گفتارهایی در زمینه پانترکیسم1
علیرضا میرزایی*
اگر بخواهیم پانترکیسم را در یک جمله معرفی نماییم نقل قول زیر ازیکی از معروفترین نظریهپردازان پانترکیسم به نام «ضیاء گوگ آلپ» نمونه بسیار گویا و روشنی است:
"یکصد میلیون ترک زبان باید در زیر یک فرمانروایی با مرکزیت کشور ترکیه امپراطوری بزرگ تورانی را تشکیل دهند."[2]
منظور نظریهپردازان پانترکیسم از ترکزبانان یا به قول آنها ترکان، ساکنان کشورهای ترکیه، جمهوری آذربایجان، جمهوریهای ترکزبان روسیه در قفقاز، آذربایجان ایران، ترکزبانان بالکان، ازبکستان ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان و استانهای ترکزبان چین میباشد. نظریهپردازان پانترکیسم، ساکنان این مناطق را حول زبان ترکی از یک نژاد معرفی می نمایند و ایشان را ملت ترک یا در مفهوم وسیعتر ملت توران معرفی میکنند. با یک نگاه به ساکنان این مناطق به سادگی میتوان دریافت که موضوع همنژاد نبودن ایشان به قدری روشن است که شاید نیاز به هیچ بحث تاریخی و شواهد علمی نداشته باشد. در اینجا چون از واژه باستانی توران نام برده شد، باید به این نکته اشاره شود که در مورد معنی و مفهوم واژه توران یک سوء تفاهم تاریخی به وجود آمده است که جلوتر در مورد آن صحبت خواهدشد.
«باید دانست هرچند نظریه پردازان پان ترکیسم را ضیاء گوگ آلپ و احمد آقایف و یوسف آکچو معرفی مینمایند ولی به راستی سه یهودی غیر ترک الهام بخش این سیاست بوده اند.
در سالهای 1832-1811 میلادی یک یهودی انگلیسی به نام "آرتور لملی دیوید"در سفری که به ترکیه داشت کتابی به نام "بررسی های مقدماتی" نوشت و در آن کوشید ترکان را نژادی جدا سر و برتر از سایر ملل شرقی نشان دهد. همین کتاب در سال 1869 میلادی به صورت جزوه ای به زبان ترکی منتشر شد و تاثیر فراوانی بر رهبران نهضت ترکان جوان گذاشت.
نفر دوم "آرمنیوس وامبری" بود که فرزند یکی از روحانیون یهودی مجارستانی بود. او آثار فراوانی در مورد بایستگی دوباره سازی ملیت ترکی و زبان و ادبیات ترکی انتشار داد. همو بود که درسال 1868 میلادی در انگلستان کتابی منتشرکرد که ویژه ملتهای ترک بود و ادعای هم نژاد بودن مردم ترک زبان را مطرح کرد.
دیگر نویسنده یهودی، شخصی فرانسوی تبار به نام "دیوید لئون کوهن" بود که در سال 1899 میلادی کتابی منتشر کرد که در آن از برتری ترکان سخن گفت. او همچنین چندین داستان حماسی درباره گذشته ترکان به چاپ رساند. خواسته او جداسازی ترکان و جلوگیری از همبستگی ترکان با دیگر مسلمانان بهویژه اعراب بود.»[3]
به طور خلاصه پان ترکیسم را میتوان به صورت زیر تعریف کرد:
پان تُرکیسم، ایدئولوژی ملیگرایانه (ناسیونالیستی) و توسعهخواهانهای است که برپایهٔ آن همه مردمانی که به زبان ترکی سخن میگویند، ملت واحدی هستند که باید تحت رهبری واحد در دولتی متحد شوند.
پان ترکیسم و خلط مسأله زبانی و نژادی
همان طور که گفتیم، اساس نظریه پان ترکیسم بر محور هم نژاد بودن همه ترک زبانان و یکی بودن ملت آنها استوار است. به همین دلیل در اینجا به تقسیم بندی زبانها براساس نظریات زبانشناسی اشارهای مختصر می نماییم و سپس به شرح و نقد نظریات پان ترکیستی میپردازیم.
بر اساس تحقیقات زبانشناسی، توانایی سخن گفتن در انسان حدود سی تا چهل هزار سال پیش تکمیل شد. در آن زمان برخی از گروههای انسانی به دلیل شرایط اقلیمی و جغرافیایی از هم جدا افتاده بودند و به صورت مجزا و منزوی از هم زندگی می نمودند. به همین خاطر زبانهای ایشان نیز در گروههای مجزا شکل گرفت و تکامل پیدا کرد. با گذشت زمان و پخش شدن آدمیان، هر گروه زبانی خود به چند زیرگروه تقسیم شد و آنها نیز به نوبه خود به چندین زبان مختلف تقسیم شدند. دانشمندان زبانشناس برای گروههای اصلی زبانهای اولیه طبقه بندیهایی را ارائه کرده اند که ازجمله مهمترین آنها عبارتند از:
زبانهای گروه هند و اروپایی
زبانهای گروه اورال-آلتایی
زبانهای گروه سامی
گروههای زبانی دیگر
البته در مورد روش طبقهبندی زبانها و گروهبندی آنها بین دانشمندان اختلاف نظرهایی وجود دارد که بحث درمورد آنها به طول میانجامد و در اینجا ضرورتی ندارد. ما فقط بحث خود را بر روی گروه زبانهای ایرانی که از شاخه زبانهای هند و اروپایی است و زبان ترکی که از شاخه زبانهای آلتایی است، متمرکز می نماییم.
به دلیل مهاجرت و برخوردهای گروههای انسانی با یکدیگر، زبانهای ایشان نیز با هم درآمیخته است به طوری که بسیاری از زبانهای موجود دارای واژگانی از گروه های زبانی دیگر هستند. مثلاً زبان فارسی (دری) از گروه زبانهای ایرانی است که آن نیز خود از زیر گروه های زبانهای هند و اروپایی میباشد. زبان ترکی اولیه از گروه زبانهای آلتایی و زبان عربی از گروه زبانهای سامی است، ولی امروزه در هر کدام از این زبانها واژگان زیادی از دو زبان دیگر وجود دارد و شاید بتوان گفت که شکل امروزی هرکدام از این زبانها مخلوطی از سه گروه زبانی اولیه می باشد.
چون بخش زیادی از هموطنان ما به زبان ترکی آذربایجانی گفتگو میکنند، علیرغم این که شکل اولیه این زبان از گروه زبانهای آلتایی بوده است، این زبان به لحاظ فرهنگی جزو زبانهای ایرانی محسوب میشود و فقط صرفا از نظر زبانشناسی آن را در گروه زبانهای آلتایی طبقه بندی مینمایند.
گروه بندی زبانهای ایرانی فقط از نظر زبانشناسی
زبان اکثریت ساکنان ایران از گروه زبانهای ایرانی است. گروه زبانهای ایرانی از گروه زبانهای هند و اروپایی است و زبانهایی هستند که ریشه و بن اکثریت واژگانشان مشترک است و حتی دستور زبان تقریباً مشابه دارند. مشهورترین زبان گروه زبانهای ایرانی زبان فارسی (دری) است.
بر این اساس دانشمندان زبانشناس، زبانهای ایرانی را در گذشته و حال به صورت زیر طبقهبندی کردهاند:
زبانهای ایرانی کهن:
زبان اوستایی که کتاب اوستا به این زبان نوشته شده است.
فارسی باستان که کتیبههای هخامنشی به آن زبان نوشته شده است.
مادی باستان که به روایت مورخین یونانی بسیار شبیه فارسی باستان بوده است.
زبانهای ایرانی میانه:
زبان پهلوی جنوبی (ساسانی) که زبان ساسانیان بوده است و در مناطق جنوبی و جنوب غربی ایران رواج داشته است.
زبان پهلوی شمالی (اشکانی) که بسیار شبیه پهلوی جنوبی بوده است و در مناطق شمالی و غربی ایران رواج داشته است.
زبانهای آسیای میانه مثل سغدی، خوارزمی، و چند زبان دیگر.
زبانهای ایرانی نو:
فارسی (دری) که این زبان، زبان دربار پادشاهان و زبان اهل خراسان بزرگ بوده است و بعدها به دلیل شباهت بسیار زیاد با زبانهای پهلوی شمالی و جنوبی به مناطق کشور فعلی ایران راه یافت و تقریباً همهگیر شد.
زبانهایی که ریشهشان زبانهای پهلوی شمالی و جنوبی است مثل کردی، آذری، لری، گیلکی، مازندرانی، سمنانی، خوانساری، بلوچی و تاتی و بعضی زبانهای دیگر.
زبانهایی که در شمال حوزه ایران بزرگ هستند مثل آسی.
زبانهایی که در شرق ایران بزرگ رواج دارند مثل پشتو و نورستانی و پاشایی و بدخشی و سایرین .
گروه زبانهای آلتایی
زبانهای آلتایی، زبانهایی هستند که منشاء و خاستگاه اولیه آنها آسیای میانه، شمال چین و مغولستان می باشد و به سه گروه اصلی تقسیم بندی می شوند:
گروه زبانهای مغولی
شامل زبانهای مغولی ،بریات ،گلموک و چند زبان دیگر
گروه زبانهای تنگوسیک
شامل زبانهای شمال شرقی آسیا مثل مانچو، جوچن و چند زبان دیگر
گروه زبانهای ترکی
شامل ترکی استانبولی، قزاقی، ازبکی، ترکمنی، ترکی آذربایجانی و چند زبان دیگر[4]
بدیهی است همان گونه که اشاره کردیم این طبقهبندیها فقط از دیدگاه زبانشناسی صرف میباشد. به دلیل اختلاط زبان ترکی اولیه با آذری باستان و فارسی و عربی و فرهنگ ایرانی مردم آذربایجان، زبان امروزه ترکی آذربایجانی به لحاظ فرهنگی جزو زبانهای ایرانی محسوب میشود.
نظریهپردازان پان ترکیسم براساس این که زبان ترکی مردم آذربایجان از گروه زبان های آلتایی است چنین میپندارند و بیان میکنند که اصل مردم آذربایجان ایران به همراه سایر ترک زبانان، از آسیای میانه و شمال چین و مغولستان بوده است و ایشان ملت ترک را تشکیل میدهند و آذربایجان از روزگار باستان یعنی زمان مادها و پیش از آن، هزاران سال است که سرزمین ترکانی است که از آسیای میانه و مغولستان به آنجا آمده بودند. در مقابل سایر مردم ایران از نژادی به نام آریایی هستند و زبانها و نژاد ایشان با مردم آذربایجان متفاوت است. در نتیجه آذربایجانیان تشکیل یک ملت جدا از ایرانیان را میدهند که می بایست از ایران جدا شده و با سایر ملتهای ترک نژاد و ترک زبان تشکیل یک ملت را بدهند.
ناآگاهی در این سخن و ادعا، بی اندازه روشن است. چرا که همزبانی در هیچ نقطه از دنیا دلیلی بر همنژادی نیست. هم اکنون سیاهان و لاتینتباران در کشور آمریکا به انگلیسی سخن میگویند. ولی واضح است که از نژاد انگلوساکسن نمیباشند و به علت زندگی در آمریکا و به همراه سایر انگلیسیزبانان در چند صدسال اخیر زبانشان به انگلیسی تغییر یافته است.
یا مردم مصر که قبل از ورود اعراب به مصر زبان و تمدن قبطی داشتند ولی پس از تسلط اعراب زبانشان به عربی تغییر یافت.
نمونه دیگر ترکزبان شدن مردم ترکیه در پانصد سال اخیر است. میدانیم که شهر استانبول تا پیش از تصرف به دست سلطان محمد فاتح در سال 1452 میلادی قسطنطنیه نامیده میشد و پایتخت امپراتوری روم شرقی بود. پس از تسلط ترکان عثمانی زبان ایشان و سایر نواحی یونانی زبان و رومی زبان ترکیه امروزی به زبان ترکی تغییر یافت.
خاستگاه و منشاء ترکان
خاستگاه اصلی ترکان اولیه، دشتهای آسیای میانه، شمال چین و مغولستان بوده است. اگرچه خاستگاه ترکان اولیه در نزدیکی سرزمین مغولان بوده است و زبان ترکی و مغولی هر دو از یک ریشه و از گروه زبانهای آلتایی می باشند، اما این لزوماً به این معنی نیست که همه قبیلههای ترک زبان اولیه از یک گروه نژادی بوده باشند.
براساس سنت جامعه شناسی قبایل کوچ رو و بیابانگرد، تیره ها و طایفههای کوچکتر بر اساس ضرورت و نیاز به تأمین امنیت به طوایف و قبیلههای بزرگتر می پیوستند. گاه میشده است که تیره ها و طایفههای کوچکتر به طایفههای بزرگتر با زبان و نژاد متفاوت میپیوستند و با گذشت زمان، زبان و فرهنگ ایشان به زبان و فرهنگ طایفه بزرگتر تغییر پیدا میکرد و منشاء اصلی زبانی و نژادی خود را فراموش میکردند و نسلهای بعد، خود را دقیقاً هم نژاد و هم زبان طایفه بزرگتر تصور می نمودند.
لذا منشاء ترکان اولیه مخلوطی از طوایف زرد پوست مغولتبار و طایفههای سفیدپوست آریایی بوده است[5].
ولی غلبه زبانی با طایفههای مغول تبار بوده است، بهطوری که زبان ترکی اولیه با زبانهای گروه مغولی خویشاوندی و نزدیکی دارد، هرچند در زبان ترکی اولیه هم واژگانی از زبانهای آریایی دیده میشود. اولینبار که ردپای مهمی از قبایل ترک زبان در تاریخ مشاهده میشود، مربوط است به یورش قبایل موسوم به هون، به اروپا.
هونها، اتحادیهای از طایفههای ترک تبار و آریایی و مغول تبار بودند که به سرکردگی فرمانده مشهورشان آتیلا در طی سالهای 434 تا 453 میلادی به اروپا تاختند و خرابی های بسیار به بار آوردند و ضربات سختی به امپراطوریهای روم شرقی و غربی وارد کردند. از دیگر مهمترین حکومتهای ترکان در دوران باستان، میتوان به امپراطوریهای خاقانات شرقی و غربی اشاره کرد. خاقانات شرقی در شمال چین از نزدیکی مرزهای کره تا مغولستان و آسیای میانه گستردگی داشته است. محدوده خاقانات غربی نیز، از سرزمینهای شمال قزاقستان تا حوالی دریای خزر بوده است. این امپراطوریها که از حدود سال 545 میلادی پایهگذاری شدند تا حدود قرن هفتم میلادی دوام آوردند. خاقانات غربی در سال 604 و خاقانات شرقی درسال 659 میلادی منقرض گردیدند. قبل از پیدایش امپراطوریهای خاقانات و در طی حکومت آنها و بعد از انقراض آنها، همواره کشور ایران از سوی مرزهای شمال شرقی مورد هجوم واقع می شده است. چون ترکان مهمترین طایفه هایی بودند که در طی قرون واعصار از سمت مرزهای شمال شرقی به ایران حمله می نمودند. لذا بسیاری از مورخین طایفه های غیر ترک مهاجم از شمال شرقی ایران را ترک میپنداشتند. مثل هیاطله (هپتالیان) و یا سکاها و کوشانیان و تورانیان.
معروفترین نبرد میان ترکان و ساسانیان در زمان پادشاهی هرمز دوم پدر خسروپرویز واقع شد. این نبرد که از حماسههای تاریخ ایران است در سال 590 میلادی بین «شاوه شا» خاقان ترک و اسپهبد بهرام مهران (چوبین) رخ داد، که طی آن سپاه دوازده هزار نفری ایران با دلاوری تمام و شجاعت و تدبیر بهرام مهران به پیروزی رسیدند و سپاه سیصدهزار نفری خاقان را به سختی شکست دادند.
اوج این حماسه تاریخی تیر اندازی مشهور بهرام مهران بود که از فاصله بسیار دور بر مهره گردن خاقان نشست و او را کشت. بعدها بسیاری از طایفه های ترک تبار و آریایی و مغول تبار بار دیگر در یکدیگر آمیختند و از جانب مورخین اسلامی همه ایشان ترک نامیده شدند.[6]
تورانیان
در اوستا و به دنبال آن در شاهنامه، از مهاجمانی که همواره از سمت مرزهای شمال شرقی به ایران هجوم می آوردهاند، یاد شده است، که به ایشان تورانی میگفتهاند.
براساس داستانهای شاهنامه، تورانیان از نسل تور پسر فریدون شاه مشهور ایران بوده اند. تور به همدستی برادر دیگرش سلم، ایرج برادر کوچکترشان را از روی حسادت به قتل رساندند و سپس خودشان به دست منوچهر نواده ایرج کشته شدند. معروفترین پادشاه تورانیان که با ایرانیان جنگهای متعددی نمود، افراسیاب بود که سرانجام به دست کیخسرو پادشاه ایران که نوه دختریش بود کشته شد. در زمانی که حکیم ابوالقاسم فردوسی، داستانهای شاهنامه را درحدود سالهای 370 تا 400 هجری گردآوری میکرد و به نظم در میآورد، تنها طوایفی که در مرزهای شمال شرقی ایران بودند قبیلههای ترک زبان مهاجر از آسیای میانه بودند. لذا او به اشتباه تصور مینمود که این ترکان همان تورانیان باستانی هستند و یا به عبارت دیگر تورانیان ترک بودهاند. اما این نتیجه گیری اشتباه بوده است و به دلایل بسیار، تورانیان از قبایل ایرانی زبان و به احتمال زیاد از سکاها بوده اند[7].
ولی امروزه پان ترکیستها اتحادیه بزرگ مردم ترک زبان را توران میخوانند.
آذربایجان و معنی نام آن
منطقه جنوب رود ارس و شمال کردستان در زمان هخامنشیان ماد کوچک نامیده می شد. به هنگام حمله اسکندر مقدونی شخصی به نام آذرباذ از طرف داریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی فرمانروای ماد کوچک بود.
"باذ" در زبان پهلوی همان "بان" یا "بد" در زبان فارسی است و پسوندی به معنای پاینده و نگهبان میباشد. مثل سپهبد که از دو بخش "سپه" و "بد" تشکیل شده است و به معنی پاینده سپاه میباشد. آذر در زبان پهلوی همان آتش می باشد و معنی آذر باذ پاینده و نگهبان آتش می باشد، که با توجه به احترام و تقدس آتش در فرهنگ باستانی ایران نامی مذهبی بوده است. منابع یونانی آذرباذ را آتروپات ضبط کرده اند. آذرباذ پس از شکست داریوش سوم از اسکندر صلاح کار را در مصالحه با او دید و با دادن هدایای بسیار مانع از حمله اسکندر به ماد کوچک شد. پس از مرگ زودهنگام و ناگهانی اسکندر در بابل، آذرباذ و جانشینانش تا مدتها در ماد کوچک فرمانروایی مستقل داشتند و ماد کوچک از آن پس به نام آذرباذ، آذرباذگان و یا آذربایگان خوانده شد که "گان"پسوند مکان در زبان پهلوی و فارسی میباشد. یونانیان آنجا را آتروپاتنه می خواندند.[8]
در عربی به علت نبود حرف "گ" آذرباذگان و یا آذربایگان را آذربایجان و یا آذربیجان می خواندند. البته لازم به ذکر است که چون مورخین ایرانی و اسلامی از تاریخ آذرباذ و هخامنشیان بی اطلاع بودند، وجه تسمیه آذربایجان را درست نمیدانستند.
میدانیم که تاریخ هخامنشیان در کتابهای مورخین اسلامی و ایرانی پس از اسلام به طور کامل وجود ندارد، و تنها برخی از آنها مثل بیرونی اشاره ای نارسا به نام برخی از پادشاهان هخامنشی کردهاند. احتمالاً منبع این دسته از مورخین تورات بوده است، چرا که در تورات نام کوروش و چند تن دیگر از پادشاهان هخامنشی ذکر شده است.
مورخین اسلامی با تورات آشنا بوده اند ولی با کتابهای تاریخ مورخین باستانی یونان مثل هرودوت آشنایی چندانی نداشتند. مدارک تاریخی خود هخامنشیان هم فقط به صورت کتیبههای سنگی به خط میخی بوده است که در زمان مورخین اسلامی برای آنها قابل خواندن نبود. تاریخ هخامنشیان تنها پس از آشنایی ایرانیان با آثار مورخین یونانی کهن مثل هرودوت و کزنفون و خوانده شدن کتیبههایی مثل بیستون، در همین دوران معاصر برای ایشان آشکار شد. ولی به هر حال مورخین اسلامی هم میدانستند که آذربایگان به معنای نگهبان آتش و نامی ایرانی و برگرفته از فرهنگ زرتشتی است، به عنوان مثال طبری می گوید:
"آتشخانههای عجم آنجا بودی و عجم آتش را آذر خوانند به زبان پهلوی، از بهر آن آذربایگان خوانند که در اصل آتشهای عجم آنجا داشتندی و پرستیدندی"[9]
دیگر منابع مورخین ایرانی و عرب نیز بر ایرانی بودن نام آذربایجان تأکید می نمایند. پان ترکیستها وجه تسمیه آذر بایجان را برگرفته از وجود قومی که به گمان آنها از ترکان آلتایی بوده و "آذ" نام داشته میدانند.
ما که هرچه جستجو کردیمف سندی پیدا نکردیم که چرا باید منطقه وسیعی در اندازه آذربایجان از میان همه قبایل کوچک و بزرگ ساکن آذربایجان به نام یک طایفه کوچک گمنام نامیده شود. طایفه ای که هیچ اثر مهمی از آنها در تاریخ وجود ندارد و ترک زبان بودن آنها به هیچ وجه معلوم نیست. میدانیم که مهمترین آتشکده ساسانیان که مخصوص پادشاهان بود آتشکده "آذرگشسب"در منطقه تخت سلیمان (شیز) آذربایجان بوده است. برخی از پادشاهان ساسانی برای مراسم تاجگذاری، پیاده از تیسفون تا آتشکده آذرگشسب می رفتهاند. این موضوع اهمیت فوقالعاده این آتشکده را برای ایرانیان نشان میدهد و واضح است که پادشاهان ساسانی هرگز چنین مرکز مهم و مذهبی خود را در سرزمین ترکان مغول تبار بنا نمیکرده اند. این مطلب می رساند که از دوران کهن مردم آذربایجان از اصیلترین ایرانیان نژاده بوده اند.
ترک یا آذری؟
اکنون پس از کمی پرداختن به مقدمات وقت آن فرا رسیده است که به بررسی واژگان ترک و آذری بپردازیم. بی هیچ تردید تا قبل از قرون پنجم و ششم هجری اثری از ترک و فرهنگ ترکی و زبان ترکی در آذربایجان وجود نداشته است. پان ترکیست ها ادعا مینمایند که از روزگار باستان آذربایجان سرزمین ترکان مغول تبار بوده است و سابقه حضور ایشان در آذربایجان هزاران سال است. درحالیکه برای این ادعای خود کوچکترین مدرکی ندارند. چگونه ممکن است مردمان ترک تبار هزاران سال در آذربایجان بوده باشند ولی حتی یک کتیبه سنگی و یا یک نوشته تاریخی به زبان ترکی از روزگار باستان در آذربایجان کشف نشده باشد؟!. حال آنکه در آسیای میانه که سرزمین اصلی ترکان بوده، کتیبه هایی به زبان ترکی یافت شده است.
ادعاهای پان ترکیست ها تا آنجا پیش میرود که حتی مادها را نیز از ترکان مغول تبار معرفی مینمایند. ناآگاهی ایشان از تاریخ تا آن اندازه است که به مدارک تاریخ و باستانی کمترین توجهی نمیکنند. هرودوت پدر تاریخ نام هفت قبیله ماد را در کتابش ذکر می کند. نام قبیله هایی مثل "آریازانتی" به معنی قبیله آریایی که نژاد و فرهنگ آن قبیله و سایر قبیله های مادها را کاملا آشکار مینماید و یا نام یکی دیگر از طایفههای ماد که "مغان" می باشد و احتمالاً دشت مغان کنونی مسکن آنها بوده است.
طایفه مغان پیشگام ترویج مذاهب ایرانی و به ویژه زرتشت بوده اند. به طوریکه "مغ" نامی عمومی برای موبدان زرتشتی است و از نمادهای فرهنگ کهن ایرانی در ادبیات ایران و جهان می باشد. این مورخ معروف یونانی که در زمان هخامنشیان میزیسته کتابی در مورد تاریخ ایران، یونان، مصر و سایر ملل خاورمیانه نوشته است که از مهمترین اسناد تاریخ دنیای کهن به شمار میرود. او در کتابش از همه هفت طایفه ماد و دوازده طایفه پارس و سایر طایفههای ساکن ایران نام می برد. ولی از هیچ کدام از این طایفهها تحت عنوان طایفهای ترک یاد نمیکند. حتی طایفه ها و اشخاص و اماکنی که او نام می برد کوچکترین نشانه ای از زبان ترکی و آلتایی ندارد.
داریوش نیز در کتیبه بیستون بیست و سه ملت را که تحت تابعیت او بوده اند نام می برد از جمله ملل غیر ایرانی مثل اعراب، یونانیان، مصریان، حبشیان، لیبییایی ها، سندی ها و سایر اقوام دور و نزدیک، ولی هیچ کجا نامی از ترک و قبیله هایی که دارای نام ترکی باشند نیست، و اگر داریوش رعایای ترک زبان و یا ترک تبار در آذربایجان و یا سایر مناطق ایران داشت از بردن نام آنها دریغ نمی نمود[10].
شعرای معروف آذربایجان مثل نظامی گنجوی، قطران تبریزی و سایرین که چندین هزار بیت به فارسی دری شعر گفتهاند، اشعاری به زبان ترکی ندارند. اگر زبان مادریشان ترکی بود می بایست منظومههای ترکی هم میداشتند. مثل شهریار شاعر بزرگ ایران که زبان مادریش ترکی بود و علاوه بر اشعار فارسی، اشعار زیبا و زیادی به زبان ترکی هم دارد.
در بین قهرمانان و بزرگان آذربایجان از روزگار باستان تا حدود قرن پنجم و ششم هجری حتی به یک نام ترکی و مشکوک به ترکی بر نمیخوریم. بابک خرمدین که نامی ایرانی داشت و همنام پدر اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانی بوده است. در مورد آذرباذ هم که صحبت کردیم.
اگر در میان بزرگان آذربایجان در روزگار باستان نامهایی مانند طغرل، سلجوق، آلب ارسلان و سبکتگین که از نامهای ترکان مغول تبار هستند، وجود می داشت، می توانستیم نتیجه بگیریم که فرهنگ، زبان و مردم ترک، در آذربایجان حضوری پررنگ داشتهاند.
زبان مردم اکثر نقاط ایران کنونی، پیش از اسلام، زبانهای پهلوی شمالی و جنوبی بوده است که از جمله بازماندگان این دو زبان میتوان به زبانهای کردی، لری، گیلکی، مازنی، سمنانی و تاتی اشاره کرد.
در آذربایجان نیز تا پیش از ورود زبان ترکی، زبانی به نام آذری در میان مردم رواج داشته است که به آن پهلوی و اتفاقًا فارسی میگفتهاند. "ابن ندیم" مورخ مشهور قرن چهارم درکتاب "الفهرست"می نویسد:
«اما پهلوی منسوب است به پهله که نام پنج شهر است،اصفهان و ری همدان و ماه نهاوند و آذربایجان و دری لغت شهرهای مداین است و درباریان پادشاه به آن سخن می گفتند. و دری منسوب است به مردم دربار ولغت اهل خراسان وشرق است ولغت مردم بلخ درآن زبان غالب است.ولی فارسی کلامی است که موبدان وعلما ومانند ایشان بدان سخن گویند و آن زبان اهل فارس باشد»[11]
دراین سند تاریخی به وضوح اشاره شده است که زبان مردم اصفهان و ری و نهاوند و آذربایجان پهلوی بوده است. زبان فارسی زبانی غیر از دری (فارسی امروزی) بوده است.
زبان دری، زبان دربار و اهل مداین بوده است و اصل آن، زبان مردم خراسان بوده است. استفاده از زبان دری در دربار و در شهر مداین به این دلیل است که مداین در نزدیکی تیسفون چندین قرن پایتخت اشکانیان بوده، و چون اصل اشکانیان از شرق ایران بوده است. مردم بسیاری از خراسان به تیسفون و حومه آن کوچ کردند و زبان دری را باخود ازخراسان به تیسفون و دربار بردند و رواج دادند رواج زبان دری (فارسی امروزی) در استان فارس و مناطق مرکزی ایران کنونی از قرن دوم هجری به بعد بوده است. چون زبان دری، زبان بزرگان و درباریان بوده است، دنباله روی از بزرگان و درباریان سبب شد تا عامه مردم نیز به زبان دری توجه و اقبال نمایند. علاوه بر آن پیدایش ادیبان و شاعران بزرگ نخستین مثل فردوسی، رودکی، ناصرخسرو و سایر بزرگان از خراسان نیز از دلایل رشد و تقویت و همه گیری هرچه بیشتر این زبان بوده است.
با زوال زبان پهلوی، در ایران کنونی برای مناطق مختلف آن سه وضعیت پیش آمد:
الف) در بعضی مناطق مثل فارس و تاحدودی اصفهان و یزد بعد از هجوم اعراب به تیسفون و تصرف پایتخت ساسانیان، به دلیل مهاجرت اهل مداین و تیسفون که دری زبان بودند زبان دری (فارسی امروزی) فراگیر شد.
ب) در بعضی مناطق دیگر مثل کردستان و لرستان و گیلان و مازندران لهجه هایی از زبان پهلوی شمالی و جنوبی به صورت لهجههای کنونی باقی ماند.
ج) در آذربایجان به علت تسلط قبایل ترک زبان که از آسیای میانه و قفقاز به آذربایجان آمده بودند، زبان ترکی جایگزین آذری که از لهجه های پهلوی بود، شد.
جالب است که اتفاقًا به زبان آذری، فارسی گفته می شده است یکی از بهترین سندها برای این سخن، شعری از «قطران تبریزیـ شاعر قرن پنجم هجری است که زبان پارسی (آذری) را در مقابل دری خراسان (فارسی امروزی) آورده است.
بلبل به سان مطرب بیدل، فراز گل/ گاهی پارسی نوازد گاهی دری[12]
یعنی قطران زبان خودش (آذری) را پارسی نامیده و زبانی که امروزه فارسی گفته میشود را، دری نامیده است.
نمونه ای از زبان آذری، زبان مردم آذربایجان پیش از رواج زبان ترکی، شعری از همام تبریزی شاعر قرن هفتم هجری می باشد.
بدیذم چشم مستت رفتم اژ دست / کوام و آذر دلی کویا بتی مست
دلم خود رفت ومی دانم که روژی / به مهرت هم بشی خوش کیانم اژ دست
به آب زندگی ای خوش عبارت / لوانت لاودجمن دیل وکیان بست
دمی برعاشق خود مهربان شو / کزی سر مهر ورزی کست و نی کست
به عشقت گرهمام از جان برایذ / موژاش کان بوان بمرت وارست
کرم خا و ابری بشم بوینی / به بویت خته بام ژاهنام سرمست[13]
ملیت، فرهنگ، زبان
در میان عناصری که براساس آن یک گروه از مردمان یک ملت نامیده می شوند، فرهنگ از همه مهمتر است. در اینجا منظور ما از فرهنگ، مجموعه ای از سنتها، آداب و رسوم، تاریخ مشترک، باورها و هنجارهای مشترک اجتماعی، افتخارات مشترک تاریخی و آرمان های مشترک برای آینده است. به همین دلیل است که با وجود آنکه مردمان کشور آمریکا از کشورهای مختلف اروپایی و آسیایی و آفریقایی با فرهنگهای اولیه مختلف به آمریکا مهاجرت کردند، ولی پس از گذشت چند صد سال به فرهنگی نسبتاً مشترک دست یافتند و امروزه خود را یک ملت واحد میخوانند.
این مطلب درمورد کشورهایی مثل مصر، ترکیه ، روسیه و برخی دیگر از کشورها نیز صادق است. بین مردمان کشور ایران اشتراک در سنتها و آداب و رسوم به اندازهای زیاد است که میتوان آنها را یکی فرض نمود و تقریباً هیچ تفاوت عمده فرهنگی بین یک شیرازی و تبریزی و خرم آبادی و کرمانشاهی و بلخی و بدخشانی وجود ندارد.
افتخارات مشترک تاریخی مثل دانشمندان، شاعران، قهرمانان و سایر مفاخر ملی میراث مشترک همه ایرانیان است و فقط متعلق به یک قوم خاص نیست.
حافظ تنها شاعر شهر شیراز نیست، بلکه شاعر تبریز و مشهد و سنندج و تهران و هرات و دوشنبه هم هست و شهریار و اشعار ترکیش افتخار و میراث فرهنگی همه ایرانیان است. همه شئون زندگی و آداب و رسوم و فرهنگ و افتخارات تاریخی مردم آذربایجان با سایر مردم ایران مشترک است.
اما برخلاف ادعای مضحک پان ترکیستها هیچ اشتراکی بین مردم آذربایجان با ترک زبانان چین و قرقیزستان و قزاقستان و بالکان وجود ندارد. تصور تشکیل ملتی از این مردمان بی هیچ نقطه مشترکی در نژاد و فرهنگ و تاریخ و فقط صرفاً به استناد اشتراک در ریشه چند لغت غیرممکن، غیرعلمی، تخیلی و طرح آن عبث و نابودکننده است.
اتفاقا تشکیل کشوری به نام ایران پس از حدود نهصد سال از آذربایجان و به وسیله شاه اسماعیل انجام شد، و او با آن که خود از آذربایجان بود، اسم کشوری راکه مجددا احیاء کرده بود، دوباره ایران نهاد. از زمان برافتادن ساسانیان در حمله اعراب، بهمدت نهصد سال دولت سیاسی و کشوری به نام ایران وجود نداشت. تا مدتها ایران به طور مستقیم توسط عمال خلفای بنیامیه و بنیعباسی اداره میشد و پس از آن تا حدود قرن چهارم و پنجم هجری دولتهای نیمه مستقلی در ایران پدید آمد که هیچکدام بر تمامی حوزه فرهنگی ایران تسلط نداشتند و خود را نیز دولت ایران نمیخواندند. بیشتر ایشان مانند طاهریان، زیاریان، سامانیان، صفاریان و سایرین، حاکمان محلی بخشهایی از ایران بزرگ بودهاند. پس از آن نیز، دوران حمله مغول پیش آمد و بعد از آن، تیمورلنگ یورش آورد و سپس ملوک الطوایفی بعد از تیمور در ایران برقرار بوده است، که هیچکدام از این حکومتها خود را دولت ایران نمیخواندهاند. تااینکه در سال 906 هجری اولین بار شاهاسماعیل صفوی که از آذربایجان خروج نمود، تقریباً بر همه ایران بزرگ تسلط پیدا کرد و حاکمان محلی و منطقهای را مطیع خود گردانید. او نخستین بار خود را شاه ایران نامید و مجدداً دولتی سیاسی و کشوری با نام ایران احیاء شد.
اما زبان ترکی از هر گروه زبانی که باشد، امروزه زبان گفتگوی جمعی از عزیزترین هموطنان ما می باشد و تکریم و احترام به این زبان، احترام به مردم عزیز آذربایجان می باشد. زبان ترکی آذربایجان که واژگان بسیاری از فارسی و عربی دارد به همراه زبان فارسی که واژگان بسیاری از ترکی و عربی دارد و سایر زبانهای ایرانی همه بخشی از یک فرهنگ، به نام فرهنگ ایرانی محسوب می گردند. حتی اگر مردمانی از نژادها و زبانهای مختلف اولیه به ایران مهاجرت کرده باشند.
چندهزار سال زندگی و تاریخ مشترک با کامیابی ها و رنجهای مشترک چنان زبانها و دلهای ما را در هم آمیخته است که از دل آن فرهنگ ایرانی زاده شده است و امروز به دلیل فرهنگ و تاریخ و افتخارات مشترک، فقط یک ملت به نام ایران وجود دارد. اگر مردم آمریکا با این همه تفاوت آشکار زبانی و نژادی و فرهنگی فقط با سیصد سال تاریخ مشترک توانستهاند برخود نام یک ملت بنهند، آنگاه اگر کسی ادعا کند، ملت ایران با فرهنگ کهن مشترک چند هزارساله کثیرالمله است، یعنی این که هرکدام از اقوام ایرانی ملتی جدا گانه را تشکیل می دهند، یا نادان مطلق است یا...؟!
آذربایجانیان پیشگام دفاع از ایران و ایرانیت
همانطور که اشاره کردیم، تشکیل کشور ایران از آذربایجان شروع شد. در همان ابتدا کشور ایران با تهدید نابودی و براندازی با حمله تمام قوای سلطان عثمانی روبرو گردید. در سال920 هجری سلطان سلیم یاووز (بی رحم) که ﭘدر و برادران خود را به قتل رسانیده و سلطان عثمانی شده بود، با بیش از یکصد و ﭘنجاه هزار نفر سپاه به همراه هشتصد عراده توﭖ و شصت هزار تفنگچی عازم تسخیر ایران و محو مذهب تشیع گردید.
بخش عمدهای از ارتش عثمانی را سپاهیان ینی چری تشکیل می دادند که از کودکی آموزشهای سخت نظامی میدیدند و افرادی سخت بی رحم و خونخوار بودند و از نظر فنی و کیفی با ارزشترین و بی رحمترین ارتش آن روزگار بودند. بطوریکه بعضی از کشورهای اروﭘایی که با عثمانی جنگ می کردند فقط با فهمیدن این که سپاه «ینی چری» در راه است بدون جنگ میدان را تسلیم و راه فرار را در ﭘﻳش می گرفتند.
سلطان سلیم قبل از رسیدن به ایران چهل هزار زن و مرد و کودک شیعه را در آناتولی به قتل رساند و عازم ایران شد و برآن بود که با مردم آذربایجان نیز همان کند. شاه اسماعیل با سپاهی اندک نزدیک به بیست هزار نفر فقط با اسلحه سرد در دشت چالدران به مقابله با این ارتش عظیم که بزرگترین نیروی نظامی آن زمان بود شتافت. ایرانیان به جز عده ای اندک در حدود چند صد نفر تمامی به شهادت رسیدند ولی حتی یک نفر از ایشان تسلیم نشد ولی آن سپاه اندک حدود چندهزار نفر از عثمانیها را به اسارت گرفته بودند. شاه اسماعیل به همراه تعداد کمی از سپاهیان خود به توﭘﺧانه عثمانی که افتخار ارتش عثمانی و مهمترین بخش آن سپاه بود حمله کرد . توﭘﺧانه عثمانی فقط حدود 10 هزار نفر محافظ داشت. شاه اسماعیل ﭘس از نابود کردن توﭘﺧانه و برداشتن جراحات زیاد، تلفات بسیار سنگینی به ارتش عثمانی وارد کرد بهطوری که بالغ بر چهل هزار نفر از ایشان کشته شدند.[14]
بعد از این جنگ، با وجود این که ارتش سلیم وارد تبریز شد و در آنجا جنایات و تجاوزات بی شمار انجام داد و خون بسیاری از تبریزیان را ریخت ولی ترس از یادآوری شجاعت ایرانیان در چالدران باعث شد تا در مدت کوتاهی تبریز و آذربایجان را تخلیه نماید و به فتح کشورهای عربی و اروﭘایی بپردازد.
بعد از جنگ چالدران نیز بین ترکان عثمانی به عنوان پرچمداران فرهنگ ترکی و آذربایجانیان به عنوان مدافعان ایرانیت برخوردهای زیادی صورت گرفت که عثمانیها در این جنگها از هیچ تجاوز و جنایتی فروگذاری نکردند.
تعداد و شدت جنایات عثمانی ها در ایران و آذربایجان بیشتر از آن است که در این گفتار بگنجد، اما به عنوان یک نمونه به قتلعام مردم «خوی» به دست عثمانی ها اشاره میکنیم .
در حدود سال 1724 میلادی سلطان احمد سوم امپراطور عثمانی برای مشروعیت دادن به حمله به کشور مسلمان ایران از شیخ الاسلام استانبول عبدالله افندی چنین فتوی گرفت:
سؤال: نسبت به رافضیان (شیعیان ایران) و دیگر ساکنان آنجا که در اصل در زمره کفارند به چه نحو باید عمل کرد؟
جواب: در مورد رافضیان، مردان باید جملگی از دم شمشیر بگذرند، اناث و اطفال ذکور باید به اسارت درآمده، اموال آنان غنیمت فاتح محسوب میگردد. اناث و اطفال ذکور باید به وسایلی غیر از شمشیر به اسلام وادار شوند. لیکن همخوابگی با اناث قبل از آنکه به اسلام بگروند، مجاز نیست.[15]
در سال 1725، «عبدالله پاشا» برای تصرف تبریز و انجام فتوی شیخ الاسلام استانبول به همراه لشکری جرار به سمت ایران به راه افتاد. عثمانیها پس از محاصره چهل روزه شهر خوی و خرابی آن با توپ، بالاخره آن را به تصرف خود درآوردند. پس از قتل عام هشت هزار نفر مدافع شهر خوی، به قتلعام مردان و اسیر کردن زنان پرداختند. عبدالرزاق بیگ دنبلی نوه شهبازخان دنبلی فرمانده مدافعان شهر خوی در آن جنگ در کتاب "تجربه الاحرار" مشهودات خود از یکی از پیران قبیله را به تفضیل نقل کرده که خلاصه اش چنین است:
«وقتی عساکر عثمانی خوی را محاصره کرده بودند و آتش توپهای آنها بر شهر میبارید، یکی از سنیان خوی باشور و شادی می گفت: "الحمدلله دینیمیز گلدی، یعنی خدا را شکر که دین ما آمد". وقتی شهر به دست عثمانیها افتاد، همان مرد را دیدم که سرش شکسته بود و خون بر صورتش جاری بود، و یکی از «ینیچری»ها دست او را برپشت بسته بود و باخود میبرد. گفتم تو آن نبودی که آن روز میگفتی "الحمدلله دینیمز گلدی"؟ گفت:"مگوی که درد من مرا بس است"»[16]
سخن پایانی
برای پایان این گفتار شعری از شهریار شاعر بزرگ ایران و آذربایجان میآورم. پیشنهاد جدی و اصرار مینمایم که این شعر سترگ برای آموزش به همه کودکان آذربایجان و ایران در کتاب های درسی گنجانده شود.
روزی اگر بناست که بر تن کفن کنم / من آن کفن به تن ز برای وطن کنم
سبز و سفید و سرخ نکوتر بود کفن / تا من برای خاطر میهن به تن کنم
ایران من، عزیزمن، ای سرزمین من / مرگ است بی تو اگر هوس زیستن کنم
روزی که پای عشق وطن در میان بود / تاریخ گفته است که باید چه من کنم
چون برق حق برخرمن باطل درافتم / یزدان صفت مبارزه با اهریمن کنم
دشمن اگر پای بدین سرزمین نهد / کاری که کرد نادر لشگرشکن کنم
مراجع:
1 شاهنامه،حکیم ابوالقاسم فردوسی، انتشارات جاویدان،1370
2 تاریخ الرسل والملوک (تاریخ طبری)، محمد بن جریر طبری ،ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات بنیاد فرهنگ،1352
3 ایران در زمان ساسانیان، آرتورکریستیانسن، ترجمه رشید یاسمی، انتشارات صدای معاصر1384
4 تاریخ ایران باستان، حسن پیرنیا، انتشارات دنیای کتاب،1389
5 زرتشت مزدیسنا وحکومت، جلال الدین آشتیانی، شرکت سهامی انتشار،1381
6 مزدا پرستی درایران قدیم، ترجمه ذبیح اله صفا، نشرهیرمند،1376
7 تاریخ کرد و کردستان، شرف الدین بدلیسی، نشرفرج اله ذکی الازهر مصر،1380 ه.ق
8 تاریخ آتورپاتگان، اقرارعلیف، ترجمه یوسف شادمان، بنیاد نیشابور،1378
9 ایران وترکان در روزگار ساسانیان، عنایت اله رضا، انتشارات علمی وفرهنگی،1384
10 پان ترکیسم ایران وآذربایجان، محمدرضامحسنی، انتشارات سمرقند،1388
11 داستان بهرام چوبین، آرتورکریستیانسن، ترجمه منیژه احدزادگان آهنی، انتشارات طهوری، 1383
12 کاوه آهنگر، آرتورکریستیانسن، ترجمه منیژه احدزادگان آهنی، انتشارات طهوری، 1387
13 زندگی ومهاجرت آریاییان برپایه گفتارهای ایرانی، فریدون جنیدی، نشربلخ،1391
14 فارسی باستان، رولاند ج کنت، ترجمه سعید عریان، پژوهشگاه فرهنگ وهنر اسلامی،1379
15 تاریخ زبان فارسی، پرویز خانلری 1366
16 نحو در ایرانی میانه غربی، کریستوفربرونر، ترجمه رقیه بهزادی، نشر بردار،1373
17 جستارهایی در زبانهای ایرانی میانه شرقی، زهره زرشناس، موسسه انتشاراتی فرهنگی فروهر،1378
18 فرهنگ فارسی به پهلوی،بهرام فره وشی،انتشارات دانشگاه تهران،1358
19 فرهنگ ماد لغت نامه کردی، صدیق صفی زاده، انتشارات عطایی،1369
20 کلیات تاریخ، هربرت جرج ولز، ترجمه مسعود رجب نیا، سروش1376
21 مجله ایران بزرگ فرهنگی، پیوست هفته نامه تندرشماره273، تیرماه 1391
22 ترکان وبررسی تاریخ، زبان و هویت آنها درایران، حسن راشدی، نشراندیشه نو1388
23 آذربایجان و اران ، عنایت اله رضا، نشرهزار1385
24 آذری یا زبان باستان آذربایجان، احمدکسروی، اتشارات خورشیدآفرین1383
25 شهریاران گمنام، احمدکسروی، انتشارات امیرکبیر1335
26 میراث باستانی ایران، ریچاردفرای،ترجمه مسعود رجب نیا، انتشارات علمی وفرهنگی1368
27 تاریخ ماد،ایگور میخاییلویچ دیاکونوف، ترجمه کریم کشاورز، انتشارات علمی وفرهنگی1380
28 الفهرست،ابن ندیم، ترجمه رضا تجدد، انتشارات ابن سینا1346
29 تاریخ ترک های آسیای میانه، واسیلی ولادیمیرویچ بارتولد، ترجمه دکتر غفارحسینی1376
30 سیری درتاریخ زبان ولهجه های ترکی، جوادهیئت،تهران1365
31 عالم آرای شاه اسماعیل صفوی، تصحیح اصغر منتظر صاحب، شرکت انتشارات علمی فرهنگی چاپ دوم 1384
32 پادشاهی ماد، اقرار علیف، ترجمه کامبیز میربهاء ، انتشارات ققنوس 1388
* متولد 1352 تهران، کارشناس ارشد مهندسی برق دانشگاه علم و صنعت، دانشآموخته دوره عالی طراحی شبکههای فشار قوی برق دانشگاه ارلانگن آلمان، کارشناسارشد فیزیک ذرات بنیادی دانشگاه تهران، دانشجوی دکترای فیزیک ذرات بنیادی.
[1] علاقه و حتی تعصب به زبان ترکی آذربایجانی که در حال حاضر زبان مردم آذربایجان است، پان ترکیسم نیست. پان ترکیسم اندیشه جداییخواهانه ضد ایرانی است. نویسنده خود از علاقهمندان به زبان ترکی و شیفته آذربایجان و مردمش است.
[2] مرجع(10)ص37
[3] مرجع(10)ص37
[4] برای مطالعه بیشتر به مراجع ]14[ تا]20[ مراجعه فرمایید.
[5] برای مطالعه بیشتر به مراجع ]9[ ]10[ ]20[ ]26[ و]29[ مراجعه فرمایید.
[6] برای مطالعه بیشتر به مراجع ]9[ ]10[ ]20[ ]26[ و]29[ مراجعه فرمایید.
[7] برای مطالعه بیشتر به مراجع ]9[ ]10[ ]20[ ]26[ و]29[ مراجعه فرمایید.
[8] برای مطالعه بیشتر به مرجع]8[ مراجعه فرمایید.
[9] مرجع]10[ ص127
[10] برای مطالعه بیشتر به مرجع]14[ مراجعه فرمایید.
[11] مرجع]28[ ص22
[12] مرجع]10[ ص134
[13] مرجع]10[ ص137
[14] برای مطالعه بیشتر به مرجع]31[ مراجعه فرمایید.
[15] مرجع]21[ ص26
با درود بسیار آموزنده و ریشه یاب بود. از آنجا که نسل ترکان (سیاستمداران کنونی) ترکیه با آرایش اسلامی در نظر دارند امپراتوری عثمانی را اینبار با دشمنان این امپراتوری در قرون گذشته یعنی اروپائیان، جان دهند تا دست اروپا از انرژی کوتاه نشود، اما بعید بنظر می رسد با وجود کردستان با بیست ملیون کرد در ترکیه پان ترکیسم بتواند عرض اندام کند. ترک ها بویژه ترکیه چه بخواهند چه نخواهند تا یکی دو دهه دیگر دچار دو شقگی و نفس پان ترکیسم دچار دست اندازی پر مخاطره خواهد شد.
ممنون نوشته باحالی بود برای چاپ در مجله یا سایتی طنز :) شما که این همه میتونی خوب داستان نویسی کنی، برو تو کار رمان نویسی لااقل شاید اونجا موفق شدی.
آزربایجان جنوبی ایران نیست
خوب دکتر عزیز! کدوم یک از این چیزایی که گفتی باعث میشه من نوعی حق تحصیل به زبان مادری رو نداشته باشم؟ اگه راست میگی یه مطلب هم بذار در حمایت از حق تحصیل زبان ترکی میلیون ها آذربایجانی.
خودت داری میگی افراطی، سرگردان در تاریخ و اینا ولی می خوای به زور ثابت کنی آذربایجانی ها ایرانی (با مفهوم فارس!) هستن. از آنجا که نرود میخ آهنین در سنگ، من نمی خوام عکسش رو ثابت کنم. اصلا به چه دردی می خوره؟! اصلا نیاکان ما فارس و هند و اروپایی و هر چی تو بگی بودن. حالا حق تحصیل به زبان مادری دارم یا نه؟
پانترکان مرحله اول تجزیه آذربایجان راتحصیل به زبان مادری عنوان کرده اند.اماآیادرترکیه یاجمهوریآذربایجان اقلیتهای قومی اجازه تحصیل به زبان مادری رادارند.اربابان آنان درترکیه فقط استادنسل کشی میباشند.آنان نوکرومزدورصهیونیستهاهستند
کورش عزیز
خواهش می کنم در هنگام سخن گفتن با هم میهان خود زبان دشنام را به کار نگیرید.
اگر کار اشتباهی در ترکیه در حال انجام است دلیل نمی شود که ما نیز آن اشتباه را تکرار کنیم.
آموختن زبان مادری در مدارس و دانشگاه ها حق همه اقوام ایرانی است. به نظرم در کنار زبان فارسی دانش آموزان باید حق داشته باشند که زبان دیگری را بیاموزند که می تواند زبان مادری یا انگلیسی یا فرانسه یا عربی یا آلمانی یا روسی باشد.
همین الان هم در مدارس ما در کنار زبان فارسی زبان های عربی و انگلیسی تدریس می شود و یا هموطنان ارمنی زبان ارمنی را هم فرا می گیرند.
به نظر من اگر زبان های ارمنی، ترکی و عبری و عربی و کردی در کنار زبان فارسی امکان تدریس داشته باشند چه بسا برخی از دانش آموزان فارس زبان هم داوطلب باشند که ارمنی یا کردی یا ترکی یاد بگیرند و این هیچ ایرادی ندارد.
من اگر در دوران دانش آموزی یا دانشجویی به سر می بردم بسیار علاقه مند بودم که به جای زبان عربی که آموختن آن اجباری بود زبان کردی یا ترکی را یاد بگیرم.
پاسخ به سمیرای پانترک.خانم نسبتامحترم.آذربایجان همیشه جزئی ازایران بزرگ بوده وخواهدماند.من یک آذری ایرانی هستم وبه ایرانی بودنم افتخارمیکنم.به ایران قسم به ناموسم قسم حاضرم جانم رادرراه ایران ومبارزه بادشمنان ایران خصوصاپانترکان مزدورباکووصهیونیسم فداکنم.مرگ ونفرت برمزدوران پانتورک
کوروش عزیز
خواهش می کنم در هنگام سخن گفتن با هم میهان خود زبان دشنام را به کار نگیرید.