دکتر پرویز رجبی درگذشت
پرویز رجبی، جمعه 21 بهمنماه در سن 72 سالگی در اثر بیماری سرطان در منزلش درگذشت. از پرویز رجبی به عنوان تاریخنویس، مترجم و نویسنده میتوان آثاری همچون «هزارههای گمشده»، «سدههای گمشده»، «ایران شناسی»، «تاریخ ایران در دوره ایلامی»، «تاریخ ایران در دوره سلوکیان و اشکانیان»، «کریمخان زند و زمان او»، «جشنهای ایرانی»، و «تخت جمشید بارگاه تاریخ » را نام برد. همچنین کتابهایی مانند «از زبان داریوش»، «کویر ایران»، «مارکوپولو در ایران»، «شهریاری ایران» و «هنر جهان اسلام» از جمله آثاری هستند که توسط وی ترجمه شده است. دو مصاحبه جنجالی دکتر پرویز رجبی در تاریخهای 12 آبان ماه 1388 و 20 دی ماه 1388 با روزنامه اعتماد، با انتقاد بسیاری از پژوهشگران و دوستداران ایران رو به رو شد. از دیدگاه منتقدان، وی در این سخنان حقایق تاریخی را نادیده گرفته و با مغلطههای فراوان سعی در توجیه و تفسیر برداشتهای نادرست خود از تاریخ ایران داشته است. برخی منتقدان از این روش جاری در آثار و مصاحبههای دکتر رجبی با عنوان «مکتب تاریخ زدایی رجبی» نام بردند. وی همچنین در برنامه «در قلمروی تاریخ» در صدای جمهوری اسلامی به عنوان کارشناس سخن میگفت. همکاری ناصر پورپیرار با رجبی در ویرایش کتاب «از زبان داریوش» نیز یکی از انتقاداتی بود که همواره درباره او مطرح میشد.
پرویز رجبی، در سال 1318 در قوچان متولد شد، از دانشگاه گوتینگن آلمان در رشته ایرانشناسی و ترکشناسی دکترا گرفت و از سال 1373 ریاست بخش ایران شناسی دایرهالمعارف بزرگ اسلامی را پذیرفت.
وی در 27 اردیبهشت ماه 1318 در روستای امامقلی، حدود 40 کیلومتری قوچان، به دنیا آمد. کودکی را در زادگاه پدرش در روستای «آقکند»، بین میانه و زنجان سپری کرد و در همانجا به مدرسه ابتدایی رفت. رجبی در مشهد دیپلم گرفت و به استخدام اداره فرهنگ قوچان (آموزش و پرورش کنونی) درآمد. در سال 1338 به تهران آمد و در بانک صادرات استخدام شد و تا 1342 در آن بانک کار میکرد.
پرویز رجبی در سال 1342 برای ادامه تحصیل به آلمان رفت و در سال 1349 با مدرک دکترا از دانشگاه «گوتینگن آلمان» به ایران بازگشت و پس از آن به استخدام دانشگاه اصفهان درآمد و بعد از مدتی توسط ساواک اخراج شد. پس از اخراج از وزارت علوم و آموزش عالی در سال 1351سرانجام مرکز تحقیقات ایرانشناسی را تأسیس کرد. وی در فاصله سالهای 1358 تا 1361 مدیر مسئول و سردبیر مجله «فردای ایران» نیز بود، او همچنین چند سال در دانشگاه شهید بهشتی تدریس میکرد. رجبی در 1367 مجدداً به آلمان رفت و به مدت شش سال به تحقیق و تدریس در دانشگاهای «ماربورگ» و «گوتینگن» مشغول بود.
رجبی در 1373 به ایران بازگشت و ریاست بخش ایرانشناسی دایرةالعمارف بزرگ اسلامی را تا حدود پنج سال پیش به عهده گرفت. رجبی در 1379 بر اثر سکته مغزی و فلج شدن نیمی از بدنش خانهنشین شد، اما همچنان به کار تحقیق و ترجمه اشتغال داشت.
رجبی، در پاییز و زمستان 1389 یک دوره سخت بیماری و شیمیدرمانی را تحمل کرد و سرانجام شامگاه 21 بهمن ماه 1390 دیده از گیتی برگرفت.
http://drshahinsepanta.blogsky.com/1388/09/24/post-303
پاسخ بهرام روشن ضمیر به سخنان پرویز رجبی در روزنامه اعتماد
/
روانش شاد
یادش گرامی
سلام .خدمات بی شائبه مرحوم رجبی به تاریخ ایران زمین برگ زرینی است برتارک زندگی سراسر تلاش ایشان. یادش گرامی وراهش پررهرو باد .
با اینکه با برخی آرای او موافق نبودم و یک بار هم نقدی بر آرای او نوشتم و به قول دوستی هر چه بیشتر میماند محبوبیتش کمتر میشد، اما مردی بزرگ با آرایی بزرگ بود و بهویژه حسابی اهل بحث و گفتوگو بود. آرای ویژهای هم در برخی موارد دارد که شاید در نوشتهای آنان را باز کنم. در ضمن سابقهی ممتدی هم در چپگرایی داشت و دوستیاش با ناصر بناکننده هم از آن زمان بود هر چند یار دیرین وی را، به خاطر اظهار نظری، به محکمه کشاند و دوستیها را پاس نداشت.
خدا او را بیامرزد. کارهای اخیر او ـ هر چند باید مورد نقد قرار بگیرند ـ ارزشمندند.
درود بر شما علیرضا افشاری عزیزم که همیشه در هنگام اظهار نظر درباره افراد سعی می کنی جانب انصاف را رعایت کنی.
شاد باشی و همیشه پیروز
فکر کردم غیاث ابادی حرف بیجا زده ولی وقتی تو وبلاگت دیدم فهمیدم راس میگه. خیلی لجنی
آقای غیاث آبادی
قبل از این که شما به این طریق اطلاع رسانی کنید که آن مطلب را نوشته اید، دشنام های شما را دیده بودم و اصلا به خودم نگرفتم به دو دلیل:
اول این که در این مورد من تنها اطلاع رسانی کرده بودم و هم جنبه های مثبت شخصیت ایشان و هم انتقاداتی که به ایشان شده بود را نوشته بودم.
دوم این که من همین مطالب را در زمان حیات خود دکتر رجبی هم نوشته بودم و دیگران هم مثل بهرام روشن ضمیر در همین ایران نامه همین انتقادها را مطرح کرده بودند و مطلب تازه ای نبود که بخواهیم پس از درگذشت ایشان بنویسیم. و ایشان هم در آن زمان تقصیر را بر گردن مصاحبه تلفنی انداخته بودند و گفته بودند که من مطلب را جور دیگر گفتم و در مصاحبه تلفنی بد بازتاب یافته است.
آقای غیاث آبادی
بعد از نوشتن این چند خط دوباره آمدی و فحش های بسیار رکیک نوشتی که از انتشار آنها در محیط فرهنگی معذورم. فحش هایی که در این چند سال در فضای مجازی فقط یک نفر گفته و نوشته است و آن خود شما هستید.
در چنین مواقعی که این قدر شما را عصبی می بینم فقط یک چیز به نظرم می رسد و آن این که مطلبی که نوشته ام درست بوده و راهی که رفته ام درست بوده است. چون اگر غیر از این بود شما چنین برآشفته نمی شدید.
آقای غیاث آبادی
در طول روز دها مقاله و یادداشت در رسانه های مختلف در مورد شخصیت های زنده و درگذشته فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و .. منتشرمی شود و افراد نقد می شوند. دکتر رجبی هم در زمان حیات و هم پس از درگذشت مورد نقد قرار می گیرند.
تعجب می کنم که چرا شما باید منتقدین را با رکیک ترین دشنام ها خطاب قرار دهید. اصلا چرا فکر می کنید با فحاشی و بی حرمتی باید از دکتر رجبی حمایت کرد؟
این کار را با زبان و بیان زیبا هم می توانید انجام دهید. آیا می دانید که بدترین روش حمایت از کسی این است که از او با زبان زشت حمایت کنید؟
آقای غیاث آبادی
جهت اطلاع شما باید بگویم که
من از سال 88 از عضویت و همکاری با کمیته و بنیاد پاسارگاد استعفا داده ام و هیچ گونه همکاری با این نهاد ها ندارم.
باسلام و عرض ارادت
خدا بیامرزدش و خدا از سر تقصیراتش بگذره. در این سال های آخر عمرش بجز دو سه نفر که سنگش را به سینه می زدند زیاد دوستی نداشت . بیشتر مخالف و منتقد داشت تا دوست.
یک محقق واقعی باید بی طرف باشه اما اون سعی می کرد تفکرات چپی خودش را زیرکانه در نوشته هاش تزریق کنه.
عجیب هم نیست که همون دو نفر دوستاش هم همه سابقه توده ای و کمونیستی داشتند.
دوست گرامی جناب آقای قاسمی
فکر می کنم ایرادی نداشته باشه اگر یک نویسنده با تفکرات به قول شما چپی تاریخ نگار هم باشد اما با شماموافقم که نباید اجازه بدهد ذهنیت او در کارش تاثیر بگذارد. هرچند که واقعا کار سختی است و از عهده همه بر نمی آید.
درود بر دکتر سپنتای عزیز. بسیار نیک و بجا نوشتید. همچنین علیرضا افشاری گرامی. روانش به مینو. یادش گرامی.
درود بر بهرام روشن ضمیر، دوست روشن ضمیرم.
خدایش بیامرزد.
درود دکتر! از شنیدن این خبر تاسف بار، واقعا اندوهگین و شوکه شدم. بنده از حال ایشان و بیماریش خبر نداشتم و اکنون افسوس می خورم که از دست رفته اند. اندیشه و آرای قوی و معتدل و کارنامه ای پربار داشت./ خودتان چطورید؟ مفرحید؟
درود بر مانی بختیار عزیز
خبری ناگوار برای همه ما بود.
البته ناگوار تر از آن دفاع ناشایستی بود که برخی از او کردند و به منتقدینش بی رحمانه تاختند.
به نظرم با این گونه دفاع کردن از دکتر رجبی بزرگترین جفا را در حق او کردند. چون تا آنجا که من به یاد دارم خود دکتر رجبی در زمان حیاتش هرگز چنین با درشتی و تندخویی با منتقدینش برخورد نمی کرد.
از حال من پرسیده بودید. سپاسگزارم.
من خوبم و در حال حاضر بر روی سه کتابی که در دست تالیف دارم کار می کنم.
خیلی خوشحال شدم که انتقادات شما را در مورد مطلب آن دوست مشترکمان خواندم. حق با شماست. کاش ما می توانستیم بدون دغدغه از توهین های افراد مغرض نقد خودمان را بیان کنیم اما افسوس که در این زمان نقد خریداری ندارد. چون نوشته بودید که نظر را خصوصی بیان کرده اید آن را منتشر نکردم.
اما تا فراموش نکرده ام می خواستم از شما جدا خواهش کنم که اگر انتقادی به نظرتان می رسد در مورد مقالات من لطف کنید و مرا بی بهره نگذارید . من برای پیشبرد کارهایم در مسیر درست و رفع کاستی های احتمالی به نقد موشکافانه دوستان منصفی همچون شما به شدت نیازمندم.
شاد و پیروز باشد
درود و سپاس از مهرتان. شما کارنامه و منش خیلی خوبی دارید -هم در خبر رسانی، هم نقد- در واقع هم کارنامه است و هم ایران نامه./ مطمئن باشید اگر مطلبی را ببینم و نظری به ذهنم برسد، بعنوان یک دوست ،آنقدر بی انصاف نیستم که بدون نظری بگذرم. اما از اتفاق من هم دارم روی کارهای پایانی کتابی که چندین سال است در دست دارم کار می کنم و آرام ارام دارد تمام می شود./ مهرافزون!
مانی بختیار عزیزم
سپاس فراوان از مهرتان و دلگرمی که دادید.
امیدوارم از نقدهای سازنده شما و دیگر دوستان بهره مند باشم.
امیدوارم به زودی چشممان به اثر شما روشن شود.
شاد باشید