مروری بر هفته سیاه میراث و سوگ میراثیان
حکمتالله ملاصالحی
دانشگاه تهران
«قَال اجْعَلْنِی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» (سورة یوسف، آیه ۵۵). دههای که گذشت، هشتسالش کلید مدیریت خزائنالارض منابع طبیعی و مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی میهن ما در کف دولتیانی نهاده شد که نه امین و نیکخواه ملّت بودند، نه امانتدارانی صدیق و نجیب و حفیظ و سلیم و علیمِ ناموس میراث کشور. نه درستی در اندیشه و کردارشان بود، نه روشنی و راستی در گفتارشان. نه فروغی از دیانت و معنویت در جانشان روشن بود، نه در رفتارشان بارقه و جلوهای از فرّه و فرهنگ و فرزانگی و نجابت و اصالت ایرانی آشکار. نه درد دین در دل داشتند، نه همت و غیرت عزّت و اقتدار و اعتبار میهن در سر. از درِ شعارِ مهر و دروازه تزویر مهرورزیدن درآمدند، لیکن بذرهای قهر و کینه و خشونت و نفرت در مزرعههای مستعد محرومان جامعه و جمعیتهای محروم و مردود و مرعوب افشاندند و بهدر شدند. بوق عدالتمداری در نفیر نفاق دمیدند و جهالتگستری و ستمگری پیشه کردند و بساط و بازار خرافه و تعصب و تحجر و عوامپروری و قشریگری را در میان مردمان رونق و رمق دوباره بخشیدند. با توبرههای تهی آمدند و با انبانهای پُر رفتند و سکههای زر و خوشههای زرین از خزانه ملّت ربودند. هرجا که گام مینهادند پُر بر میگرفتند و تهی وامینهادند.
مروری بر کارنامه سیاه و نامیمون مدیریتهای میراث فرهنگی و گردشگری در سالهای اخیر، بهویژه بازخوانی و تداعی حادثة غمانگیز هفته سیاه میراث و سوگ میراثیان که در قلب تابستان آتشناک ۱۳۸۹ هجری خورشیدی اتفاق افتاد، به تنهایی بسنده و مکفیست تا هر وجدان بیدار و جان حساس به سرنوشت ملّت و میهن و کشور خویش متقاعد شود و بپذیرد آنچه در وصف و حکایت و روایت آن سالهای غمانگیز و سخت و سرد و سنگین گفته میشود نه تنها به اغراق به رشته تحریر درنیامده که چونان مشتی و نمونهایست برگرفته از خرمن و خروار آن حوادث خسارتبار و تصمیمگیریهای ویرانگر و اشتباهات پُرهزینه و جبرانناپذیر در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری میهن ما. اینک روی کوهی از آوار سنگین آن همه تلفات و لطمات و صدمات و خساراتی که مدیران و مهرههای گماشته دولتیان هشتم و نهم بر مواریث مدنی و معنوی و سنگر میراثیان میهن و ملّت و مردم وارد آوردند ایستادهایم.
در سپهر فرهنگ و مواریث فرهنگی آنچه اتقاق افتاد تجربة شوم و پُرخسارت و پرهزینه یک سرزمین سوخته یا «هولوکاست فرهنگی» به تعبیر ما بود. کابوس لطمات و تلفات و فشار سنگین آوار ویرانیهایش همچنان بر سر تاریخ و فرهنگ و روان و رفتار مردم ما احساس میشود. انتظار میرفت پس از تجربه آنهمه ویرانی و خسارت و خیانت خائنان و خطای خاطیان و جرم مجرمان و خلافکاری متخلفان و جفای جفاکاران به تاریخ و فرهنگ و مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی میهن و ملّت ما، دولتیانی که با آهنگ و فرهنگ اعتدال و کلید امید و تدبیر بر صحنه آمده بودند تا ستون فقرات درهم شکسته اقتصاد و معیشت و سیاست کشور را ترمیم و تصحیح کنند و پیکر زخمخورده و قامت خمیده فرهنگ مردم را راست کنند و به راستی بیارایند، اما با تأسف و تأثر میباید اذعان کرد که در سپهر میراث و سنگرهای تخریبشده میراثیان نه تنها چنین نشد که هم مجلسیان هم قضاییان هم دولتیان جدید از کنار آنهمه تخلف و تجاوز و تخریب و تطاول و دستاندازی به مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی کشور که مدیریتهایِ دولتیانِ هولوکاست دست به ارتکاب آن زده بودند آسودهخاطر و آسان گذشتند. گام از این نیز فراتر نهادند و کسی را بر کرسی رفیع سازمانی بهغایت مهم و پیچیده و حساس و مسؤولیتخیز و وزین و برینتر از چند وزارت و صدارت گماشتند و نشاندند که نه موافق با وعده و رسم تدبیر بود، نه منطبق با شعار و شعور اعتدالِ موعود، و نه کلیدِ امیدی برای گشودن قفلی. بهجای کلید، قفلی دیگر بر دروازه بلند میراث و دهان میراثیان نهادند و مدیریتی را بر میراثیان تحمیل کردند که نه بهرهای از دانش و دانایی باستانشناسی دارد، نه از پیشینه درازآهنگ و دیرپا و دیرینه تاریخ و جغرافیای فراخ و پُر چینوشکن فرهنگ و مواریث مدنی و معنوی پرمایه و غنی میهن خویش چیزی میداند. نه مشوق فرهنگ است و نه مدبر و مدیری آزموده در پیچوخم راههای سخت و ناهموار و تحمل مسؤولیتهای سنگین صیانت از مواریث فرهنگی کشور. نه درد دین در دل دارد و نه اشتیاق اعتلا و عزّت و اقتدار و اعتبار میهن در سر. نه با زبان میراثیان میتواند سخن بگوید نه از اندیشه و کلنگ و قلم باستانشناسان چیزی میداند.
بهرهمندی از دانش و دانایی و برخورداری از همت و حکمت و فضیلتِ میراثداری و احساس مسؤولیت نسبت به سرنوشت ملّت خویش و عشق و ایمان به صیانت از مواریث مدنی و معنوی یک ملت، ملّتی مهم و با رگها و ریشههای مدنی و معنوی قوی وغنی، اوصاف صالحان است و انفال سالکان؛ به هزینه به کف آید و بیکشش و کوشش و شایستگی به کس ندهند مگر در دولت اسلامی ما! در بازار پر رونق و گرم طالحان و طامعان، متاع صالحان و سالکان بجویی هم نخرند.
زیر سایه سنگین چنین مدیریتهایست که اینچنین گسترده و یله و بیمهار هر روز که بر عمر تاریخ و فرهنگ میهن ما میگذرد، شاهد تجاوز و تخریب و تطاول محوطههای باستانی و مآثر تاریخی و تحریف مواریث مدنی و معنوی کشور از خاور و باختر و شمال و جنوب گرفته تا مرکزیترین مناطق تا هرجا که متجاوزان به ناموس میراث کشور اثری از میراث و نشانی از محوطهای باستانی را بیابند، هستیم! اینچنین است که چشم تیز مجلسیان و قضاییان و انتظامیان میهن ما تنبانهای تنگ و گشاد ناموس مردمان را در کوی و برزن و بازار میتوانند با دقت رصد کنند و ببینند و فریاد وااسلاما سر دهند، اما آنهمه تخریب و تجاوز و تطاول و دستاندازی به مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی کشور و ویران و نابود کردن مقابر و مساجد و اماکن مقدس را در سوریه و عراق نبینند و صدا و سیما نیز آسودهخاطر و آسان از کنارشان بگریزد و بگذرد! دریغا از یک صدای خفیفِ اعتراض و صدور اعلامیه کوچک از سوی مدیریت سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور!
ایران کشوریست فوقالعاده حساس و تأثیرگذار بر تحولات منطقهای بهغایت پیچیده و راهبردی. ایستاده در قلب جغرافیای پر چینوشکن و باز خاورمیانة نبوی، با منابعی عظیم هم به لحاظ طبیعی هم تاریخی و فرهنگی. هر محاسبه نادرست سیاسی، هر مدیریت و مهندسیِ غلط و تهی از دوراندیشی و بدون دقت و مراقبت در ردگیری و رصد تحولات، زلزلة اثرات و تبعاتِ منفیاش هزارها کیلومتر آنسوتر، نظامهای سیاسی کشورهای منطقه را تکان داده و زیر آواری از ویرانیهای سنگین میتواند مدفون کند.
در این آوردگاه سخت و سنگین و آزمون بزرگ و سرنوشتساز تاریخی که اینک میهن ما در صف و خط مقدم آن ایستاده، بدون توشه و تجهیز اندیشه و شناخت عمیق تاریخی از رویدادها، بدون نقد و تحلیل درست و با دقت و مراقبت تحولات، و بدون توجه جدی و درک صحیح از سهم و نقش بیبدیل فرهنگ و اراده و عزم استوار در صیانت از مواریث مدنی و معنوی کشور، فراز آمدن بر چالشها و مدعیان منطقهای و فرامنطقهای تنها در عالم رؤیا و سپهر افسانهها قابل تصور است. هر بازخوانی و مرور و نقد و تحلیل اصولی و عمیق و وثیق تاریخی از رویدادها، محوری و مهمترین هدف و غایتش این است که بجوییم و بکاویم و بیابیم و بشناسیم و بفهمیم تا خطاهای آزموده و خیانتهای مرتکبشده و کژرویهای گذشته را بار دیگر نیازماییم و تکرار نکنیم و گام بر گام دولتیانی ننهیم که سنگینی آوار ویرانیهایشان همچنان بر سر ملّت و میهن ما احساس میشود.
نظامهای سیاسی که در رزمگاه رویارویی و دست و پنجه فشردن با چالشهای تاریخی و توفان تحولات اجتماعی از اندیشه و دانش و دانایی لازم و عمیق و وثیقتر درباره تاریخ و فرهنگ و مواریث مدنی و معنوی و نحوه رفتار و روانشناسی میهن و ملّت و مردم خویش برخوردار نبودهاند، هم شکننده و آسیبپذیرتر بودهاند، هم در ردیابی و رصد درست و نقد و تحلیل واقعی تحولات ناتوانتر و ناکامتر. درسهای مهم دیگری نیز از مدرسههای باز و فراخ تاریخ و تجربههای تاریخی آموختهایم که حکم خرد و هوشمندی این است که عبرت بیاموزیم و از ادامه و تکرار اشتباهات گذشته پیشگیری کنیم.
دولتیانی که دیرتر زنگهای خطر را احساس کردهاند زودهنگامتر فروپاشیدهاند. سنّتهای اعتقادی که از کنار تنگناها و مقتضیات مردم زمانه خویش بیاعتنا گذشته و ناتوان از ارایه پاسخ به پرسشهای بنیادین و مرزی و حدّی و وجودی آدمیان بودهاند، از کانون فرهنگ و زندگی مردمان به پیرامون رانده شده و از دلبستگی و پابندی مردم به نظامهای اعتقادی کاسته شده و گرمی شعلههای ایمان نیز در جانشان رو به سردی گراییده است. نظامهای سیاسی و دولتیانی که با پشتوانه مدنی و معنوی و فرهنگی مردمی مستحکمتر و اجماع و انتخاب فراگیرتر گام در میان عمل نهادهاند، در تحقق طرحها و برنامههای توسعه اجتماعی و اقتصادی و رفاهی و فرهنگی مدیران خود موفقتر بودهاند؛ واقعهای که وارونه و معکوسش را نیز به تکرار آزمودهایم.
در این میان، مقوله فرهنگ و مدیریت و مهندسیِ صیانت از مواریث فرهنگی از همه پیچیدهتر است و حساستر. آنها که گمان بردهاند با نگاهی غیرتاریخی و منهای شناخت عمیق و توجه جدی به مواریث فرهنگی و منهای اراده و عزمی استوار در مدیریت و مهندسی صیانت از مواریث مدنی و معنوی کشور میتوان فرهنگ جامعه را به نحو مطلوب و مقبول سامان بخشید، در توهماند و بیخبری. نمیتوان با دستی تیشه در ریشههای مواریث فرهنگی یک ملّت افکند و با دستی دیگر مدعی افشاندن و کِشتن بذرهای فرهنگ در مزرعههای فراخ مردمان شد؛ جنگلها به ریشهها زندهاند و فرهنگها به میراثها بالنده. بیمیراث و صیانت از مواریث مدنی و معنوی از فرهنگ سخن گفتن به مانند اعتراف به وسعت و عظمت و انبوهی و سرسبزی و سرزندگی و رنگارنگی و تنوع درختانِ جنگل و شادابی تنهها و شاخهها و ساقهها و برگها و میوهها است و انکار ریشهها و اندامهای غذاییِ درهم تنیدهای که تا ژرفاژرف خاک سر در رَحِم زمین دامن گسترده است.
ممنون از شما. استفاده کردم
خیلی عالی و به جا بود.