آرمان مهرجویی: لباس نارنجی بر تن شهروندان سبز !
نگاهی به فیلم نارنجی پوش اثر داریوش مهرجویی
ایراننامه- شاهین سپنتا: شاید برای من و شما بارها پیش آمده است که سفری به گوشهای از کشور داشتهایم و از بیمهری مسافران و شهروندان با منابع طبیعی کشور دلآزرده شدهایم؛ هنگامی که انبوه زباله را در کنار دریا یا حاشیه جاده و پای درختان جنگلی دیدهایم و افسوس خوردهایم که چرا کسی به فکر نجات این سرمایههای ملی از نابودی تدریجی نیست. در آن هنگام که جویهای آب در خیابانهای پایتخت را سرشار از زباله هایی دیدهایم که در آن غوطهورند یا آب رودخانههای بزرگ و کوچک در شهرهای مختلف را روز به روز آلودهتر دیدهایم، یا شهر خود را زیر هالهای از دود و غبار تماشا کردهایم، شاید با خود گفتهایم که تنها راه برون رفت از این وضعیت بحرانی که گریبانگیر محیط زیست شهری و روستایی ماست، فرهنگسازی و آموزش شهروندان و مسئولان است. شاید با همین انگیزه است که داریوش مهرجویی فیلم «نارنجی پوش» را با بازی حامد بهداد، لیلا حاتمی، طناز طباطبایی و فردوس کاویانی ساخته است.
نارنجی پوش، داستان تحول در زندگی «حامد آبان» عکاس حرفهای روزنامههاست که به طور اتفاقی و با خواندن یک کتاب، علاقهمند به ایجاد تحول در درون خود و محیط زندگی خود میشود و کار چنان بالا میگیرد که آوازه او در پایتخت میپیچد و او را به تیتر یک روزنامهها میکشاند. این دانش آموخته عکاسی تصمیم میگیرد که از موقعیت بسیار خوب اقامت در یک کشور خارجی در کنار همسر و فرزندش بگذرد تا بتواند در ایران بماند و دل به صدای دلنشین جاروی شهرداری بسپارد تا سهمی در زدودن آلودگیها از شهر داشته باشد. برای همین به عنوان رفتگر به استخدام شهرداری در میآید و لباس نارنجی رفتگری را میپوشد.
شخصیت «حامد آبان» -فرد تحصیلکردهای که لباس نارنجی می پوشد- شاید در نگاه اول اغراق شده به نظر رسد؛ اما درست در زمانی که فیلم نارنجی پوش بر روی صحنه است در خبرها میخوانیم که یک مرد نارنجی پوش واقعی یعنی «احمد ربانی» رفتگر 39ساله بجنوردی، یک کیف با یک میلیارد تومان پول (معادل 166 سال حقوقش) را پیدا میکند و بدون هیچ چشمداشت این کیف حاوی مدارک، اسناد و پول را به صاحبش بازمیگرداند و البته فقط 200 هزار تومان پاداش میگیرد، پس متقاعد میشویم که وقتی در میان این مردان نارنجیپوش که یکی از شریفترین و آسیبپذیرترین اقشار جامعه نیز هستند، چنین افرادی پیدا میشود که از ثروت بادآورده میگذرند، میتوان امیدوار بود که در میان اقشار دیگر نیز شهروندانی باشند که از موقعیت اجتماعی یا منافع مادی خود برای رسیدن به جامعهای سالمتر و پایدارتر بگذرند و لباس نارنجی را نه به عنوان یک لباسِکار بلکه به عنوان نمادی بیرونی از تحول درونی بر تن کنند.
حضور کارگردان در صحنه آغازین فیلم و انتقاد سوزناک او از وضعیت بحرانی محیط زیست کشورمان، شکی برای بیننده باقی نمیگذارد که موضوع فیلم دغدغه اصلی کارگردان است و او این موضوع را انتخاب و به تصویر کشیده است تا نقشی در فرهنگسازی زیستمحیطی داشته باشد. مهرجویی نشان میدهد که بر این باور است: هیچ تحولی در عرصه حفظ محیط زیست صورت نخواهد گرفت مگر آن که پیش از هر چیز تحول از درون یکایک شهروندان آغاز شده باشد. مهرجویی با ساخت فیلم نارنجیپوش در حقیقت خود این لباس را بر تن میکند تا نشان دهد برای این که شهری سالم داشته باشیم و برای پالایش آلایشها راهی جز این نیست که در هر شغل و موقعیت اجتماعی، از قالب خود بیرون آمده و یگانه و یک رنگ به میدان بیاییم.
مهرجویی برای این که این بتواند این مفاهیم را به مخاطب عام تفهیم کند، در کنار لحن انتقادی فیلم، محیطی فانتزی و شاد با زبانی پر از شوخی و خنده را برگزیده است.
موسیقی متن فیلم که به خواسته مهرجویی توسط «کریستف رضایی» بر اساس تم ترانه کودکانه «یک گل، ده گل» ساخته شده، به ایجاد این فضای شوخ و شاد کمک کرده است. این ترانه بهاری را «سیمین قدیری» بر اساس شعری از «محمود کیانوش» بر روی آهنگی از «فریبرز لاچینی» در سال 1355 برای «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» خوانده و در آلبوم «آواز فصلها و رنگها» منتشر شده بود.
اما آنچه نگاه شاعرانه مهرجویی را در انتخاب این ترانه، دلپذیرتر میکند، همنشینی موسیقی و تصویر در صحنههایی است که دوربین جلوههایی تلخ از آلودگی محیط زیست را نشان میدهد و خواننده عبارت «یک گل، ده گل، صدها گل ...» را تکرار میکند، گویا کارگردان میخواهد بگوید که این ناهنجاریها در حقیقت «دسته گل»هایی هستند که من و شما به آب دادهایم.
البته این سکه، روی دیگری هم دارد و آن زمانی است که «حامد آبان» یا همکاران دیگر رفتگرش شهر را تمیز میکنند و به مردم و نزدیکان خود یادآوری میکنند که «با یک گل بهار نمیشود» و بهار واقعی نه در ایران که در همه جای جهان وقتی فرامیرسد که برای نجات زمین همه دست به کار شویم و تنها در آن صورت است که: «یک گل، ده گل، صدها گل/ اینجا، آنجا، هر جا گل/ دامن دامن فروردین/ میریزد بر دنیا گل/ باغ و دره پُرگل شد/ کوه و دشت و صحرا گل/ لبها را گل خندان کرد/ شد از شادی لبها گل.»
اما تحول درونی که در این عکاس جوان ایجاد میشود با خواندن کتابی با موضوع «فانگشوای» آغاز میشود. فنگ شوی ( (Feng shui / fung-shway که به معنای باد و آب است، یک فلسفه و فن باستانی در چین است که به چیدمان درست و مناسب اشیاء در محیط زندگی تاکید دارد تا با پرهیز از بینظمی و انباشتگی، و ایجاد محیطی شاد و هماهنگ، بهترین اثر را بر تندرستی انسان داشته باشد.
گرچه «فنگشوی» در چین به طور رسمی خرافات خوانده میشود، اما این باور هنوز هم در چین و دیگر کشورها، الهام بخش افراد برای ایجاد تحول در زندگی است.
اکنون یک پرسش در ارتباط با موضوع فیلم «نارنجیپوش» و ارتباط آن با «فانگشوی» مطرح میشود و آن این که آیا جامعه ایرانی برای بهبود شرایط زندگی و برون رفت از بنبست نگرانکنندهای که محیط زیست شهری و طبیعی کشورمان با آن روبروست از هیچ پتانسل فرهنگی برخوردار نیست که باید دست به دامان فلسفههای کهن دیگر ملتها باشد؟ و آیا تغییری که آبشخورش بیرون از مرزهای فرهنگی این ملت است، میتواند به تحولی بنیادین و ماندگار در درون شهروندان ایرانی منجر شود؟ یا همچون مُدی وارداتی میآید و میرود و تاثیراتی سطحی و شعارگونه برجای خواهد گذاشت.
شاید برای نهادینه کردن عشق به طبیعت، پاکیزگی محیط زیست، رعایت وظایف شهروندی، احترام به قانون و مفاهیمی از این دست که بدون شک مفاهیمی انسانی و جهانی هستند، ضمن برخورداری از دستآوردهای جهانی خرد بشری در ارتباط با حفظ محیط زیست، باید نیمنگاهی هم به فرهنگ غنی خودمان – که این روزها سخت به فراموشی سپردهایم – داشته باشیم و مفاهیم آن را برای نسل جوان بازگو کنیم. شاید بهتر باشد به جای این که «فانگ شوی» سرآغاز تحول در شهروند ایرانی باشد، یادآوری کنیم که در فلسفه ایران باستان، «خداوند جان و خرد، جهان را بر پایه قانون تغییرناپذیری آفریده است که هستی را جاودانه کنترل میکند. این نظام دقیق و ثابت حاکم بر جهان هستی « اشــا » نام دارد. اشــا در ذات خداوند، «نظم مطلق» و « توانایی نظم دادن» است که به صورت نظم و قانون حاکم بر هستی تجلـّی میکند. به سخن دیگر، قانون اشـا (هنجار هستی، نظم و سامان جهان، پاکی و راستی ، ... ) قانونی «جهان شمول» است و همه اجزای هستی را دربر میگیرد. این فروزه در انسان نیز «توانایی نظم دادن» به اندیشه، گفتار و کردار و هماهنگ کردن آن با نظام راستی است. بر این بنیان، انسان در این جهان مسئولیت (نه تکلیف) دارد تا برابر آیین «اشـا» رفتار کند و با گسترش آگاهی و شناخت نسبت به خود و محیط اطرافش، اندیشه، گفتار و کردارش را در جهت هماهنگی با «نظام راستی» یا «هنجار هستی» به نیکی گرایش دهد تا به «پاکی بیرونی» و «پاکی درونی» دست یابد و سرانجام بتواند در بهبود شرایط روستا، یا شهر و کشورش و همه جهان موثر باشد.
به این ترتیب، در جامعه بشری نمیتوان به توسعه پایدار دست یافت، مگر این که افراد خود را در برابر جهان هستی مسئول بدانند و با رعایت قانون اشـا از تخریب منابع مادی و معنوی جهان هستی بپرهیزند.
البته شکی نیست که نزد همه ملتها، اندیشهها و باورهایی ارزشمند را میتوان یافت که پیامی متعالی را برای ساختن جهانی امنتر و سبزتر به دیگر ملتها هدیه میدهند اما به نظر میرسد که ارزشهای فراموش شده فرهنگ خودی که ریشه در روح و روان این ملت دارد در صورت بازنمایی نقش موثرتری در این زمینه داشته باشد.
در مجموع فیلم نارنجی پوش، یکی از معدود فیلمهای داستانی است که با نگاه عمیق فلسفی -ضمن حفظ جنبههای انتقادی- به موضوع حفاظت از محیط زیست میپردازد و میتواند با شوخی و خنده اهمیت توجه به این مفاهیم را به بیننده آموزش دهد.
از دیدگاه این نگارنده، شیرینترین لحظه فیلم را پس از به پایان رسیدن فیلم در سالنهای سینما میشد تماشا کرد و آن صحنهای بود که تماشاگران کیسههای زباله حاوی بازمانده تنقلات خود را با دقت و وسواس جمع میکردند و با خود به اولین سطل زباله رسانده و در آن میریختند و کف سالن سینما شده بود مثل یک دسته گل!
با درود و ادب
بسیار عالی بود
من این مدت که کوهنوردی میرم خیلی خیلی نگران آینده این طبیعت هستم
کاش فرهنگ طبیعت گردی بیشتر بشه
و امیدوارم این فیلم تلنگری باشه برای کسانی که به تقدس زمین ایمان ندارن
با احترام
درود بر شما خانم جعفریان
گزارش های خوب شما را از برنامه های طبیعت گردی با دوستانتان می خوانم. بسیار جالب و آموزنده است.
شاد باشید
ممنون از این تحلیل ارزشمند.گفتنی است مردان نارنجی پوش
شهرها با وجود مشکلات متعدد.زحمات بیشمار از حقوق قابل توجهی برخوردار نیستند جا دارد این مساله نیز توجه شود
درود بر شما دوست عزیز
با شما هم اندیشم.
توزیع ثروت در جامعه ما هیچ وقت عادلانه نبوده است. کارگران در همه شغل ها از جمله رفتگران شهرداری همیشه از دستمزد کمی برخوردارند.
به امید روزهای بهتر
شاد باشید
کاش من هم نارنجی پوش ها را دیده بودم
دوست عزیز
هر روز صبح قبل از این که از خواب برخیزیم درست در زمانی که ما در رختخواب هستیم اگر گوشهایمان را تیز کنیم صدای خش خش جاروی این نارنجی پوش ها را خواهیم شنید .
و هر شب که ما باز به رختخواب می رویم و خود را برای استراحت آماده می کنیم باز همین نارنجی پوش ها تا پاسی از شب مشغول کارند.
اگر کمی به اطرافمان نگاه کنیم آنها را در همین دو قدمی خواهیم دید حتی اگر به سینما هم نرویم.
به نظرم این بدترین فیلم مهرجویی بود به همهی لحاظ. فیلم خالی از قصه بود و روی خل و چل بازیهای حامد بهداد استوار بود. وگرنه نه اوجی نه فرودی. به مراتب فیلمهای دیگهای که رو پرده هستن، حتی مزخرفترینشان از این فیلم بهترند.
درود
معمولا افراد به چند روش به نقد یا اظهار نظر درباره فیلم ها می پردازند:
1- فیلم را با فیلم های دیگر روی پرده مقایسه می کنند.
2- فیلم را با فیلم های قبلی کارگردان مقایسه می کنند.
3- فیلم را با ایده آل مطلوب خود می سنجند.
4- نگاه سلیقه ای به فیلم دارند.
5- فیلم را با معیارهای جشنواره پسند ارزیابی می کنند.
6- هر فیلم را به عنوان یک اثر مستقل ارزیابی می کنند و بررسی میکنند ببینند که هدف فیلم ساز از ساخت آن چه بوده و آیا در دستیابی به اهداف خود موفق بوده یا نه؟
نگاه من به این فیلم از دسته آخر بود. اینجا سلیقه من و شما مهم نیست. به نظرم کارگردان عمدا این به قول شما خل و چل بازی ها را در فیلم گذاشته تا حرف اصلی خود را بتواند به مخاطب عام تفهیم کند.
فیلم خالی از قصه نبود اما قصه اش ساده بود مثل آن کار بزرگی که آن رفتگر بجنوردی کرد. کار او هم ساده بود اما بزرگ بود. خیلی ها هم گفتند که او عجب احمق و خل و چلی بوده که آن مبلغ گزاف را به صاحبش داده اما به نظرم قضیه کاملا برعکس است.
به نظرم انتخاب این نوع زبان، عمدی و برای تاثیر روی مخاطب عام است.
قطعا فیلم کاستی هایی هم دارد اما در زمانی که اغلب فیلم های سینمای ما شده مسائل رمانتیک و کسی به موضوعاتی مثل محیط زیست نمی پردازد همین هم خودش غنیمته.
درود بر شما
نسخه الکترونیکی پیش شماره و شماره نخست ماهنامه میراث پارس روی بلاگ نشریه بارگذاری شد.
میراث پارس پنجره ای است به پیشینه ارزشمند تاریخ و فرهنگ ایران زمین که به صاحب امتیازی و سردبیری فرشید خدادادیان و در تیراژ پانزده هزار نسخه منتشر و در سراسر ایران توزیع می شود.
حضور و قلم شما در این نشریه باعث افتخار است.
روابط عمومی میراث پارس
درود بر شما و سپاس از مهرتان
آرزوی موفقیت در انتشار نشریه ایران شناسی میراث پارس برایتان دارم.
شاد و پیروز باشید.
به نام اهورا مزدا پروردگار جان و خرد
با درود بی کران و سپاس از تلاش هایتان
من نیز با دیدگاه شما هم رای هستم.شاید که فیلم از دید هنری ضعیف باشد و از دیگر کارهای مهرجویی پایین تر باشد ولی مراد آگاهی رسانی به مخاطب عام بوده که شما خوب از آن یاد کردید و ایرادی هم که گرفتید بسیار بجاست که مگر ما فرهنگ کهن خودمان چه چیز کم دارد که ازفنگ شوی بیگانگان سود می بریم...هرچند که این فیلم را ندیده ام ولی کامل مراد از ساخت آن و داستانش را با نبشتار سنجیده شما فهمیدم...
آرزوی ایرانی آباد ،آزاد و خردمند را دارم
شاد و تن درست زی
پاینده ایران
با مهر به وتن : سیاوش آریا
درود و سپاس از بیان دیدگاهتان
شاد باشید
یکی از موضوعات محوریِ فیلمهای مهرجویی، "زندگی اصیل" است. شخصیتهای اصلی فیلمهای مهرجویی در پی آنند که به جای "قالب خوردن"، بر اساس آرمانها و ارزشهای خودشان زندگی کنند. (هر چند که گاهی مانند "هامون" خود تبدیل به قالبی رایج میشوند!)
از "آقای هالو" گرفته تا "هامون" و "پری" و "بانو" و "علی سنتوری" این امر در موردشان صادق است. حتی نویسندهی الهام گم کردهی "درخت گلابی" سرانجام پاسخ پرسش عمیق وجودی خود را در راه بردن به "زندگی اصیل" مییابد و به این نتیجه میرسد که ناکامیاش از آن روست که همه عمر به سفارش دیگران زندگی کرده و اندیشیده و نوشته است و بدین ترتیب حتی از عشق زندگی خود جدا مانده است و اکنون از حاصل عمر، در مشتش جز باد هیچ نیست.
در "نارنجیپوش" هم مهمترین اتفاقی که برای شخصیت اصلی داستان، "حامد آبان"، میافتد این است که بنا به اتفاق، راه خود را به زندگی اصیل پیدا میکند. شیوهای از کار و زندگی که ممکن است از چشم دیگران سخیف و خندهدار و مبتذل به نظر برسد اما چه باک! وقتی که به زندگی او "معنا" و "هدف" میدهد. معنا و هدفی که در عین حال دربردارندهی خیر برای دیگران است. و بدین ترتیب، به قول "الف بامداد"، رویاهایش را در بیداری دنبال میکند:
درود
دوست گرامی سپاس از بیان دیدگاهتان. با شما موافقم.