نوروز و ایران ما ایران نامه- معصومه شهباز : شهر که از خشکی زنده رود دیگر این روزها به تنگ آمده بود اما امروز از شوق قدم نورسیده بهار، لباس گل و ماهی به تن کرده و پای سفره هفتسین منتظر نو شدن است. دلخوشیهای این روزهای شهر ما نوروز است و بس. اصفهان است و زاینده رودش؛ با این همه، بوی عید که در شهر خشکیده پیچید، پر از تمنای زندگی شد. چهره غم در پرده برد و به دلخوشی آمدن نوروز آراسته شد. حکایت شهر ما، حکایت مردهرود شده اما غصه قصهاش، به شب عید که رسید، کوتاه شد مگر به میمنت آمدن بهار و فال نیک، آسمان گشوده شود. زاینده رود اصفهان سالهاست که بیمار مدیریت ناکارآمد شده و اکنون با حال نزار در میانه شهر در انتظار نو و نیک شدن اندیشههاست. شرح فراق صفاهان و صفا یک دهه است که در ایران پیچیده، هر سال و نوروز به امید وصل شدن فصل ها سپری میشود اما درمان این غم جان فرسا گران شده. قیمت نسخهای که مدیران پیچیدهاند، قیمت کارون است و زاگرس. زاگرس، زاینده کارون و زایندهرود است و حالا میخواهیم مادر و فرزندان را قربانی غفلتهای دهههای پیشین کنیم. برای ایران، زاینده رود و کارون فرقی نمیکند اما "غفلت از ایران ما" یکی یکی قربانی میگیرد چرا که تسلیم دایره وجودی ولایتهای مرزبندی شدهایم، نه ایران. در این نوروز، در اندیشه ایران باشیم. زاینده رود را با کارون و زاگرس بخواهیم و برای پدیدههای طبیعی کشورمان هیچ مرز سیاسی و جغرافیایی تعیین نکنیم. |