پاسخ استاد فریدون جنیدی به استنباط های نجومی آقای غیاث آبادی
چندی پیش از انتشار شاهنامه ویراسته استاد فریدون جنیدی، رضا مرادی غیاث آبادی یادداشتی را با عنوان : «نقدی بر استنباطهای نجومی آقای فریدون جنیدی و بکارگیری آنها در حذف بیتهای شاهنامه » در روزنامه اعتماد و وبلاگش منتشر ساخت که دربردارنده تهمتهایی نادرخور به استاد بود. از این روی از استاد جنیدی درخواست کردم که چنانچه شایسته می دانند پاسخی هرچند کوتاه بر آن سخنان بنویسند. گرچه استاد فریدون جنیدی آن سخنان را شایسته پاسخ گویی ندانستند اما از روی مهر چند خطی را نگاشتند که مدتی پیش و همزمان با رویدادهای ناگوار میهن به دست من رسید و اکنون با پوزش از استاد با چند روز دیرکرد منتشر می شود. لازم به توضیح است که در صورت نیاز امکان پاسخ گویی افرادی که از آن ها در این نوشتار نام برده شده است در " ایران نامه" فراهم خواهد بود. متن کامل پاسخ استاد فریدون جنیدی چنین است:
دوست گرامی دکتر شاهین سپنتا، درود بر شما
با آنکه از نقد آقای غیاثآبادی بر گفت و گویی که با روزنامه اعتماد داشتهام، مدتی می گذرد، اما پای فشاری سرکار که بایستی پاسخی بدان نقد داده شود مرا برآن داشت که تنها برای جنابعالی و دیگر ایرانیان که می خواهند از پاسخ آن آگاه شوند، این گفتار را بنویسم، وگرنه مرا پروای آن نیست که به کسی که روزی مرا برترین استاد جهان می شمرد (نوشته 12 صفحهای ایشان، در بنیاد نیشابور هست) و امروز با گستاخی فراوان از من یاد می کند، پاسخ داده باشم. ارادتمند.
فریدون جنیدی
آقای غیاث آبادی بر این سخن که بهرام (= مریخ ) هر 240 سال یک بار نزدیکترین فاصله با زمین را پیدا میکند، انگشت نهاده، گفتهاند : «دوره تناوب هلالی بهرام یا مریخ 780 روز یا 14/2 سال است که در نتیجه، دوبار در دوره تناوبی خود به زمین نزدیک میشود. هیچ یک از سیارات منظومه خورشیدی دارای دوره تناوب 240 ساله نیستند و طولانیترین آنها که همانا کیوان یا زحل باشد، حدود 30 سال است.»
از این سخن چنین برمیآید که ایشان گمان بردهاند که چون بهرام (دوره تناوب) خود را در 780 روز بگذراند و به جایگاه نخستین رسد، کره زمین هیچ حرکت نکرده و جابجا نشده است، تا در آن هنگام بهرام (دو بار!) به زمین نزدیک شود! در حالی که زمین نیز در چرخش خویش جابجا میشود و همین جابجایی موجب دورتر شدن ( یا نزدیکتر شدن ) به بهرام میشود و در این جابجایی؛ دو سیاره 120 سال از یکدیگر دور میشوند و 120 سال به یکدیگر نزدیک میشوند.
برداشت دیگری که از گفتار ایشان میشود، آن است که ایشان گمان بردهاند که زمین و بهرام هر دو بر روی یک سطح معین بر گِرد خورشید میگردند و در آن سطح همواره در یک زمان معین به هم نزدیک میشوند، در حالی که مدار گردش سیارات بر گِرد خورشید، در یک سطح نیست و همانند مدار الکترونهای یک اتم بر گِرد هسته است و موقعیت آنها نسبت به یکدیگر، همواره یکسان نمیماند.
نکتهای دیگر که از پایان این جمله ایشان استنباط میشود، آن است که ایشان گمان بردهاند که نزدیکتر شدن سیارات به یکدیگر با گردش آنان بر گِرد خورشید یکی است! آنجا که میگویند: « هیچ یک از سیارات منظومه خورشیدی دارای دوره تناوب 240 ساله نیستند »!
از همه مهمتر آن که برپایه اطلاعاتی که وی از وبسایت خویش پخش میکند، چون در آخرین نزدیکی بهرام و زمین هنوز به اخذ مدرک « اختر! باستانشناسی؟ » نائل نگشته بوده است، نسبت به اخبار آسمان و اختران آن، بیتفاوت بوده و نمیداند که در سال 1382، بهرام به نزدیکترین موقعیت خود با زمین رسید و در این باره در رسانهها، اخبار فراوان و عکسهای گوناگون در همه جهان پخش گردید!
نادرستی آشکار سخنان وی درباره گذر سیارات از برجهای آسمانی در این جمله رخ مینماید: « یک سیاره در دوره تناوب خود، از همه برجهای فلکی که دوپیکر یا جوزا نیز یکی از آنهاست، عبور میکند. این دوره تناوب برای عطارد برابر است با 116 روز. به عبارت دیگر در هر 4 ماه یک بار وارد برج دوپیکر میشود.»
پیش از پاسخ به این سخن، به ایشان پیشنهاد میکنم برای محاسبات نجومی بیمانند خویش، کمی نیز وقت بر روی ریاضیات بگذارد، زیرا که چهار ماه عنوان شده ایشان نادرست است و حاصل تقسیم 365 روز بر 116 روز برابر است با 146/3 و یکباره در محاسبه دوره تناوب یک سیاره نمیتوان چنین بخشش بزرگی کرد و 14/3 را به 4 ارتقاء داد. چنان که محاسبه دوره تناوب بهرام را نیز به جای 137/2، 14/2 تعیین کرده است!
محاسبات شگفت ریاضی وی درباره ( دوره تناوب بهرام ) بیشتر به بازی کودکان و خنده و شوخی میماند. زیرا که در جمله یاد شده است که دوره تناوب بهرام 780 روز یا 14/2 سال است و در این دو سال دو بار به زمین نزدیک میشود! ایشان نگفتهاند که یک اختر که در دو سال یک بار برگرد خورشید میچرخد، چگونه میتواند در هر سال دوبار به زمین نزدیک شود؟!
اما پاسخ به گفتار نجومی وی، که گمان دارد همه سیارات در دوره تناوب خود از همه برجهای دوازدهگانه میگذرند:
این سخن نشان میدهد که گوینده آن تجسم درستی از آسمان و اختران و برجهای دوازدهگانه ندارد و برای آگاهی خوانندگان میافزایم که همزمانی طلوع خورشید در هر یک از برجها، از دیدگاه زمینیان است و چون زمین برگرد خورشید میگردد، در هر ماه از دید زمینی، خورشید را همزمان با یکی از برجها میبینیم که آن برج هزاران میلیارد کیلومتر یا دهها و صدها سال نوری از خورشید فاصله دارد، و عطارد که نزدیک به خورشید است از چشم زمینیان همواره در برجی دیده میشود که خورشید در آن است ( با چند روز فاصله در برخی مواقع )، و چون خورشید از دید زمینی در هر سال یک بار از دوپیکر میگذرد، پس عطارد نیز بیش از یک بار از این برج نمیگذرد و وی نمیتواند از پیش خود مجوز به عطارد بدهد که از منظومه شمسی خارج شده، در کهکشانها، سالی چهاربار از برجهای دوازدهگانه بگذرد و بازگردد! و اگر مقصود ایشان این است که عطارد، از دیدگاه زمینیان سالی چهار بار از دو پیکر میگذرد، مفهوم این سخن نیز آن است که عطارد از مدار خود که نزدیک به خورشید است بیرون آمده در میان منظومه شمسی، سالی چهار بار، دور از خورشید از برجها میگذرد و باز به مدار خود نزدیک به خورشید، بازمیگردد! که کودکان چنین داوری ها را ندارند!!
نویسنده به دنبال گفتار پیشین خود چنین آورده است : « در اختربینی ایرانی، دوپیکر یا جوزا، خانه شرف عطارد دانسته شده است، همچنان که شیر یا اسد خانه خورشید بوده و نشان شیر و خورشید از همان باور برگرفته شده است. (برای نمونه بنگرید به شرح ثمره بطلمیوس از خواجه نصیرالدین طوسی)»
نخست : این یک دروغ آشکار است زیرا که در شرح ثمره 14 بار در رویههای 10- 34- 37- 40 (دوبار)- 47- 48 (دوبار)- 61 (دوبار)- 66- 70- 71 (دوبار) از عطارد نام برده شده و چنین سخن در هیچ یک از آنها نیامده است! تیر در تاریکی پرتاب کردن چنین است که نتیجه آن برخورد به خود است به عنوان نویسندهای که راست نمیگوید!
دوم این که : در شرح ثمره و دیگر کتاب های نجوم چون از برجی در ارتباط با یکی از سیارات یاد شده، همانا برجی است که خورشید در آن است. برای مثال:
« چون کوکبی گرم مزاج در تابستان گرمتر از معهود باشد [مانند مریخ در اسد در تابستان] و اگر در زمستان رسند سرما کمتر از معهود باشد و بر این قیاس در هر فصلی از باقی فصول [مانند زحل در جدی در زمستان] و شدت سرما» (همان، رویه 39)
سخن آشکار است که چون در تابستان از اسد (برج شیر= امرداد ماه) یاد میشود مقصود خورشید در اسد یا امرداد ماه است که گرم است، همچنین چون از جدی (بز= بهمن ماه) سخن میرود، باز از خورشید در برج جدی و شدت سرما یاد میشود. بنابراین نمیشود که از عطارد در برج دوپیکر یاد شود، گرچه ممکن است که سیارات در گذر خود از دیدگاه زمینیان از میان برجی هم بگذرند، اما خودشان (چنان که وی گفته) هیچ گاه از منظومه شمسی و مدار خود خارج نمی شوند تا از برجها بگذرند.
گفتار پریشان نویسنده درباره سیارهها و برجها نشان میدهد که وی آگاهی از روش و جنبش ستارگان و ترکیب برجهای آسمان ندارد، پس این روشنگری لازم مینماید:
اگر از کره زمین خطی به مرکز خورشید رسم کنیم، و آن خط را تا کهکشان ادامه دهیم، آنگاه این خط را که مانند اهرم، یا عقربه ساعت است، به مرکزیت خورشید به دوران درآوریم، بازوی کوتاه خط همواره بر روی مدار زمین است و با زمین می چرخد و بازوی بزرگ روی کهکشان میچرخد و همراه با حرکت زمین در هر سی روز، از یک برج میگذرد و این دو دایره کوچک و بزرگ، هر دو هم سطحاند و بر روی دایره عظیمهای که از خورشید تا کهکشان از یکسو، و از خورشید تا زمین از دیگرسو کشیده شده، منطبق است، و توالی برجها در دوازده ماه همراه با طلوع خورشید، تنها از زمین دیده میشود، وگرنه خورشید، درست در مرکز دایرهای قرار دارد که برج ها پیرامون آن را تشکیل میدهند، و اگر بینندهای از جایی غیر از زمین در سطحی عمود بر سطح دایره خورشید و کهکشان یاد شده، به خورشید بنگرد، هیچ گاه خورشید را در هیچ برجی نمیبیند، و اینجاست که سخن دیگر ایشان درباره خانه شرف خورشید، کودکانه مینماید که: «شیر یا اسد خانه خورشید بوده و نشان شیر و خورشید از همان باور برگرفته شده است.»
خورشید جهانتاب در دید زمینیان، پادشاه آسمان و سلطان اختران، خورِِ درخشان خوانده میشود و شرف آن به حضور در یکی از برج ها نیست، و نویسنده ناآگاه نمیدانسته است که « ماه » را خانه شرف هست : «... خانه زهره است و شرف قمر » (همان، رویه 25)
نویسنده ندانسته است که زهره (=ناهید ) را بدان روی خانه شرف ماه دانستهاند که ماه، در دو روز پایانی ( سی روزه یا بیست و نه روزه) در روشنی خورشید جهانتاب غرق شده و دیده نمیشود، و پس از دو روز، غروبگاه، با یک کمان باریک کنار ناهید ( =زهره ) نمایان میشود و چون همراه با زهره و گذر از مدار آن، دوباره دیده میشود بدان روی زهره را خانة شرف ماه خواندهاند، وگرنه خورشید، همواره تابان است و هیچ نیرو برتر از آن نیست که بدان شرف ببخشد، همچنان که دوپیکر نیز نمیتواند به تیر ( =عطارد ) شرف ببخشد، چون آن اختر همواره کنار خورشید است و فروغی که از خورشید میگیرد همواره یکسان است!
دیگر آن که ایراد گرفته است : «سیاره کیوان را با اورمزد یکی انگاشتهاند و از عبارت " کیوان یا اورمزد " استفاده کردهاند».
کودک! اگر کسی بگوید روز یا شب، آیا روز را با شب برابر دانسته است؟ همچنین « من یا تو » و « زمین یا آسمان »!! و به دنبال این داوری افزوده است : « کیوان همواره و در همه متون و زمانها منتسب به زمان و زروان بوده است»!
اگر مقصود نویسنده از «همه متون»، متون یونانی و عربی است، بایستی بداند که نه یونانیان و نه تازیان هیچ یک به مفهوم بلند « زروان » نرسیدهاند، تا کیوان را منتسب به آن کنند! نام بردن از " زروان" ویژه فرهنگ ایران است، و در هیچ یک از متون ایرانی برجای مانده، که درباره کیوان سخن رفته است چنین داوری دیده نمیشود، از آن میان گفتار بندهش است درباره کیوان: « دوزخ به سردی چون کیوان است ». (بندهش ترجمه مهرداد بهار، رویه 132)
شایسته نگرش است که ایرانیان باستان دوزخ را سرد و تاریک میدانستهاند. و به همین روی در جای دیگر از آن چنین یاد شده است: « کیوان، شاهِ تاریکی است، مهر، خدای روشنی...» (همان، رویه 60) و نیز: « کیوان که سپاهبد اپاختران است، بر (ضد) میخ میان آسمان (آمد)» - البته ایشان که اختر (! ) باستانشناس ( ؟ ) است باید بداند که میخ میان آسمان ستاره قطبی است- اما جای پرسش است که چه چیز شما را وادار کرد که درباره کیوان یک چنین داوری نادرست کنید؟ تا دروغ شما این چنین آشکار شود!
همه سخنان پیشین، آشکارا، نادرستی گفتار شما را بازنمود، اما از دیدگاه سخن نیز یک بار دیگر به این بیت بنگریم:
همان تیر و کیوان برابر شده است / عطارد به برج دوپیکر شده است
یک: « همان » در این سخن چه را میرساند؟ کافی ست که گفته شود « تیر و کیوان ».
دو: « برابر شده است » نادرست است زیرا که بایستی گفت « برابر شدهاند ».
سه: تیر در مصرع نخست با کیوان برابر؟ میشود و در مصرع دوم به برج دوپیکر میرود؟ اگر گفتار درست میبود؛ بایستی چنین بیاید: تیر و کیوان برابر شده، و با هم به برج دوپیکر رفتند!
چهار: اظهار فضل وی درباره این که « برابر » در زبان فارسی همان « مقارنه » در زبان عربی است، نادرست است، زیرا که قران، یا مقارنه در زبان پهلوی «هم سوک» و در زبان فارسی « همسو » خوانده میشود.
پنج: عطارد یا تیر در هر سال یک ماه، همراه خورشید در برج دوپیکر دیده میشود، و همیشه چنین بوده و همواره نیز خواهد بود، و این گفتار افزوده به شاهنامه، چنین مینماید که عطارد فقط یک بار به برج دوپیکر رفته است، و حاصل آن نیز شکست ایرانیان از اعراب است.
شش: عطارد در کتاب های نجوم یونانی- عربی نماد دانایی (ذکاء و انقلاب، شرح ثمره، رویه 34) است، نه نماد جنگ و پیکار، که شکست ایرانیان یا پیروزی اعراب به ورود آن به برج دوپیکر وابسته باشد.
پس از چاپ نقد وی، جوانی پژوهنده به نام " جلال حجتی فهیم" ، گفتاری در رد سخنان من منتشر کردند و در آن یادآور شدند ... «دکتر رضا مرادی غیاث آبادی مقالهای نوشتند که رد آشکار نظرات ایشان بود. در این مقاله غیاث آبادی به شیوایی ایرادات سخنان دکتر جنیدی و فرضیات ایشان را گفتهاند.»
شما باز در مقدمه گفتار ایشان جایی برای اسائه ادب پیدا کردید و ضمن گفتار خویش افزودید: «دوران سخن سرایی غیرعلمی در باب مسائل پژوهشی گذشته است!» البته سخنان علمی (!) شما غیرعلمی بودن اندیشههای شما را آشکار کرد، اما برای آگاهی آقای جلال حجتی فهیم نیز بایستی افزود:
1. برابر شدن تیر و کیوان را چه پیوند با پیشبینی شکست ایرانیان است؟
نقشهای که ایشان از همسویی زهره و مریخ کشیدهاند، هیچ سخن را بازنمینماید، زیرا که در پیشبینیهای اخترماران بایستی برپایه چگونگی حرکات اختران داوری کرد، به عنوان مثال بدین پیشبینی در کارنامه اردشیر بابکان بنگرید:
« اخترماران سردار، به پاسخ گفت که جدی ( در نسخه سنجانا ) و دوازدهان= دوازده برج ( در نسخه آنتیا ) فرو افتاده، و ستاره هرمزد ببالست آمد و از بهرام و ناهید به کُسته (ناحیه) هفتورنگ (دب اکبر) و شیراختر مرزند و به اورمزد یاری دهند و به همین روی، ایدون مینماید که پادشاهی نو به پیدایی آید.» [1]
2. همچنان که ایشان یادآور شدهاند، مقارنهای میان تیر و کیوان در سال های نبرد اعراب و ایرانیان دیده نشده است، اما ایشان کیوان یا زحل را در صورت فلکی کمان دیدهاند و گمان دارند که « کیوان با تیری که در صورت فلکی کماندار متصور میشود- مانند آنچه فردوسی می گوید (همان تیر و کیوان برابر شده است)- در یک راستا قرار گرفته است. ( در همان تاریخ 20 ژوئن 635 میلادی )»
درباره این داوری نیز این سخن را میافزایم:
الف: در هیچ یک از نوشتههای باستانی چه در ایران، چه در یونان و در میان اعراب به « تیر» در صورت فلکی کمان اشاره نشده است.
ب: از این صورت همواره با نام کمان، نیمسب، و قوس یاد شده است.
پ: در نگاره ترسیم شده ایشان، کیوان پشت سرِ کماندار دیده میشود نه روی تیر کماندار.
ت: کلیه گفتار ایشان بر روی روز 20 ژوئن (هشتم یا نهم خرداد ماه) 635 تکیه دارد، اما اگر نبرد درچنین روز رخ داده باشد، با اندکی اندیشه و تامل درمییابیم که میبایستی پیشبینی یاد شده مدتی پیش از روز نامبرده صورت گرفته باشد و در آن زمان هنوز کیوان به پشت سرِ برج کمان نرسیده بوده است! به ویژه تکیه ایشان بر روی همسویگی (مقارنه) بهرام و زهره است، که چون هر دو در مدار خویش برگرد خورشید میچرخند، چند روز پیش از روز یاد شده، قطعاً بسیار دور از یکدیگر بودهاند.
اکنون بایستی از آقای جلال حجتی فهیم پرسید که چگونه گفتار پریشان و غیر علمی آقای غیاثآبادی را « شیوا » تشخیص دادهاند!
و برای آگاهی آقای فهیم یادآور میشوم که شاهنامه بنداری (که ترجمه عربی شاهنامه است، و شاید از معتبرترین شاهنامههای موجود است، این بیت را ندارد، و از آنجا که شاهنامه بنداری اصفهانی در سال 620 به عربی ترجمه شده است، بایستی پیبرد به این که، بیت یاد شده، پس از سال 620 هجری قمری به شاهنامه افزوده شده است!
بنداری در این جا چنین آورده است :
« و اما من جانبنا فقد صار المیزان خالیاً و لسنا نری غیر العناء و الشقاء»
« و اما از سوی ما پس به راستی، برج ترازو تهی گشته است و نمی بینم جز تباهکاری و سنگدلی»
غیاث آبادی، در پایان گفتار از تخصص ویژه خود اخترباستانشناسی (؟!) که در همه جهان تنها مخصوص به نامبرده است، خارج شده، به مبحث واژه وارد شده، گفتار نویسنده را رد کرده است، که، «بُرنا» در زبان فارسی به معنی جوان است، نه کودک پنج تا ده ساله و به دنبال داوری خویش سه بیت از شاهنامه را مثال آورده، از آن میان:
چو بر تخت بنشست شاه اردشیر / از ایران برفتند برنا و پیر
این سخن نیز از افزودههای به شاهنامه است. به چهار دلیل: یک. چون اردشیر بر تخت نشست، « برنا و پیر» از ایران به کجا رفتند؟ اگر نزد اردشیر آمدند، " از ایران برفتند" نادرخور می نماید. دو: کنش برفتند را «برنایان و پیران» باید، نه « برنا و پیر ». سه: تاجگذاری و بر تخت نشستن شاهان، باحضور بزرگان کشور صورت می پذیرد، نه آن که پادشاه بر تخت نشیند، آنگاه بزرگان کشور به حضورش بروند. چهار: حضور پیران در تاجگذاری، درست مینماید. اما حضور برنایان (در معنی جوانان) در چنان آیین باشکوه، نادرخور است.
بیت دیگر:
دو صد مرد برنا، ز فرمانبران / ابا دسته نرگس و زعفران
این سخن نیز از گفتارهای افزوده به شاهنامه است زیرا که؛ یک: دسته نرگس را می توان برای بوی خوش به دست گرفتن، اما دسته زعفران را چگونه به دست گرفتند؟ مگر زعفران هم مثل گلهای دیگر، شاخهای دارد که بتوان آن را دسته کرد؟ دو: افزاینده ندانسته است که رسیدن نرگس، با زعفران در یک هنگام روی نمی دهد تا بتوان، آن هر دو را در یک زمان، با هم در دست بگیرند. سه: بوی زعفران تنها با پخته شدن و دم کشیدن آن بلند می شود.
بیت سوم:
پدر پیر گشته است و برنا تویی / به جنگ و بمردی توانا تویی
نیز از فردوسی نیست زیرا، یک: « برنا » با « سرنا » و « درنا » قافیه پیدا می کند، نه با « توانا ». دو : مضمون مصرع دوم با گفتار درست فردوسی در داستان بهرام پورگشسب (چوبین) مخالف است، آنجا که بهرام در پاسخ هرمز، که ایراد گرفته بود، چرا مردان چهل ساله را برای جنگ برگزیدهای؟ میگوید:
دگر آنکه گفتی چهل ساله مرد / ز برنا فزونتر نجوید نبرد
آشکارا سن برنا را روشن می کند. زیرا که اگر چهل سالگان به اندازه برنایان ( به گمان ایشان و و افزایندگان، جوانان ) نبرد می جستند، ایرادی در میان نبود. گفتار هرمز نشان می دهد که چهل سالگان به اندازه کودکان زور و جنگاوری دارند.
اگر جناب ایشان ( با آن که سال ها در بنیاد نیشابور و در انجمنهای پهلوی خوانی نشستند، و پهلوی نیاموختند ) می توانستد به متون پهلوی مراجعه کنند، پاسخ خویش را درمی یافتند. آنجا که در « اندرز آتورپات مانسپندان » آمده است:
« چون تو را کودکی باشد، به برنایی به دبیرستان فرست.»[2] و نیز در رساله « ریدک و خسرو قبادان» آنجا که ریدک می گوید: « پدرم در برنایی من بمرد . . . ، و مادر به هنگام به دبیرستانم نهاد »[3]
روشنتر از این سخن درباره معنی « برنا » نمی شود، از آنجا که ریدک همواره در شاهنامه به جای غلام و غلام بچه در متون دیگر فارسی آمده و مرز سنی بین ده تا پانزده ساله را دربرمی گیرد. ریدک در پانزده سالگی، از دوران برنایی خویش در زمان گذشته یاد می کند، اما برای اطمینان بیشتر خوانندگان می افزاید که در کارنامه اردشیر بابکان نیز از بازی چوگان برنایان (به زبان پهلوی اَپورناییکان ) یاد شده به هنگام برنایی هرمز هفت ساله[4] و از آنجا که هفت تا ده سالگان را توان بازی با جوانان نیست، بایستی پذیرفتن که همبازیان آن کودک هفت ساله میان پنج تا ده ساله بودهاند، و شایستة نگرش است که فردوسی نیز در این داستان، « اپورنای » پهلوی را به « کودک » ترجمه کرده است :
ابا کودکی چند و چوگان و گوی / به میدان شاه آمد آن نامجوی
آیا آقای غیاث آبادی صبر کردند؟ تا شاهنامه ویرایش شده از زیر چاپ بیرون آید؛ و همه گفتههای ایشان را خوانده، دست به نقد ببرند؟
سخن دیگر آنکه گفتهاند: «بهتر می بود ایشان پیش از اینکه این بیت مشهور را به خاطر استنباط خود الحاقی و مجعول بدانند...»
باز اگر صبر داشتند، و به شاهنامه ویرایش شده، می نگریستند، پی می بردند که نخستین بار مجتبی مینوی این بیت را الحاقی دانسته است، منتهی وی از دلیل واژهشناسی « برنا » آگاه نبوده و بیت را از آنجا که با دیگر ابیات پس و پیش پیوند نداشته افزوده به شمار آورده است و ایشان را رهنمون می شوم تا شاهنامه ویرایش شده را بخواند و از ریشههای اوستایی و پهلوی و نمونههای روشن آن در فرهنگ فارسی آگاه شود.
ایشان سخنی دیگر از بیهقی را مثال آوردهاند: « ای برنا؛ مهرِ زن چند کردهای؟» در این گفتار گوینده آشکارا، مخاطب خویش را برنا و کودک خطاب کرده است، با این حال معیار کار ما، سخن شاهنامه، و گفتار فردوسی و زبانهای فارسی و پهلوی و اوستا است، زیرا که در بسا از گفتارهای فارسی « برنا » را به علت نشناختن ریشههای آن در پهلوی و اوستا، جوان تصور کردهاند، چنان که جناب ایشان نیز چنین می اندیشند.
این داوری حکیمانه ایشان نیز در خور تأمل است: « البته بدیهی است که به فرض وجود یک نادرستی علمی، در یک اثر ادبی، به هیچ وجه نشانه الحاقی بودن آن نیست. در قاعده متداول تصحیح متون، نادرستی روایت نشانه نادرستی سخن و نیز نادرستی سخن، نشانه نادرستی روایت نیست!!»
این داوری سخت کودکانه است، چنان که در کتاب ریاضی خیام، یک معادله نادرست وارد کرده باشند، و مصحح آن بگوید، با آنکه این گفتار نادرست است، الحاقی نسیت، و از آن خیام است... چنین سخن، پایگاه دانشی خیام را سست می کند، و ایشان فراموش کردهاند که بزرگان سخن فارسی، فردوسی را خداوند سخن نامیدهاند. و از خداوند سخن سخت به دور است که واژهای نادرخور را در کارنامه خرد و اندیشه و فرهنگ و زندگانی ایران یا شاهنامه وارد کرده باشد.
ایراد لغوی دیگری که ایشان بر آن گفت و گو گرفتهاند آن است که چرا به جای سیاره، واژه ستاره را به کار گرفتهاند. پس بدین گفتار از کارنامه اردشیر بابکان بنگرید: «ستاره هرمزد به بالست آمد » (کارنامة اردشیر بابکان، همان، رویه 27) و ستاره هرمزد، یا اورمزد در زبان پهلوی و فارسی، همان است که ایشان گمان دارند بایستی با نام "سیاره" از آن یاد کرد.
[1]- کارنامه اردشیر بابکان، چاپ بهرام فرهوشی- ترجمه از روی متن پهلوی، رویههای 24 و 26
[2]- متنهای پهلوی، دستور جاماسب جی منوچهر جی جاماسب آسانا، با مقدمهی بهرام گور انکلساریا با دیباچهای از ماهیار نوابی، رویه 63
[3] - همان، رویه 25
[4] - کارنامه اردشیر بابکان، ترجمه بهرام فرهوشی، انتشارات دانشگاه تهران، 1354، رویه 129
مطالبی دیگر در نقد دیدگاه های رضا مرادی غیاث آبادی :
1- نقد دیدگاه های رضا مرادی غیاث آبادی درباره " فواید افزایش رطوبت بر آرامگاه کورش و دیگر بناهای سنگی باستانی" به قلم مهندس رضا شیخ الاسلام کارشناس ارشد مرمت آثار تاریخی و فرهنگی.
http://www.drshahinsepanta.blogsky.com/1388/03/19/post-240
2- نقد دیدگاه های رضا مرادی غیاث آبادی درمورد فرضیه کاربری تقویمی چارتاقی ها توسط مهندس یاغش کاظمی کارشناس ارشد مرمت و احیای بناها و بافت های تاریخی.
https://savepasa.ipower.com/2009-Feb/chartaghi.htm
3- توضیحی درباره دیدگاه های عجیب رضا مرادی غیاث آبادی درباره سرستون ساسانی اصفهان. http://www.drshahinsepanta.blogsky.com/1388/03/01/post-235
4- بررسی دیدگاه های رضا مرادی غیاث آبادی درباره چارتاقی کهک توسط مهندس یاغش کاظمی کارشناس ارشد مرمت و احیای بناها و بافت های تاریخی.
با سپاس از دکتر سپنتا. نیز سپاس از استاد فریدون جنیدی که پاسخی در خور به مرادی غیاث آبادی دادند.من نیز پاسخی درباره ی دو نوشته ی آقای غیاث آبادی با نامهای:۱- نقدی بر استنباطهای نجومی آقای جنیدی و ۲- اعتراض نامه ای به آقای فریدون جنیدی نوشته ام که شاید آن را برایتان بفرستم.سپاس بدرود.
درود بر شما دوست گرامی
در صورت دریافت منتشر خواهم نمود
پیروز باشید
جناب دکتر سپنتا در نوشتار فوق از بنده و نقدی که درباره استنباط های نجومی آقای جنیدی کرده بودم نام برده شده بود ...بنده قصد دفاع یا خدای نکرده حمله ندارم .... فقط خواهش می کنم همین مقاله ی آقای جنیدی را به یک کارشناس نجوم بدهید تا مطالعه کند در این مقاله به اندازه ای اشتباه وجود دارد که واقعا زینده نام ایران نامه نیست ... حتی فکر می کنم خودتان اگر قسمت تصورات آقای جنیدی از صورت های فلکی را مطالعه کنید بد نباشد ..... در هر حال بنده بزودی مقاله ای در مورد اشتباهات آقای جنیدی خواهم نوشت ..... جناب سپنتای عزیز هیچکس نمی تواند منکر زحمات آقای جنیدی برای فرهنگ ایران باشد ولی هیچگاه نمی توان اجازه داد که ایشان نادانسته نسبت به تخریب شاهنامه اقدام کند.
درود بر شما
جناب آقای جلال حجتی فهیم
تصور من هم چنین است که شما قصد جانبداری یا حمله بیهوده به هیچ کدام از بزرگواران را ندارید و هرگاه که قلم به دست گرفته اید برای روشن شدن حقیقت و در پرده نماندن درستی بوده است.
البته مطمئن باشید که همه همچون شما نیستند و شوربختانه برخی افراد انگشت شمار و شناخته شده هم هستند که منتظر تخریب دیگران هستند و از هر فرصتی برای این کار سوء استفاده می کنند و بارها نیز چنان کرده اند.
من پیوسته در ایران نامه کوشیده ام و خواهم کوشید که دیدگاه های مختلف را در کنار هم برای روشن شدن حقیقت منتشر کنم.در همین راستا با توجه به این که در این یادداشت از شما نام برده شده ، چنانچه شما نیز نقدی بر یادداشت اخیر استاد جنیدی دارید من آمادگی دارم که پاسخ شما را نیز منتشر کنم و برای خود استاد جنیدی هم بفرستم.
همان طور که شما هم نوشته اید هیچکس نمی تواند منکر زحمات استاد جنیدی برای فرهنگ ایران باشد و مطمئن باشید که هیچگاه ایشان به خود اجازه نخواهند نسبت به تخریب شاهنامه اقدام کنند و قطعا اگر علاقه و دلسوزی ایشان نسبت به شاهنامه از من و شما بیشتر نباشد کمتر هم نیست.
اصولا شاهنامه فردوسی از چنان جایگاه رفیعی برخوردار است که با نوشتن یک مطلب یا ایراد یک سخنرانی یا انجام یک ویرایش حتا به قول بعضی ها ذوقی آسیب نمی بیند ، چنان که بیشتر نیز بسیاری سخن ها گفته اند و نوشته اند اما کاخ بلند شاهنامه استوار تر از پیش پابرجاست.
من هم همچون شما نگرانم اما نگرانی من بسا مهم از نگرانی شماست. نگرانی من از تخریب شاهنامه نیست چون مطمئنم که شاهنامه با این چیز ها تخریب نمی شود ، نگرانی من از تخریب کسانی است که با هر انگیزه ای ( درست یا غلط از دیدگاه من یا شما مهم نیست ) دست به شناخت و پژوهش در شاهنامه می برند.
خیلی ها شاهنامه را برای گذاشتن بر سر تاقچه عادت می خواهند تا از یاد من و شما برود.
در هر حال باید اجازه بدهیم که همه نظرها و نگاه ها درباره شاهنامه منتشر شود و آن ها را صادقانه نقد کنیم
اما فراموش نکنیم که باید " نقدها " را "نقد" کنیم نه "ناقد" را " هجو" کنیم و این خطری بس بزرگتر است که اگر مراقب نباشیم عرصه پژوهش را می آلاید و حتما شما هم دیده اید که همان افراد انگشت شمار به بهانه نقد چنین کرده اند و می کنند.
پیروز باشید
با درود به دکتر سپنتا گرامی و سپاس از غور در مطالب تاریخی میهن باید عرض کنم که لطف نقد در این است که خواننده بتواند از هر دو سوی- مطالب را خوانده- و نظر بگوید. تبحر و بزرگواری بزرگانی چون دکتر مرادی غیاث آبادی و دکتر جنیدی و دکتر سپنتا و دکتر دوستخواه بر خوانندگان این مطالب پوشیده نیست اما ای کاش کمی هم مجالی به خوانندگان داده می شد تا در این مورد خود مطالب را سبک و سنگین کنند. با ارادت و اخلاص محمود دهقانی
درود بر شما دوست گرامی
از ژرف بینی و نیک اندیش شما سپاس گزارم.
پیروز باشید
درود دوباره.آقای سپنتا شوربختانه بخاطر رویدادهای ناگوار میهن آزمون دانشگاه را در دانشگاهی که درس میخوانم به ۲۳ تیر تا ۵ امرداد موکول شد.میخواستم نقدهایم بر دو نوشته ی رضا مرادی غیاث آبادی را ویرایش کنم و برایتان بفرستم که به پس از ۵ امرداد موکول گشت. پوزش مرا بپذیرید.اما...
درود بر شما دوست گرامی
چشم به راه خواهم ماند
شاد و پیروز باشید
...اما با خود می اندیشم که مبادا با نقدهای من و... به برخی نوشته های رضا مرادی غیاث آبادی او بیشتر بر سر زبانها بیافتد؛ و با بازی در نقش مرد علمی و بی غرض به مظلوم نمایی بپردازد.ولی چاره ای نیست، که اگر به دنبال بالندگیمان هستیم تضارب آرا باید ادامه یابد.شایسته یاد آوری است که دو نقد بر دو نوشته ی ابوالفضل خطیبی -در نقد شاهنامه ویراسته ی استاد جنیدی-و نقدی بر نوشته ی استاد دوستخواه -که اظهارات استاد جنیدی را در باره ی استاد خالقی نقد کرده اند- از این نگارنده(:علیرضا حیدری) در وبلاگ www.acls.blogfa.comپایگاه پژوهشهای فرهنگ و زبانهای آریایی) مطالعه کرد.
با سپاس بدرود.
با درود به جناب شاهین سپنتای عزیز.
بد نیست به این لینک نیز بنگرید و اگر صلاح دانستید آنرا نیز در بخش نقد دیدگاههای رضا غیاث آبادی بیافزایید :
http://www.iranology.dil.ir/post-62.aspx
شاد باشید.
سلام بهتون تبریک میگم
من را با نام پایگاه دتحقیقاتی شاخه زیتون لینک دهید بعد به من خبر دهید تا شما را با نام درخواستی لینک دهم
با تشکر
با سلام .احتراما از شما دعوت میشود در نشست شاهنامه خوانی استاد شجاع پور که روزهای سه شنبه از ساعت 18-16 در فرهنگسرای امیر کبیر برگزار میباشد شرکت فرمایید ./پارک قیطریه .22212392