنبال ادامه یافتن ساخت و سازهای غیر اصولی در کرانه های زاینده رود و بلندمرتبه سازی در چشم انداز پل های تاریخی اصفهان و به ویژه پل تاریخی مارنان ، شماری از سازمان های مردم نهاد ، توقف بلندمرتبه سازی های بی رویه در حریم میراث طبیعی و تاریخی این شهر را از مسئولان خواستار شدند.
در بخشی از نامه اعتراضی سازمان های مردم نهاد اصفهان آمده است : زاینده رود شاهرگ حیاتی و میراث طبیعی ارزشمند اصفهان و پهنه مرکزی ایران است که پدران ما به خوبی آن را پاس داشته و با هنرمندی تمام با جواهرات بی بدیل پل های تاریخی مرصع نموده اند. در نیم قرن گذشته به پیشنهاد متخصصان و مشاوران شهرساز خارجی و داخلی و پیگیری آگاهان و دلسوزان امور شهر ، مقررات ویژه ای – از جمله برای حریم آثار تاریخی و طبیعی – تدوین و تصویب شد و به همت شهرداران وقت اصفهان ، اراضی ساحلی زاینده رود آزاد و به فضاهای سبز شهری تبدیل گشت، تا جایی که بسیاری از متخصصان ، شهرسازان و شهرداران معاصر جهان ، ارتباط اندام وار شهر اصفهان را با مسیر و بستر طبیعی و مصنوع رودخانه ، منحصر به فرد و یگانه شمرده و مورد تحسین و تمجید قرار دادند.
ادامه مطلب ...
ارگ تاریخی گورتان
روی به ویرانی می رود
شاهین سپنتا
روستای گورتان ( قورتان ) مرکز دهستان « گاوخونی » از توابع « ورزنه » مرکز بخش « بن رود » شهرستان اصفهان در استان اصفهان است. روستای گورتان در 110 کیلومتری شرق اصفهان و 45 کیلومتری شمال غربی تالاب گاوخونی و در مسیر جاده اصفهان – ورزنه قرار دارد. گذر زاینده رود به سوی تالاب گاوخونی در این منطقه ، باعث شکل گیری دو روستا در کرانه های این رود زاینده شده است که روستای گورتان در کرانه شمالی و روستای « بلان » در کرانه جنوبی نام گرفته اند.
برخی از پژوهشگران به گواهی نام ها و نشانه هایی که از دیرباز در بین مردم این سامان شناخته شده اند بر این باورند که پیشینه این روستا به دوران بهرام پنجم ( 421 تا 438 میلادی / : بهرام گور پانزدهمین پادشاه ساسانی ، فرزند یزدگرد یکم ) و بسا پیشتر از آن می رسد ، چنان که در جانب شمال غربی روستا و در نزدیک برج کبوتر خانه ، قلعه ای وجود داشته که در گویش محلی « بارام شا » ( : بهرام شاه ) نام داشته است و بعد ها با ساختن ارگ اصلی ، قلعه بهرام شاه به قلعه کِنی ( : قلعه کهنه ) مشهور شد که بعد ها جای خود را به زمین های کشاورزی داد.
در شرق روستا و در حاشیه زمین های کشاورزی تکه های سفال مربویط به دوران هخامنشی یافت شده است که نشان می دهد این محل در دوره های مختلف تاریخی محل استقرار و زندگی مردمان بوده است.هنوز نیز بسیاری از واژه های پهلوی را در گویش محلی مردم گورتان می توان یافت.
روستای گورتان اکنون 1324 نفر جمعیت دارد. تا سال 1335 خورشیدی همه مردمان این روستا در داخل ارگ بزرگ گورتان سکونت داشتند اما به تدریج ساخت و ساز در ضلع شمالی و شمال شرقی ارگ آغاز شد و رفته رفته خانه های قدیمی ارگ به انبار علوفه و محل نگهداری دام تبدیل شد و همین کاربری نادرست موجب آسیب شدید به بافت فرسوده ارگ شد.
دیرینگی ارگ گورتان به دوران دیلمیان ( 320 تا 448 هجری قمری ) باز می گردد. ارگ گورتان به وسعت 5 هکتار از خشت و گل ساخته شده است. باروی شمالی آن 250 متر و باروی شرقی آن 180 متر طول دارد. پیش تر ، چهارده برج داشته که یکی از برج ها به همراه بخشی از دیوار اصلی ارگ بر اثر طغیان آب و انحراف مسیر زاینده رود تخریب شده است. قطر دیواره این ارگ کهنسال از پایین بین 3 تا 4 متر متغییر است. ارتفاع حصار ها از زمین تا کنگره 9متر و ارتفاع برج ها از زمین تا کنگره 12 متر می باشد. این ارگ دارای دو دروازه شمالی و جنوبی است.
افزون بر خانه های فراوان که هنوز هفت واحد از آن ها مسکونی است ، بنا های کهن داخل ارگ به شرح زیر می باشد :
1- قلعه ها : یکی از قلعه ها « قلعه نواب » نام دارد. فدمت این قلعه بیش از ارگ است و در ضلع جنوب غربی ارگ واقع شده است. این قلعه محل زندگى نواب خلفاى بنى امیه در منطقه رودشت بوده است. « باغچه گل » نام قلعه ای دیگر است که بیشتر ارباب نشین بوده است.
2- مساجد : چهار مسجد قدیمی در این ارگ وجود دارد که به ترتیب عبارتند از « مسجد بالا » با دو محراب مربوط به سده های نخست دوران اسلامی ، « مسجد گاره » یا « مسجد شبستان » ، « مسجد ابراهیم » از دوران شاه سلیمان صفوی ، « مسجد علامرضا » در ضلع شمالی ارگ.
3- بازار : پیش تر در مرکز ارگ بازاری با دو بخش وجود داشت. بخش اول شامل بازارچه نجار ها و کاروان سرا بود و در بخش دوم پیشه وران دیگر به کسب می پرداختند.
4- آسیاب : پیشتر در داخل ارگ چهار آسیاب بود که نیروی محرک آن چهارپایان بودند. اما رفته رفته آسیاب های آبی کنار رودخانه جای آن ها را گرفتند. در غرب کبوترخانه آسیاب آبی وجود داشت که تا اواخر دهه 40 سالم بود و گندم مردم را به آرد تبدیل می کرد.اما رفته رفته موتورهای دیزلی جایگزین نیروی آب شد و امروز تنها بقایای آن آسیاب موجود است.
5- باغ ها : پیشتر در بخش های مختلف ارگ باغ های زیبایی وجود داشت که امروز تنها نام و بخشی از دیواره های آن باغ ها به جای مانده است.
ارگ گورتان از سه دهه پیش به این سو ، روی به ویرانی رفت. شور زندگی از کوچه پس کوچه های آن رخت بربست. بخشی از ارگ به علت عدم رسیدگی و در نظر نگرفتن تمهیدات لازم در برابر طغیان آب و چرخش مسیر رودخانه ویران شد. توسط افراد غیر مسئول و بدون کسب مجوز بخشی از بافت تاریخی ارگ ویران شد و در میانه آن بنای ناهمخوان حسینیه ساخته شد. این دست اندازی ها به بافت تاریخی ارگ تا آن جا ادامه یافت که برای برگزارى مراسم « زار » بخش هایى از بازار قدیمى ، خانه ها و کوچه ها ویران شدند تا راه برای عبور عزادارن فراخ شود.
بنای ناهمخوان حسینیه در میان ارگ
شوربختانه از آن جا که مجوزهای لازم برای ساخت مکان های مناسب نگهداری دام و طیور روستاییان از سوی نهادهای دولتی صادر نشده است ، روستاییان ترجیح می دهند دام های خود را در خانه های متروکه داخل ارگ نگهداری کنند و همین کار باعث وارد آمدن آسیب های جدی به بافت تاریخی ارگ شده است.
اگر ارگ گورتان طی این سال ها در فهرست آثار ملی ثبت می شد ، اگر برای بازسازی و آزاد سازی بافت تاریخی ارگ اقدامات فوری و کافی صورت می گرفت ، اگر مسئولان دولتی و نهاد هایی که وظیفه حفاظت از میراث فرهنگی کشور را برعهده دارند به ارزش های تاریخی ، معماری ، هنری ، فرهنگی و گردشگری ارگ گورتان بیشتر توجه نشان می دادند ، ارگ تاریخی گورتان که در محور گردشگرى شرق اصفهان یا به عبارتى « محور تاریخی - گردشگرى زاینده رود » قرار دارد می توانست به عنوان یکی از نمونه های خوب « روستاهای هدف گردشگری » شناخته شود.
اما با این وضعیت تاسف بار معلوم نیست که ارگ تاریخی گورتان تا چند سال دیگر سرپا بماند. شاید در زمستان امسال یا یکی دیگر از سال های پیش رو با بارش نخستین برف زمستانی بقایای دیوارهای پیر این ارگ کهنسال تاب نیاورند و فروبریزند. چنان که در سال های پیش نیز شاهد فروریختن بخش هایی از ارگ بودیم.
خوشبختانه چند سالی است که گروهی از جوانان روستای گورتان با برپایی « انجمن دوستداران میراث فرهنگی و گردشگری زنده رود » برای پاسداشت ارزش های تاریخی و فرهنگی گورتان به گرد آوری و ثبت دست نوشته ها ، اسناد ، کتب خطى و چاپى قدیمى ، بازی ها ، زبانزد ها و واژگان ویژه گویش مردم این سامان پرداخته اند و تلاش پیگیری را برای پاسداشت و ثبت ارگ گورتان آغاز کرده اند.
----------------------------------------------
- برای تماس با انجمن دوستداران میراث فرهنگی و گردشگری گورتان و آقای حسن فاطمی دبیر این انجمن ، از تارنگار ارگ قورتان دیدن کنید.با سپاس از ایشان که نگاره های این نوشتار را اختیار نگارنده قرار دادند.
- گزارش خواندنی خانم مهسا جزینی در « روزنامه ایران » نیز درباره ارگ تاریخی گورتان دربرگیرنده جزئیات و نکات جالبی است.
اصفهان چه دارد و چه باید داشته باشد ؟
گزارش : شاهین سپنتا
نماد برج قوس بر سردر بازار بزرگ قیصریه اصفهان در میدان نقش جهان
متن بیانیه اصفهان شناسان که در تاریخ جمعه 16/2/1384 خورشیدی ، در نشست منزل استاد گران مایه اصفهان شناس محمد مهریار مصوب شد، چنین است : « ... از آنجا که احداث باروی حفاظتی یا حصار بزرگ اصفهان به منظور تضمین امنیت شهر تاریخی اصفهان در دوران دیلمیان و در زمان حسن رکن الدوله دیلمی ( 366-322 هجری قمری ) صورت گرفت و برپایی این باروی امنیتی به عنوان نقطه عطفی در تاریخ اصفهان شناخته می شود ، یادروز آن رویداد تاریخی از این روی شایسته تر از دیگر پیشنهادهاست . همچنین چون در آن زمان برپایی باروی بزرگ اصفهان بر بنیان زایچه این شهر در آذر ماه ( برج قوس ) صورت گرفت ، لذا روز یکم آذر ماه هر سال ( مطابق با 22 نوامبر ) به عنوان روز نکوداشت اصفهان برگزیده می شود. همچنین نگاره تاریخی منقوش بر کاشی کاری های سردر بازار قیصریه اصفهان که با اقتباس از صورت فلکی برج قوس ( آذر ماه ) و با محتوایی متعالی طراحی شده است ، به عنوان نماد این روز گزیده شد. ».
در آستانه یکم آذرماه "روز مردمی نکوداشت اصفهان " یک پرسش را با چند تن از اصفهان شناسان در میان گذاشتم و آن این که " اصفهان چه دارد و چه باید داشته باشد؟ " . بی هیچ توضیح اضافه ای توجه شما را به پاسخ های گویا و اندیشه برانگیز این دوستان جلب می کنم :
استاد ادیب برومند ، اصفهان شناس ، شاعر ملی و سراینده منظومه " مثنوی اصفهان " : اصفهان شهر بزرگ بسیار مستعدی است هم از نظر جغرافیایی هم از نظر تاریخی و هم از نظر استعداد سرشار مردم ، ساختمان های قدیمی و مساجد و میادین بزرگ و با شکوه و فضای سبز خوب و رودخانه ای شکوهمند که بسیاری از این ها از قدیم بوده است چون اصفهان سال ها پایتخت بوده و اگر چه بعد ها بسیاری از این آثار تاریخی را خراب کردند اما این شهر همچنان مورد توجه همه جهانگردان است ولی متاسفانه به بسیاری از موارد توجه نمی شود. مثلا در اصفهان یک موزه بزرگ وجود ندارد ، یک کتابخانه بزرگ و عظیم وجود ندارد و حتا یک مقبرة الشعرا هم ندارد و تنها خیابان اضافه کردن کافی نیست. البته شهرداری به فضای سبز اصفهان و نظافت اصفهان خیلی رسیدگی می کند و از این بابت زحماتشان مشکور است ، اما نقیصه این است که به ضروریات فرهنگی توجه نمی شود .
دکتر فضل اله صلواتی ، پژوهشگر ، رییس انجمن روزنامه نگاران اصفهان و دبیر علمی کنگره بزرگداشت اصفهان : اصفهان آنچه دارد استعداد است و آنچه باید انجام شود به فعلیت در آوردن این استعداد هاست .یعنی استعداد ها از قوه به فعل در نیامده است . به اصفهان از نظر ظاهری - گل و بوته - رسیدگی شده اما از نظر این که واقعا استعدادها شکوفان شود و آثار هنری و آثار علمی را بگذارند چاپ شود کاری صورت نگرفته و حتا کمکی به هنرمندان و نویسندگان یا اهل قلم و نشزیات انجام نمی شود و نمایشگاه های هنری یا موزه های بزرگ ندارد . فقط یک ظاهرسازی هایی هست که به آن ها می پردازند و پرورش استعداد های درخشان عمق ندارد و فقط در حد شعار که مثلا یک جلسه ای بگیرند و یک نشستی باشد ، ولی کشف و تربیت و تقویت و رشد افکار صورت نمی گیرد و آن چه باید باشد این است.
نعمت اله میرعظیمی ، پژوهشگر و نویسنده کتاب " اصفهان زادگاه جمال و کمال " : این که اصفهان چه دارد در چند سطر و صفحه و کتاب نمی گنجد چون آن چه اصفهان دارد آثار ظاهر آن است با وجود این دانشمندان معتقدند جهان را اگر اصفهانی نبود / جهان آفرین را جهانی نبود " . این همه آثار تاریخی و این همه هنرمند که آثارشان زینت بخش موزه های جهان است ، سوابق تاریخی کهن و درخشان ، دانشمندان و محققین معروف و شعرا و نویسندگان و آثار نثر و نظم آنان ، منابع طبیعی ، اعتدال آب و هوا و مرکزیت اصفهان و آن چه باعث شده که از قبل از دوران درخشان هخامنشیان تا کنون این شهر در جهان مطرح باشد و یا پایتخت ایران یا مرکز اداره کشور باشد ، آثار ظاهری اصفهان است . دارالعلم بودن اصفهان ، هنر تئاتر، سبک اصفهانی در شعر و نقاشی و موسیقی ، معماری و کاشیکاری منحصر بفرد و بسیاری از مشخصات چشمگیر دیگر همه ظاهری هستند . اما اصفهان خاک هنرپرور و دانش گستر دارد و اصفهانی با استعداد ، تیز فهم ، خوش ذوق و مبتکر است.
اما این که اصفهان چه ندارد باید بگوییم مدیریت و اطلاعلات جهانی و علم روز ندارد. البته باید بدانیم که اصفهان جزئی از این مملکت و تابع قوانین این مملکت است. اما اگر اصفهانی در محیط آزاد با امکانات کافی زندگی کند ، تجربه نشان داده که در همه رشته ها درخشش چشمگیری داشته است .
حشمت اله انتخابی ، پژوهشگر ، روزنامه نگار ، کوشنده حفظ میراث فرهنگی و دبیر جمعیت طبیعت یاران اصفهان : واقعیت این است که برای اصفهان همه اسباب فراهم است که پایتخت فرهنگی ایران باشد چرا که در زمینه آثار و سابق فرهنگی بدون شک از همه شهر های ایران جلوتر است و آثار تاریخی اصفهان به خصوص از نظر توالی تاریخی و تنوع از همه جا بیشتر است. از سوی دیگر در همه عرصه های هنری در اصفهان شاخص های خیلی بزرگی داشته ایم . اما به جای این که به بحث فرهنگی و میراث فرهنگی شهر توجه کنیم و بعد در زمینه حرفه و اقتصاد گردشگری برنامه ریزی بکنیم ، متاسفانه در این شهر بیشتر به بحث کمیت صنعت توجه می شود در حالی که اگر قرار باشد به صنعت توجه کنیم باید کیفیت صنعت را ارتقا دهیم و در ضمن اقتصاد شهر را به سمت اقتصاد گردشگری ببریم که کمتر به این موضوع توجه شده است.
با توجه به این که نزدیک به چهل نفر از اصفهان شناسان روز اول آذر را به عنوان روز اصفهان انتخاب کرده اند و بسیاری از مسئولان شهر هم بر این انتخاب صحه گذاشته اند ، بقیه کسانی هم که روز دیگری را پیشنهاد کردند بهتر است به این تصمیم جمع اصفهان شناسان احترام بگذارند و روز اول آذر را که نماد آن یعنی برج قوس به عنوان نماد اصفهان شناخته شده به عنوان روز اصفهان رسما شناسایی بکنند و به این یگانگی هم بیشتر توجه کنند .
دکتراحمد خاتون آبادی استاد گروه توسعه در دانشگاه صنعتی اصفهان و رئیس هایت مدیره جمعیت پیام سبز اصفهان : اصفهان تاریخ دارد ، اصفهان فرزانه دارد و اصفهان محیط زیست طبیعی قابل اتکا دارد. آن چه که نباید داشته باشد این صنایعی است که متناسب با این شهر نیست . شهر اصفهان بر اساس هدف صنعتی ساخته نشده و شهری است که اکوسیستم طبیعی دارد با محیط فرهنگی و فضای تاریخی و آن چه که باید داشته باشد فضاهایی است که بتواند تکمیل کننده این فضاهای موجود باشد. در واقع اصفهان شهری است با موقعیت های بسیار ویژه همچون محیط طبیعی که زمینه اکوتوریسم را در این شهر فراهم ساخته و بعد زمینه های تاریخی و جاذبه های فرهنگی که توریسم تاریخی را می تواند جذب بکند. اما فضایی که اکنون در شهر اصفهان به وجود آمده یک فضای صنعتی است ، یعنی شهر سنتی را به شهر صنعتی تبدیل کرده اند و دیری نخواهد پایید که در حاشیه زاینده رود با این روند توسعه ناپایداری که هست ، شهری مثل شیکاگو پدید آورند که با هدف صنعتی ساخته شده است . بنابر این آن چه که اصفهان باید داشته باشد معمارانی است که متناسب با فضای تاریخی و طبیعی این شهر طراحی معماری بکنند . آن چه که اصفهان باید داشته باشد کسانی است که براساس اهدافی که این شهر بر آن ها پایه ریزی شده برنامه ریزی کنند . این شهر تاریخی بر مبنای فضای طبیعی طراحی شده و اگر رودخانه نبود این شهر هرگز پایتخت نمی شد ، این پل ها را نداشتیم و این شهر روستاهای اطرافش را نداشت. بنابراین آن چه که این شهر باید داشته باشد مدیرانی است که به رسالت خود عمل کنند و گذشته این شهر را به آینده و آینده این شهر را به گذشته آن وصل کنند. آن چه که این شهر باید داشته باشد طراحی است که بتواند حال را در آیینه گذشته بسازد و آینده را تکامل گذشته و حال بداند . آن چه که ما در حال حاضر داریم انقطاع و بریدگی های فرهنگی است و معماری هایی که هیچ سنخیت با سبقه و سابقه تاریخی اصفهان ندارد. اما آن چه که این شهر در گذشته داشته است یک تداوم تاریخی در معماری فضا بوده است ، یعنی می بینیم که تداوم معماری دوره سلجوقی در دوره صفوی دنبال می شود و امتداد می یابد ، ولی از دوران پهلوی این انقطاع را می بینیم و اکنون هم به مراتب بیشتر شده است. آن چه که این شهر باید داشته باشد طبیعتی است که در حال نابودی است ، فضای طبیعی حاشیه های رودخانه است که باید به صورت طبیعی وجود داشته باشد و الان برج های رو به آسمان این فضا را از بین برده است . آن چه که اصفهان باید داشته باشد احیای موقعیت طبیعی شهر است و آن چه که نباید داشته باشد این کارخانجاتی است که باعث شده اند که به جای یک کمربند سبز یک کمربند پر از دود و سیاه دور اصفهان را احاطه کند و شهر اصفهان را به جای پایتخت فرهنگی ، به پایتخت بیماری MS (Multiple Sclerosis ) جهان تبدیل کرده اند.
پیکره "سیاوش در آتش" ( بر بنیان شاهنامه فردوسی ) در بوستان آبشار اصفهان
مهندس محمود رضا شایسته ، مدرس گردشگری و نویسنده کتاب " اصفهان بهشتی کوچک اما زمینی " : داشتنی های اصفهان نسبت به شهر های معروف و بنام جهان در بالاترین ردیف قرار دارد ، به گونه ای که از نظر جاذبه های گردشگری همچون میراث فرهنگی و جاذبه های طبیعی ، آمار و ارقامی که ذکر می شود در استان اصفهان تا 16 هزار جاذبه طبیعی و میراثی ذکر شده و از دیر باز اصفهان را با شهر هایی چون ونیز و پکن از نظر ویژگی های گردشگری مقایسه کرده اند.
آن چه اصفهان دارد از نظر جغرافیا در نوع خودش بی نظیر است . محلی که اصفهان واقع شده یکی از بزرگ ترین واحه ها است که آب و هوای ویژه و بسیار استثنایی را به این منطقه بخشیده است.
داشته های اصفهان بیشمار است ولی شهر اصفهان با همه پتانسیل هایی که دارد متاسفانه از آن بهره برداری بهینه نمی شود. الان اتفاقی که دارد در شهر اصفهان می افتد این است که با شدت هویت و ماهیت منحصر به فرد و تاریخی اصفهان به عنوان " شهر- موزه " معماری و شهرسازی جهان دارد تحت الشعاع ساخت و ساز های بی رویه قرار می گیرد و متاسفانه مسئولین هم در این زمینه برخورد آنچنانی نکرده اند و از ابزارهای قانونی علیه منفعت طلبان استفاده نشده است و به همین خاطر به سرعت چهره این شهر تاریخی در حال دگرگونی و واژگونی است.
از طرفی موقعیت ما در صحنه بین المللی که ایران را به عنوان یک منطقه با خط قرمز و خطرناک معرفی کرده اند باعث شده که ما از یک صدم پتانسیل های گردشگری در منطقه نتوانیم استفاده کنیم در حالی که استان اصفهان می تواند به عنوان یک مرکز گردشگری جهانی به تنهایی جدا از سایر استان های کشور عمل کند اما متاسفانه به دلیل این جو نامساعدی که برای ایران در صحنه بین المللی درست کرده اند و ناامنی ایجاد کرده اند ، از اصفهان بهره برداری نمی شود.
مستحضر هستید که صنعت گردشگری یکی از صنایعی هست که بسیار نیروی انسانی زیادی را می طلبد و به ازای هر چهار گردشگر یک شغل ایجاد می شود و با توجه به این که سطح بیکاری در هر صورت در استان ما هم قابل توجه هست و آمار رشد سالیانه آن را 10 تا 12 درصد مشخص کرده اند ، قطعا این راه ها می تواند چاره ساز مسائل بیکاری یاشد و صد ها شغل را می تواند در دل خودش ایجاد کند و اقتصاد ما را رونق بدهد و ارتقای فرهنگی به مردم بدهد و متاسفانه ما از این موقعیت بهره برداری نکردیم.
متاسفانه کسانی که آمدند که روز اصفهان را تعیین کردند چون اطلاعات کافی نداشتند به جای این که این روز را در آذر ماه انتخاب کنند این روز را در اردی بهشت ماه تعیین کرده اند که تعیین بخردانه ای نبوده و باید با افرادی که صاحب نظر هستند در این زمینه مشورت می کردند. این را باید اضافه کنم که از دیرباز طالع اصفهان در آذرماه یا برج قوس بوده که بر سردر ورودی بازار قیصریه اصفهان هم نقش شده و من این را در یکی از اشعارم هم آورده ام که : " طالع سعد سپاهان آذر است / شاخص نقشش سرای قیصر است " و امیدوارم که در آینده به طور رسمی بزرگداشت اصفهان در آذرماه اجرا شود و تنها به این که شعار بدهیم ، بسنده نشود . باید واقعا قلبمان برای اصفهان بتپد و اگر خیلی زود به داد این شهر نرسیم تبدیل به یکی از کلان شهرهای بی هویت و بی ماهیت می شود که در دنیا حرفی برای گفتن نخواهد داشت. امیدواریم که انشاء الله رحمان اوضاع در این زمینه به سامان برسد و مسئولانی که در راس امور هستند ،دلسوز باشند و بیشتر به این مسائل توجه کنند.
دیداری از ابیانه
یادداشت ها و نگاره ها از شاهین سپنتا
روستای سرخ فام ابیانه در ۴۰ کیلومتری شمال غربی نطنز در استان اصفهان و در دامنه کوه کرکس ، دریچه ای است به روی تاریخ و فرهنگ و هنر مردمان این سرزمین کهنسال . ابیانه را نه می توان در این چند سطر توصیف کرد و نه می توان از روزنه تنگ لنز دوربین به تصویر کشید.
برای « دیدن » ابیانه باید این درهای بسته را به روی خود بگشایی . باید هنگام وارد شدن به خانه هایش سرت را خم کنی و کمی زیر تاق های چوبی خانه هایش پای سخن پیرزنان و پیرمردانش بنشینی تا از لابه لای درددل هایشان ناگفته های زندگی مردم این سامان را بشنوی . باید در کوچه پس کوچه های ابیانه قدم بزنی و به هر پستو و آب انبار و زیارتگاه و نیاشگاه سرک بکشی تا بتوانی نادیده های فرهنگ مردم این سامان را ببینی. اگر می خواهی این « رویای شرقی » را با همه زیبایی هایش ببینی ، باید بگذاری آب باران که از ناودان های قدیمی اش شُر شُر به پایین می ریزد تو را خیس کند. باید بگذاری گونه های خیست با وزش نسیم کوهستان گُل بیاندازد . باید « خاکی بشوی » و بگذاری تا مچ پا در خاک خیس و سرخ و چسبناکش فرو بروی . باید برای سیراب شدن از راه پله های تاریک آب انبارهایش پایین بروی و کاسه دستانت را از آب گوارای برف و باران پر کنی و جرعه ای بنوشی و به ایزد بانوی آب ها درودی بفرستی.
خانه های ابیانه را پله پله روی هم ساخته اند ، توگویی می خواسته اند آدمی را پله پله از خاک تا افلاک بالا ببرند. تن پوش های مردم ابیانه هنوز مُد عوض نکرده اند .هیچ کس نتوانست کلاه دیگری بر سر این مردم بگذارد و هنوز هم همان کلاه های نمدین و چارقد های گُل گُلی را می توان بر سر پیرمردان و پیرزنان ابیانه دید. هنوز هم پرقدرت ترین زیباترین و گران بهاترین وسیله نقلیه در کوچه پس کوچه های ابیانه همان چارپای دراز گوش و سخت کوش است.
بیایید با هم در کوچه های باریک و پیچ پیچ ابیانه قدم بزنیم :
هنوز یکی از کوبه های قدیمی را بر روی این در پیر می توان دید. لولا ها زنگ زده اند اما در را هنوز می توان بست و می توان گشود. شاید اگر گروه های زیادی از جوانان این سامان به برون مرز کوچ نمی کردند امروز این در هنوز باز بود و مردی یا زنی داشت گرد و خاکش را می زدود. شاید دزدان اشیاء عتیقه به خود اجازه نمی دادند تا کوبه هایش را شبانه بدزدند و در بازار عتیقه فروشان اصفهان و تهران و کشورهای عربی خلیج فارس مفت بفروشند. هنوز راه درازی در پیش داریم بیایید کمی روی سکوهای این درگاه در کنار این مادر ابیانه ای بنشینیم.
اکنون شاید هنگام آن باشد که بیشتر در کوچه های ابیانه قدم بزنیم. شاید کسی در انتهای آن دالان چشم به راه من و تو باشد. آن بالا را نگاه کن شاید کسی از پشت آن پنجره دارد به من و تو نگاه می کند. کسی چه می داند او کیست؟! درست است که این روز ها در کوچه ها و پشت این درها و پنجره ها بیشتر پیرزنان و پیرمردان را می توان دید اما شاید روزگاری از پشت همین پنجره یک پسربچه بازیگوش یا یک دختر دَم بخت یا یک زن خانه دار در حالی که کودکش را به پشتش بسته و برایش لالایی می خواند ، دزدکی به بیرون نگاه می کرد و وقتی نگاهش به نگاه رهگذری دوخته می شد با شرم و به آرامی پرده را می انداخت و می رفت.
نگفتم شاید در آخر آن دالان کسی منتظر من و تو باشد! آن پیرزن را ببین ! نشسته تا من و تو برویم سرکه سیب و برگه سیب و عروسک و بازیچه و اسفند دانه از او بخریم. او هم مثل خیلی از پیرزن های قدیمی اینجا زیاد دلش نمی خواهد که هر گردشگری از گرد راه می رسد از او عکس بگیرد و توی مجله ها و کتاب ها و تارنماها به نمایش بگذارد. اما مهمان نوازی اش مانع از آن می شود تا خواهش من را برای عکس برداری رد کند . او لبخند همیشگی اش را بر لب دارد و زیر لب با من شوخی می کند و می گوید زودتر عکست را بگیر و برو تا همه مردم برای عکس گرفتن نریختند اینجا !
بیا برای سپاس از این همه مهربانی او هم که شده ، یک بطری سرکه سیب و یک بسته سیب خشک از او بخریم . می گوید خوردنش خیلی مفید است ، آدم را لاغر می کند و از سرماخوردگی پیشگیری می کند.
آن سوتر را نگاه کن ، همان چارپای سخت کوش و سربه زیر دارد از راه می رسد. به راستی در این کوچه های باریک و شیب دار خیلی به درد می خورد. شاید اجداد او نسل ها یاری رسان مردمان اینجا بوده اند و امروز او نیز هر باری را که بر روی دوشش بگذارند می برد و صدایش هم در نمی آید. شاید حداقل حُسن این مَرکب بی ادعا این باشد که هوا را آلوده نمی کند و کارت هوشمند سوخت هم نمی خواهد !
آن سوی کوچه ، آن خانه دو طبقه را می بینی؟ آن خانه زمانی برای خودش یکی از اعیان نشین ترین خانه های ابیانه بوده. آنجا زمانی برای خودش برو بیایی داشته. چه میهمانی ها که در این خانه داده اند و چه آدم های سرشناسی که به این خانه آمده اند. با این همه قدمت مثل مردم صبور اینجا ، هنوز هم پابرجاست.
این سوی کوچه را هم نگاه کن ! خانه ای دیگر اما با پنجره های بسته ! چرا هیچ کس پشت این پنجره ها نیست !؟ چرا هیچ کس نمی خواهد نور آفتاب از این پنجره ها به داخل خانه بتابد؟! آیا درون خانه کسی هست ؟! این خانه هم مثل خیلی از خانه ها یک کوبه دارد. خدا پدرشان را بیامرزد که همین یک کوبه را هم نکنده اند. بیا در بزنیم و به داخل برویم.
در را می کوبم اما کسی در را باز نمی کند. آیا این خانه خالی است؟! سرزمین مادری و خانه پدری را رها کره اند و کجا رفته اند؟! آیا در همین کشور نمی شد کار کرد و درس خواند و درس داد و زندگی کرد و پژوهش کرد ؟! آیا همه این ها که خود را در گوشه ای از دنیا تبعید کرده اند مشکل سیاسی داشته اند و از دست تعقیب دولتی ها گریخته اند ؟! چگونه است که این خانه پدری را رها می کنند و می روند و در یک جای دور از وطن می نشینند و از کیلومتر ها دورتر برای این خانه پدری دل می سوزانند؟! چرا نمی آیند پنجره های این خانه را بگشایند؟!
آتشکده اینجا که « هارپاک » نام دارد ، سالهاست خاموش شده است. اما پیرمرد مسجدی هر روز کف مسجد را آب و جارو می کند و در را به روی نمازخوانان می گشاید. من هم به داخل می روم تا کمی با خودم و خدای خودم خلوت کنم. سوی پرستش من نور است کوه و درخت و شکوفه های زیبای بهاری ابیانه و صدای راز و نیاز من در زمزمه نسیم صیحگاهی آنجا گم می شود. از فراز ایوان این مسجد قدیمی بیا با اهورای ایران نجوا کنیم و با هم برای این سرزمین کهنسال و مردمش دعا کنیم . شاید ...
آنجا را نگاه کن ! آن پنجره هنوز باز باز است ! آن مادر را نگاه کن دارد برای کودکش داستان می خواند. آن شمع روشن را کنار دستش ببین ! چراغ خانه آن ها هنوز روشن است! فکر می کنی آن مادر چه داستانی را دارد برای کودکش می خواند؟! هری پاتر می خواند یا مرد عنکبوتی یا آلیس در سرزمین عجایب یا سیندرلا یا تن تن و میلو !؟ ای کاش از جایی داستان های زندگی آرش و کاوه و رستم و بابک و آریوبرزن و کورش و آرتمیس و سیاوش به دستش می رسید و این ها را برای کودکش می خواند. کسی چه می داند شاید هم همین داستان ها را بخواند ! بیا برویم و خلوتشان را به هم نزنیم.
خسته شدی؟ تشنه ای ؟ آن آب انبار که می گفتم همین جاست. اگر نمی ترسی بیا از این پله ها پایین برویم و چند جرعه آب بنوشیم . تاق ورودی این آب انبار را ببین چقدر زیباست. آن دوردست ها روی آن کوه ها را ببین ، پُر از برف است. این آب انبار همیشه آب خواهد داشت و مردم اینجا اگر اینجا می ماندند ، هیچ گاه تشنه نمی ماندند.
ایوان آن خانه را می بینی ؟ آن سازه چوبی که آنجاست نشان می دهد که در اینجا هم در محرم به یاد شهدای کربلا مراسم نخل گردانی دارند. برخی پژوهشگران می گویند که ریشه این آیین بر می گردد به استوره سیاوش و سوگواری برای او . هرچه که هست امروز خیلی ها به اینجا میآیند تا این آیین را ببینند.
این کوچه کمی پهن تر از بقیه است. اینجا خودرو ها را هم راه می دهند. یکی به بالا می رود و یکی به پایین. یکی سنتی و یکی مدرن. یکی پر شتاب و یکی کم شتاب. من هر دو را در کنار هم و هر یک را در جای خود می پسندم . شما چطور ؟
دبستان دانشوری ابیانه امسال 60 ساله شد ، اما افسوس که درش بسته است و دیگر از آن هیاهوی کودکانه در آن خبری نیست. تنها کاری که برای این دبستان کرده اند این است که نامش را عوض کرده اند و نام یکی از شهدای عزیز ابیانه را که برای پاسداشت مرزهای این کهن بوم و بر جان سپرده بر رویش گذاشتند. زنده نگهداشتن یاد و نام آنانی که در راه میهن جان سپردند خیلی زیباست اما بهتر بود این کار زیبا را به روشی زیباتر انجام می دادند نه این که این نام پر افتخار را بر روی یک دبستان 60 ساله بگذارند. من مطمئنم اگر امروز شهید خلیلی هم زنده بود و از او می پرسیدیم در کدام دبستان درس خواندی می گفت : « دبستان دانشوری ابیانه » .
همین کار را با اردوگاه مختلط دانش آموزی ابیانه هم انجام داده اند و نامش را گذاشته اند «اردوگاه شهید قربانزاده ابیانه». اما شوربختانه متروک و ویران رهایش کرده اند. شیشه ها شکسته. روی دیوارهایش شعارهای سیاسی - مذهبی نوشته اند . کاشیکاری سردرش را سوزانده اند و رهایش کرده اند و رفته اند . با خودم گفتم آیا دعوا تنها سر یک نام بود ؟ با هر نامی این ساختمان می توانست به محلی برای استراحت گردشگران ابیانه تبدیل شود. ای کاش می آموختند که سازندگی به معنی تعویض نامِ ساخته دست دیگران نیست. تو بساز و نامی را که دوستداری بر آن بگذار، اما ویران نکن.
حق دارید باور نکنید. کمی از نزدیک تر نگاه کنید :
ای وای این در هنوز بسته است . انگار سال هاست که بسته است. آیا کسی به این خانه خواهد آمد ؟ آیا باز صدای مردان و زنان و کودکان ابیانه ای در این خانه طنین انداز خواهد شد؟ من هنوز صدای آن درودگری را که این تخته ها را برش داده می شنوم. چه هنری داشته آن استادکاری که این در زیبا را ساخته است . دستش درد نکند . خودش که نیست اما ای کاش نوادگانش بودند و ما لذت دیدن و باز و بسته کردن این در زیبا را با هم تقسیم می کردیم.
اگر از من بپرسید که زیبا ترین و ماندگارترین جلوه ای که در ابیانه دیدم و گویا ترین عکسی که گرفتم چه بود ؟ من این درخت پیر را به شما نشان می دهم که بریده شده و زخم زمان بر پیکرش نشسته اما از کنارش پاجوش های جوان را می شود دید که سبز شده اند و دارند رشد می کنند تا درختی سرسبز و تنومند شوند. این صحنه زیبا من را به یاد فرهنگ و تاریخ این ملت کهنسال می اندازد ، حتا اگر هزاران زخم بر پیکرش بزنند ، چون ریشه هایش در این خاک است باز هم سبز خواهد شد. شاید بهترین ارمغانی که من با خودم از ابیانه آوردم همین نکته باشد. ریشه را فراموش نکنیم تا دوباره سبز شویم .
شاید اگر زنده یاد فریدون مشیری امروز بود با هم این بخش از سروده اش را زمزمه می کردیم :
... من اینجا ریشه در خاکم.
من اینجا عاشق این خاک از آلودگی پاکم.
من اینجا تا نفس باقیست می مانم.
من از اینجا چه می خواهم ، نمی دانم !
امید روشنایی گرچه دراین تیرگی ها نیست ،
من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می رانم.
من اینجا روزی آخر از دل این خاک ، با دست تهی
گل بر می افشانم.
من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه ، چون خورشید
سرود فتح می خوانم ،
و می دانم تو روزی باز خواهی گشت .