اصفهان از نگاه پیام پورفلاح
جهان نما
صنعت
-------
نگاهی اجمالی به جغرافیای تاریخی ناحیه اصفهان
جواد مفرد کهلان
حمدالله مستوفی در نزهه القلوب شرح مفصلی از جغرافیای تاریخی اصفهان آورده است که ظاهراً تاکنون مورد بحث و کنکاش قرار نگرفته است. برای مثال در آن نام های کهن نجف آباد و قمشه (شهرضا) شناسایی نشده اند. در کتاب نصف جهان فی تعریف الاصفهان، تألیف محمد مهدی بن محمدرضا الاصفهانی به تصحیح و تحشیه دکتر منوچهر ستوده، در فصل ششم در ذکر بلوکات اصفهان توضیحاتی آمده است که کمکی به شناسایی جغرافیای ناحیه اصفهان در نزهه القلوب می رساند. ما بخشی از گفتار حمدالله مستوفی در نزهه القلوب را با توضیحاتی مقدور خود در داخل پرانتزها در این جا می آوریم: وی تومانین اصفهان را شامل سه شهر اصفهان، فیروزان (فلاورجان) و فارفاآن (قصبه فارفائان رویدشت) آورده و بنای اصفهان را به تهمورث پیشدادی (ایزد شیر-اژدهاوش نین گیرسو، دجال، آژی دهاک) می رساند. بعد شرح توصیفی مفصلی در باب شهر اصفهان در باب این ایزد و آتشکده وی می افزاید:
"... اول ناحیت جی (به زبان پارتی ارمنی یعنی محل اسبان=اسپدانا/اصفهان) در نواحی شهر باشد. هفتاد و پنج پاره دیه و طهران (تیران) و ماربانان (؟) و جادوان (یهودیه) و شهرستان که آن را شهر نو اصفهان خوانده اند و اسکندر رومی ساخته است و فیروز ساسانی تجدید عمارت کرده معظم قرآی آن است.
دوم ناحیت ماربین پنجاه و هشت پاره دیه است خوزان، قرطان و رنان و اندوآن معظم قرآی آن و به حقیقت همچو باغی است از پیوستگی باغستان و دیهها با هم متصل و در این معنی گفته اند، شعر: "ماربینی که نسخه ارم است / آفتاب اندر او درم درمست". و در این ناحیت قلعه بوده است که تهمورث دیوبند ساخته است. آن را آتشگاه گفته اند و در او بهمن بن اسفندیار (خشایارشا پسر داریوش) آتش خانه ساخته بود.
سیوم ناحیت کرارج (جمع کرج به سیاق عربی، کوهپایه) سی و سه پاره دیه است. دشته، اشکاوند و فیزادان از معظم قرای این ناحیت است و نیز همچون باغی است از پیوستگی اشجار دیه ها با هم.
چهارم ناحیت قهاب چهل پاره دیه است هفشوبه (نجف آباد=پنج جوبه-شش جوبه)، راز نان (ریز، زرین شهر) قهجارستان معظم ترین قرای این ناحیت است و آب کاریز می خورند و بدان سبب قهاب می خوانند.
پنجم ناحیت برخوار (=پهلوی جای پست، مورچه خورد/برکه خرد) است سی و دو پاره دیه است. دیه جز معظم قرآی آن و این ناحیت را نیز آب از کاریز است و دیگر نواحی را آب از زنده رود و بدین ناحیت بدیه جز بهمن بن اسفندیار آتش خانه ساخته بود.
ششم ناحیت لنجان بیست پاره دیه است گونان و قهدریجان و گلیشاد (گلشهر) معظم قرآی آن.
هفتم ناحیت براآن هشتاد پاره دیه است و اسکشان و برسیان و رنین و سمنارت (ورنوسفادران، خمینی شهر؟) و جوزدان و فساران و کومان و کاخ و دادمان معظم قرآی آن.
هشتم ناحیت رودشت شصت پاره دیه است. فارفاآن قصبه آن و قولطان و ورزنه (بروجن) و اسکران (دهاقان؟) و کمندان (قمشه، شهرضا[کمین دان، گم-شه=پنهانگاه شکارچی]) معظم قرآی آن و این دیهها را که معظم قرآی می خوانند از آن ها است که در ولایت دیگر شهر خوانند. زیرا که در هر یک از آن دیهها کمابیش هزار خانه باشد و بازار و مساجد و مدارس و خانقاه هست حمامات دارد.حقوق دیوانی آن ولایت اصفهان پنجاه تومان است و از اکابر شیخ علی سهل اصفهانی را تربت آنجا است
از مطابقت و ترادف نام گابه (گای-وه، جی) با اصفهان (اسپدانا، جایگاه اسبان) نتیجه می شود نام آتشکده آذرگشنسب (آتش اسب نر) که به صورت کایین گابه در شرق مراغه باقی مانده است به معنی آتشکده اسب شاه کیانی (آتش اسب کیخسرو-هوخشثره) است.
با سلام و سپاس از زحماتِ شما دکتر سپنتایِ ارجمند. به نظر میرسد این مقاله دارای مشکلاتِ پژوهشی ِ چندی باشد:
1- نویسنده "جی" را چنین معنی کرده است: "جی (به زبان پارتی ارمنی یعنی محل اسبان=اسپدانا/اصفهان)"؛ حال آنکه میدانیم چنین نیست. "جَی" بی شک از "گَی" ِ اَوستایی آمده که در واژه ی اوستایی ِ "گَی یو مَرتَ" نیز دیده میشود و به معنی ِ "زندگی و حیات" میباشد.
2- اغلاطِ نوشتاری بسیاری در اسامی دارد -آنجا که میخواهد بر روی نام های جغرافیایی بحث کند و اساس ِ مقاله بر این است، چنین اشتباهاتی ناپسند است :
"جاوان" را نوشته "جادوان"- "هفشویه" را نوشته "هفشوبه" و رسیده به "نجف آباد"!؟ - اصلاً "هفتشویـه" که پیش از صفویه هم آباد بوده و محل اش در شمال شرقی اصفهان است چه دخلی به "نجف آباد" ِ آباد شده ی عهدِ صفوی در غرب ِ اصفهان دارد؟!- "راران" را نوشته "رازنان" و نتیجه گرفته "ریز" و زرین شهر!؟- "گویان" را نوشته "گونان"-"قساران" را نوشته "فساران" - "کوهان" را نوشته "کومان"- "کاج" را نوشته "کاخ" و ...
3- "بهمن بن اسفندیار" را بی هیچ سندِ پژوهشی، "خشایارشا" دانسته است؛ حال آنکه در همه ی تواریخ ِاسلامی او را "کی اردشیر" با لقبِ "دراز دست" خوانده اند و بنابراین بیشتر قابل مطابقت با "اردشیر اول هخامنشی" ملقب به "دراز دست" میباشد تا "خشایارشا"!
4- نتیجه گیری ِ پایانی ِ مقاله نیز بس بیراه است و آتشکده ی آذرگشنسب ربطی به "گابه" و "جی" و "اصفهان" و "کایین گابه"ی ذهن ِ نویسنده ندارد و قربانی ِ الفاظ ِ بی رونق شده!
درود بر شما
دوست گرامی جناب آقای مهندس کاظمی
از انتقادات ارزنده شما سپاسگزارم.
و چقدر برایم جالب و ارزشمند است شما که اصفهانی نیستید و تنها چند سال دوران تحصیل را در اصفهان بوده اید از خود اصفهانی ها بهتر روستاهای دورافتاده و کوچه پس کوچه های این شهر را می شناسید.
امیدوارم آقای کهلان به این نکات توجه کنند و اگر نیاز به اصلاح هست این کار انجام شود و اگر برای دیدگاهای خود دلایلی دارند ارائه کنند.
جناب آقای مهندس کاظمی
یک پرسش برای من مطرح است و آن این که آیا روستای فساران در براآن شمالی در 45 کیلومتری اصفهان منظور نظر ایشان نبوده است؟
شاد و پیروز باشید
درود دوستِ بزگوار.
استنادِ من به نقل قول و ویراسته ی استاد "لطف الله هنرفر" در کتاب "گنجینه ی آثار تاریخی اصفهان" (چاپخانه ی زیبا -مهر ماه 1350- صص 248 تا 251) بوده است و به اصل کتابِ "نزهة القلوب" مراجعه نکرده ام.
ظاهراً در خصوص ِ "راران" و "رازنان" هم این اختلاف وجود دارد: [ "سمعانی" در "انساب" (ج 6، ص 32-29) از قریهای به نام «راران» در اصفهان نام میبرد و نام چند رارانی را ذکر میکند؛ از جمله از ابو الفضل العباس بن محمد بن عبد الواحد الرارانی الضریر. نمیدانم این دو قریه (رازان و راران) یکی است یا نه ...] (نک: مجله معارف- شماره 42 )
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/2280/16/text
فرصتی شد تا اصلِ کتاب را با تصحیح ِ "لسترنج" مطالعه کنم؛ و دانستم که اسامی به همان صورتی که آقای "کهلان" آورده اند در این نسخه مضبوط است:
جادوان" در بلوک جی، "هفشوبه" و "رازَنان" در بلوک قهاب، "فساران" و "کومان" و "کاخ" در بلوک براآن، "گَونان" در بلوک لنجان
MUSTAWFI, HAMD-ALLAH. NUZHAT-AL-QULUB, Translated by G. LE STRANGE, LEYDEN: BRILL, 1919, pp. 57-58