انوشیروان دادگر |
انوشیروان دادگر، ایران را نیرومند کرد شاهین سپنتا انوشهروان خسرو یکم، بیست و یکمین پادشاه ساسانی (نشست 531ـ درگذشت 579 میلادی) ، هنگامی امور کشور را در دست گرفت که ایران دچار شورشهای داخلی و یورش قومها و قبیلههای بیگانه همجوار بود. در دوران پادشاهی پدرش «قباد»، «مزدک» که در آن زمان ادعای تغییرات داشت، نظرات جدید خود را عرضه نمود و توانست توجه قباد و پسر دیگرش «کاووس» را به خود جلب کند و قباد نیز میپنداشت که با یاری مزدک میتواند بر مشکلات اقتصادی و سیاسی که کشور را فراگرفته بود، غلبه کند. مزدک از نفوذ خود بر شاه استفاده نمود و کاووس را به عنوان ولیعهد ایران درنظر گرفت. مزدک که مردی سخنور بود به گسترش اندیشههای استادش «زرتشت خورگان» پرداخت. در آن زمان کشور دچار خشکسالی شده بود و از سوی دیگر بحرانهای داخلی کشور نیز مشکلاتی را بر مردم تحمیل میکرد و مزدک توانست با بهرهگیری از شرایط، گروهی از مردم و همچنین قباد را به همراهی با خود فرا خواند. مزدک تصمیم داشت که به نوعی تغییرات اجتماعی دست بزند و نوعی آیین اشتراکی را ترویج نماید. برخی از صاحبنظران که شناخت درستی از نظام اجتماعی دوران ساسانی ندارند، به غلط جنبش مزدک را واکنشی طبیعی در برابر نظام اجتماعی دوران ساسانی مینامند. اما تاریخ گواهی میدهد که فرقه مزدکی چون از درک درست بحرانهای اقتصادی آن زمان ناتوان بود، میپنداشت که اساس اختلاف بین مردم در مادیات است، پس زن، ثروت و مالکیت باید بین همگان به اشتراک گذاشته شود که این سیاست اشتباه، زمینهساز نابسامانیهای گستردهتر در کشور شد. با این که شعار فرقه مزدکی در ابتدا بهبود وضعیت کشور و گسترش برابری بود ولی در نهایت موجب بینظمی، آشفتگی و فساد گستردهای در کشور شد. سستکردن بنیانهای اخلاقی مردم، گسترش فساد اجتماعی، دستیازی به دارایی و زنان مردم به ویژه ثروتمندان، فرصتیافتن مهاجمان خارجی و قبیلههای مرزی جهت حمله به کشور، احتمال جداشدن بخشهای تابعه کشور، تنها شماری از مشکلاتی بود که گریبانگیر ایران شد و این درست کردن ابرو ، میرفت تا به کور شدن چشم بیانجامد! از سوی دیگر موبدان زرتشتی که نگران آینده کشور بودند، انوشهروان خسرو یکم، پسر دیگر قباد را برای پادشاهی و ساماندادن به وضعیت آشفتهای که مزدک برای کشور ایجاد کرده بود، مناسب میدانستند. سرانجام اوضاع کشور چنان آشفته شد که قباد از پادشاهی خلع و در سال 496 زندانی گردید اما با دستیاری همسرش از زندان گریخت و به پادشاه «هپتالها» پناهنده شد و در این مدت برادرش جاماسب به جای وی برتخت پادشاهی نشست. طولی نکشید که قباد با کمک پادشاه هپتالها و با تلاش یکی از هوادارانش به نام «زرمهر» در سال 499 به کشور بازگشت و به اشتباه خود پیبرد و از مزدکیان رویگردانید و بر آن شد تا کار مزدکیان را یکسره سازد. پس با کنارهگیری برادرش جاماسب دوباره برتخت شاهی نشست و در جبران اشتباهات گذشته کوشید. قباد هنگامی که در آستانه مرگ قرار داشت بنا به پیشنهاد وزیرش «مهبود»، آخرین سپارشهای خود را درباره جانشینی خسرو یکم به نگارش درآورد. کمی بعد از این، قباد درگذشت و شاهزاده کاووس که فرمانروای تبرستان بود و به طمع قدرت، تمایلاتی به مزدک داشت ادعای شاهی نمود. ولی «مهبود» سپارش نامه قباد را در انجمن بزرگان ارائه نمود و ادعای کاووس را باطل نمود و از آن جا که همه میدانستند خسرو یکم در برابر آشوبطلبان سیاستی استوار پیش خواهد گرفت با «مهبود» هماندیش شدند. انوشهروان خسرو یکم، مزدک و گروهی از هواداران افراطی او را که جرائمی مرتکب شده بودند و در آشوبها دست داشتند، از میان برداشت و به پادشاهی ایران برگزیده شد. انوشهروان خسرو یکم فرقه مزدکی را شکست داد و توانست در کمال آرامش و با هوشمندی، عدالتی را که مردم در طلب آن بودند، در کشور پهناور ایران برقرار سازد و بسیاری از ناعدالتیها را از میان بردارد و یا از میزان آن بکاهد، ضمن این که از نابودی بنیانهای فرهنگ مردم نیز جلوگیری به عمل آورده بود. از این پس دوره پادشاهی انوشهروان خسرو یکم، همچون جزیره امنی در آن دوران پدیدار گشت و پدیدهای نوظهور به نام «عدالت انوشیروانی» نمایان شد. جامعه ایران همچون همیشه خواستار عدالت و انضباط بود و انوشهروان خسرو یکم که نیاز جامعه را به خوبی می دانست، پس از رسیدن به پادشاهی به این نیاز مردم پاسخ داد و همین تیزهوشی و ژرفنگری او بود که سرآغاز فصل نوینی در تاریخ ایران شد. روش پادشاهی انوشهروان خسرو یکم عبارت بود از: دادگستری، نظم و انضباط اجتماعی، پاسداری از فرهنگ و آیین ملی، دفاع بههنگام در برابر آشوبگران داخلی، رسیدگی به امور مردم و دولتمردان و سپاهیان، دوستی و مدارا با کشورهای همسایه، پاسداری از مرزهای کشور، تقویت و سازماندهی ارتش، رونق تجارت داخلی و خارجی، احیاء سیستم مالیاتی، گسترش دانش، مبادله علمی و فرهنگی با سایر کشورها، گسترش و ترویج کشاورزی، به کارگیری افراد شایسته و کاردان در اداره کشور و بسیاری دیگر. مردمداری انوشیروان: فردوسی بازگو میکند که انوشهروان خسرو یکم چون بر جایگاه پادشاهی کاملا مستقر شد و اندیشهاش از سوی دشمنان داخلی و خارجی آسوده شد، گروه زیادی از کارگزاران کشور را گرد آورد و به آنها فرمود: چنین گفت: کــز کردگــار سپهر / دل ما پر از آفریــن بــاد و مهـر [...] ز رای و ز فرمــان او نگـذریــم / نفس جز به فرمـــان او نشمریـم به تخت مهی بر هرآنکس که داد / کند، در دل او باشد از داد شاد [...] اگر پـادشـــه را بـود پیشــه داد / بود بی گمان هر کس از داد شـاد از امــروز کـــاری به فـردا ممان / که داند که فــردا چه گردد زمان؟[...] شما دل به فرمــان یــزدان پاک / بداریــد و از مــا مداریـد بـــاک که اویست بر پادشا، پادشا/ جهاندار و پیروز و فرمانروا [...] جهـانــدار و بـر داوران داورست / از اندیشــه هر کسی بـرتـرست [...] همه تنــدرستی به فرمـان اوست / همه نیکـوی زیر پیـمــان اوست[...] ستـایش همه زیـر فـرمان اوست / پرستـش همه زیـر پیمـان اوست چو نوشیـروان این سخن برگرفت / جهانـی از او مانـد انــدر شگفـت انوشهروان خسرو یکم، پس از پیروزی بر مزدکیها، داراییهایی را که مزدکیان ربوده بودند به صاحبان آنها بازگرداند و داراییهای بیصاحب را برای بازسازی خرابیها اختصاص داد. او درباره زنانی که مزدکیان ربوده بودند، فرمود: اگر آن زن قبل از آن رویداد شوهر نداشته یا شویش در این میان درگذشته است اگر مرد رباینده از نظر طبقه اجتماعی با آن زن برابر باشد باید او را به همسری خود درآورد وگرنه باید از او کناره گیری کند و زن نیز آزاد است که او را به شوهری خود گزینش کند یا نکند. ا گر شوهر قانونی زن زنده بود، زن به او باز میگشت. هر کودکی که پدر و مادرش مشکوک بود باید به خانوادهای تعلق مییافت که در آن زندگی میکرد و در آن خانواده حق ارث داشت. هر کس خسارتی به دیگری وارد کرده بود یا دارایی دیگران را دزدیده بود، مجبور به پرداخت غرامت میشد و به مجازاتی متناسب با جرم خود میرسید. خانوادههایی را که پس از کشتهشدن سرپرست خانواده به تنگدستی افتاده بودند، سرشماری میکردند و به شماره یتیمان و زنان بیشوهر به هر یک خرجی میدادند. پادشاه، کودکان این طبقه را «فرزندان خود» شمرد و دختران را به مردان همطبقه آنها داد و جهیزیه آنها را از خزانه دولتی تهیه کرد و پسران را از دودمان نجیب زن داد و آنها را آموزش داد و در دربار به کار گرفت و ساختمانها و زمینهایی را که پس از کوتاه شدن دست صاحبان آنها و انهدام جداول و قناتها به ویرانی رفته بود دوباره آباد کرد. پلهای چوبی و سنگی را که خراب و ویران شده بود نوسازی کرد و در جاهای ویژهای که مورد دستبرد دزدان و بزهکاران بود استحکاماتی ساخت. همچنین به فرمان انوشهروان خسرو یکم، شهر نوبندگان و بغداد کهن و اردبیل و مداین به بهترین نحو بازسازی شدند. در تمام بازسازیها و نوسازیهای آْن دوران، کوچکترین حقی از کسی پایمال نشد. چنان که «مسعودی» در کتاب «مروج الذهب» مینویسد: «کسری انوشیروان پس از مراجعت به عراق، سفرا و فرستادگان پادشاهان مختلف را به حضور پذیرفت. یکی از آنها فرستاده قیصر روم بود که به تماشای ایوان کسری پرداخت و از شکوه آن سخن ها گفت. فقط در میدان جلوی ایوان نقصی مشاهده کرد و به همراهان باز گفت. به او پاسخ دادند: که آنجا خانه پیرزنی است که حاضر به فروش نشده است و چون شاه نخواست به آن پیرزن ستم روا دارد آن خانه را به همان حال گذاشتند و این نقص بهر آن است. فرستاده گفت: به خدا که این نقص بهتر از هر کمال است» انوشهروان خسرو یکم، نه تنها از گسترش اندیشههای باطل و کجرویهای اخلاقی و اجتماعی جلوگیری نمود، بلکه در سایه پایبندی به آیین بهی، الگوی اخلاقی خوبی برای دیگران بود و از هر فرصتی برای آموزش راستی و درستی به زیردستان سود میجست. درباره این رفتار انوشهروان خسرو یکم، سعدی در گلستان آورده است: « آوردهاند که انوشیروان عادل را در شکارگاهی صیدی کباب کردند و نمک نبود، غلامی به روستا رفت تا نمک آورد. انوشیروان گفت: نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد. گفتند: این قدر چه خلل زاید؟ گفت: بنیاد ظلم در جهان اول اندکی بوده است هر که آمد در جهان بر او مزیدی کرد تا بدین غایت رسیده است. اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی/ برآورند غلامان او درخت از بیخ ...»
تندیس انوشیروان بر دیوار کاخ دادگستری تهران در راستای احترام به حقوق مردم و لزوم قانونمداری، نگارش کتاب پهلوی «ماتیکانِ هزار داتَستان» در زمان خسرو یکم آغاز شد و در زمان خسرو دوم به پایان رسید. این کتاب را که گزارش تعداد زیادی از احکام و آراء مهم از سوی دادگاهها و مراجع قضایی عمدتا در زمینه حقوقق مدنی است، شخصی به نام «فرخمردِ بهرام» گردآوری کرده و طی آن بیان آراء و نظریه حقوقی 59 نفر از حقوقدانان و قضات عصر ساسانی همچون وهرام، دادفرخ، سیاوش، یوسان، وه آزاد مردان، دادهرمزد و زاماسب درمورد احکام دعاوی مربوط به مالکیت، وقف، زناشویی، قیومیت، ارث، طلاق، معاملات (اجاره، رهن، وکالت، شرکت) قتل و سرقت را شرح داده و آن را به صورت مرجعی قانونی برای استفاده حقوقدانان عصر ساسانی آماده ساخته است. انوشیروان و آزادی پیروان ادیان: انوشهروان خسرو یکم، اگر چه خود پیرو آیین بهی بود ولی به باورهای دینی دیگران احترام میگذاشت و در دوران پادشاهی او عیسویان، نستوریان، یعقوبیان، یهودیان، قبطیان، هندیان و دیگر فرقههای مذهبی آزاد بودند تا به دلخواه به آیین خود عمل کنند و همین روش دموکراتیک او باعث شد که گروههای بزرگی از نسوریان به ایران مهاجرت کردند و آزادانه به تبلیغ دین خود پرداختند تا آنجا که جامعه نستوریان ایرانی شکل گرفت و به ساختن کلیساهای نستوری پرداختند و همچنین در آن زمان رهبر مسیحیان ایران دارای عنوان «ایران کاتولیکوس» بود. حتی باقیمانده مزدکیان نیز که از تجاوز به زندگی مردم خودداری کرده بودند، توانستند به زندگی مذهبی خود ادامه دهند (ادامه حیات این فرقه تا سالها پس از تازش تازیان تاییدکننده این مطلب است.) انوشهروان خسرو یکم، فرمان داد که همه افراد غیر زرتشتی نیز حق دارند در امور دولتی و دیوانی مشغول به کار شوند تا مردم از شایستگیهای آنها بهره برند. او اجازه داد که فرقه یعقوبی در شهر «رومگان» نزدیک تیسفون که خود در برپایی آن نقش داشت، برای خود جاثلیق اعظم برگزینند و به ساختن کلیسا بپردازند و چون به او گزارش رسید که در یکی از شهرهای خوزستان موبد «داد هرمز» به آزار عیسویان پرداخته، او را خلع و مجازات کرد. اصلاحات اقتصادی و مالی انوشیروان: زیاده نیست اگر بگوییم انوشهروان خسرو یکم، یکی از بنیانگذاران نظام نوین مالیاتی در ایران و جهان است. او پس از رسیدن به پادشاهی دست به اصلاح امور مالی و مالیاتی کشور زد و برای اجرای برنامه مالیاتی نوین و اصلاحات مالی، سازمان اداری گستردهای به عنوان دیوان خراج یا دیوان استیفا تاسیس نمود. انوشهروان خسرو یکم، در مقام اصلاحات مالیه عمومی، کشور را به چهار ناحیه: شرق(خراسان و کرمان)، غرب(عراق و میانرودان)،شمال(ارمنستان و آذربایجان)، و جنوب(فارس و خوزستان) تقسیم کرد و خراگ (خراج) هر ناحیه را پس از مساحی به طور مقطوع معین نمود. او به افراد درستکار و خیرخواهی که خود گزیده بود، فرمان داد که همه زمینهای کشاورزی را به دقت مساحی و ممیزی نمایند و توزیع مالیات زمینها بر آن اساس قرار گرفت. او دستور داد طناب مساحی را که در واقع واحد سطح بود و با آن زمینها را تعیین حدود میکردند و بر اثر کشش کوتاه و بلند میشد و به مرور زمان ساییده و پاره میگشت و در نتیجه دریافت مالیات را از مجرای حق و عدالت منحرف میکرد، تعویض نمایند و به جای آن زنجیری بسازند که طولش ثابت باشد و با آن زمینها را دقیقا مساحی کنند و از هر جریب زمین مقدار معینی مالیات دریافت دارند. یکی دیگر از اصلاحات انوشهروان خسرو یکم، محدود کردن مالیات خراج به هفت محصول (گندم، جو، برنج، یونجه،انگور، خرما و زیتون) بود. بر طبق برآورد و ممیزی جدیدی که بر اساس « نظام مقاطعه» به عمل آمد، برای محصولات هفتگانه نرخهای ثابتی برابر با اصول صحیح به این شرح معین شد: مثلا هر جریب گندم یا جو سالی یک درهم، هر جریب تاکستان سالی هشت درهم، هر جریب یونجهزار سالی هفت درهم، هر جریب شالیزار سالی پنجششم درهم و بابت هر چهار درخت خرمای پارسی و یا شش نخل آرامی و شش درخت زیتون سالی یک درهم میگرفتند و سایر فرآوردههای کشاورزی از پرداخت مالیات معاف بودند. بهکارگیری روش جدید، درآمد خزانه را ثابت و نسبت به گذشته چندین برابر کرد. این نرخ ها علاوه بر این که سنگین نبود چند مزیت داشت: نخست این که ثابت بود و تا یک سال و پیش از تجدید ممیزی هیچ گونه تغییر و تبدیلی در آن حاصر نمیشد. دیگر آن که فکر و خیال کشاورزان از ناحیه متجاوزین و یا مأموران خودمختار آسوده بود و خسرو اطمینان داشت که دیناری اضافه بر نرخ مصوب به هیچ اسم و عنوان از مردم گرفته نمیشود، و کشاورزان کوشش میکردند تا هر چه بیشتر فرآورده های کشاورزی برداشت نمایند و در سال چند بار از زمین بهره برداری نمایند، زیرا میدانستند که نرخ مالیات زمینهای زیر کشت آنها تا پایان سال ثابت است و هر قدر بهتر از زمین بهره گیرند، فزونی فرآورده کشاورزی متعلق به خودشان است. همچنین کشاورزان می توانستند پیش از مراجعه مامور مالیات، محصول خود را برداشت کنند و از وارد آمدن خسارات احتمالی جلوگیری کنند.
روی سکه انوشهروان خسرو یکم دربرگیرنده نقش چهره او انوشهروان خسرو یکم، علاوه بر این که نظام مالیات اراضی را اصلاح کرد، به اصلاح مالیات سرانه (گزیت) نیز پرداخت. تنها افراد 20 تا 50 سال مشمول مالیات سرانه قرار می گرفتند. او پرداخت کنندگان سرانه را بر حسب شرایط مالی به چند طبقه تقسیم کرد : 1 ـ توانگران و ثروتمندان 12 درهم در سال. 2 ـ افرادی با درآمد بالا ( مرفه) 8 درهم در سال. 3 ـ افرادی با درآمد متوسط 6 درهم در سال. 4 ـ افراد عادی کارگر و کشاورز و پیشهور، 4 درهم در سال. در ضمن مالیات را به اقساط سه ماهه میگرفتند تا بر مالیات دهندگان فشاری وارد نیاید. صاحب کتاب «تاریخ قم» راجع به گزیت (جزیه) یا مالیات سرانه در زمان انوشهروان خسرو یکم مینویسد: «انوشیروان افرادی را که به هر علت توانایی پرداخت مالیات نداشتند از پرداخت آن معاف کرد. از جمله: 1ـ اهل بیوتات 2ـ زنان 3 ـ کتاب و اهل کتاب و علم از دانشجویان و حفاظ و غیرآن 4ـ جمعی که برای خدمتکاری نزد دیگران باشند 5ـ افراد بالای پنجاه سال و زیر بیست سال 6ـ بینوایان و مستمندان 7ـ بیماران و ناتوانان و مانند آن. » انوشهروان خسرو یکم، بنا بر متن کتاب «التاج فی سیره انوشروان» تالیف یا ترجمه «ابن مقفع» درباره اصلاحات خود در زمینه مالیه عمومی و به ویژه خراج گفته است: « درصدد برآمدم تا کار رعیت را خود رسیدگی کنم و ستمی را که بر آنان میرود و رنجی را که از سنگینی خراج به آنان میرسد، برطرف سازم... کارداران دولت و خراجگزاران را گردآوردم، در هم ریختگی و نابسامانی کار آنان را به صورتی یافتم که هیچ چارهای جز آن ندیدم که آن را تعدیل کنم و خراج را بر هر شهرستان و بلوک و روستا و دهکده و مردی به طور مقطوع قرار دهم. پس کسانی را که دارای امانت و مورد اعتماد من بودند، بر آنها بگمارم و در هر شهری با هر کارداری مردانی امین گذاشتم تا او را به راست دارند. موبد هر بلوکی را مامور رسیدگی به کار مردم همان بلوک کردم. خراجگزاران را فرمودم تا در هر امری که احتیاج به مراجعه ما باشد به همان موبد که کار بلوک را به او واگذار کرده بودم، مراجعه کنند تا کاردار نتواند بر خراج چیزی بیافزاید. همچنین دستور دادم که خراج را در حضور موبد بپردازند و او به آنان رسید دهد و ... به این دستور نامهها کردم و به اطراف فرستادم.» برقراری ارتباط دوستانه اقتصادی و داد و ستد بازرگانی با کشورهای دیگر نیز در سرآغاز برنامههای اقتصادی انوشهروان خسرو یکم قرار داشت. او چندبار نمایندگانی را با کالاهای گرانبها و هنرهای دستی ایرانی برای معرفی توان اقتصادی ایران به چین فرستاد و چینیها همراه با نمایندگان دولتی و بازرگانی تولیدات خود را به ایران هدیه نمودند. بازرگانان چینی برای فروش تولیدات خود آنها را که از «راه ابریشم» به ایران میآوردند در «تیسفون» به نمایش و فروش میگذاشتند. در آن زمان داد و ستد اقتصادی بین ایران و هند نیز از راه «جاده فلفل» به گستردگی انجام میشد. در دو شهر گندیشاپور و شوشتر کارگاههای بافندگی پارچه ابریشمی جهت صدور به خارج از ایران برپا بود. تاریخنگار رومی «امییانوس» در این باره گزارش میدهد: در سده پنجم میلادی همه ابریشم مورد استفاده بیزانس از ایران به ویژه شوشتر و گندیشاپور فرستاده میشد. در زمان انوشهروان خسرو یکم صنایع عطر سازی، قالی بافی و شراب سازی در ایران رونق و شهرت جهانی یافت.
نگاره انوشیروان در میان آوندی زرین و بلورین با رنگهای سبز و سپید و سرخ، نمونهای از هنر دوره ساسانی توسعه کشاورزی در زمان انوشیروان : در دوران انوشهروان خسرو یکم، توسعه کشاورزی به شیوه علمی مورد توجه قرار گرفت. برای این منظور در شهرک علمی و تحقیقاتی گندیشاپور و شهرهای شوش و شوشتر دورههایی برای آموزش کشاورزان بر پا شد و کشاورزان آموزش دیده به کشت محصولات گوناگون از جمله نیشکر، خرما، گندم، جو، گیاهان دارویی و پرورش کرم ابریشم پرداختند. در اواخر دوران انوشهروان خسرو یکم، کتابی به نام «ورزنامه» در برگیرنده شیوههای نوین کشاورزی نوشته شد و انتشار و آموزش آن موجب پیشرفت و توسعه کشاورزی و فزونی فراوردههای کشاورزی تا 10 برابر پیش از آن شد. همچنین برای نخستین بار به فرمان خسرو یکم، متناسب با مالیات پرداختی از سوی کشاورزان، بیمه کشاورزی برای حمایت از آنان وضع شد. او دستور داد که اگر خسارتی بر گندم و باغ اشخاص وارد آید آنها را از پرداخت مالیات معاف نمایند. از سوی دیگر فرمان داد که اگر آفات گیاهی مثل ملخ کشتزاری را تباه کرد یا بر اثر خشکسالی به کشتگری زیان رسید، نه تنها او از پرداخت مالیات معاف است بلکه ضمن معافیت مالیاتی، دولت بذر و ابزار کشاورزی و چهارپا برای شخم زدن در اختیار او قرار دهد.
اصلاح امور نظامی و انوشیروان : یکی از کارهای انوشهروان خسرو یکم، پس از انتخاب به پادشاهی انجام تغییراتی در ساختار ارتش بود. او برای خارج ساختن تمرکز فرماندهی ارتش از دست اشراف پایتخت نشین، مقام سپهسالار را حذف نمود و به جای آن چهار «پادگُسبان» منصوب نمود که هر یک مسئول دفاع از یک بخش کشور بود و خود بر عملکرد آن ها نظارت داشت. در زمان انوشهروان خسرو یکم، کشور از نظر نظامی به چهار بخش برابر با چهار جهت اصلی تقسیم شد و هر قسمتی را «کوست» نامیدند: 1 ـ کوست خورآسان (خراسان): در مشرق، شامل خراسان امروزی و خوارزم و سغد (فرا رود) و گرگان (استرآباد) و هرات (افغانستان) و مانند اینها. 2 ـ کوست خوربران (خاوران): در مغرب، شامل سورستان (عراق) و کرمانشاهان و همدان و مانند اینها تا مرزهای روم. 3 ـ کوست باختر: در شمال، شامل آذرآبادگان و ارمنستان و گرجستان و اران و کوهستان قفقاز و دربند و ری و دماوند و گیلان و تپورستان (تبرستان) و دیلمان و تالشان. 4 ـ کوست نیمروز: در جنوب، شامل خوزستان و پارس و کرمان و سند و سیستان و یمن و مانند اینها. به این ترتیب هم نظارت بهتری بر این بخشها اعمال میشد و هم تحرک بهتری برای مقابله با تهاجمات خارجی ایجاد شد. همچنین انوشهروان خسرو یکم، تغییراتی در روش پرداخت حقوق سپاهیان ایجاد نمود و آنها را بیش از پیش فرمانبردار ساخت. در زمان خسرو یکم برخلاف دورههای پیشین، مردم عادی که ستون اساسی ارتش را تشکیل می دادند و تا آن زمان از جیره و حقوق زمان صلح برخوردار نبودند، از پاداش و حقوق زمان صلح برخوردار شدند. او برای نظم و انضباط در ارتش و سازماندهی آن اهمیت زیادی قائل بود و برای انجام این امر از هیچ کاری فروگذار نبود. فردوسی روایت میکند که انوشیروان سازماندهی سپاهیان را به موبدی هوشیار و روشناندیش به نام «بابک» سپرد. بابک نزدیک کاخ شاه میدانی فراخ و هموار برای ساماندهی سپاهیان و رده بندی آنها آماده کرد و از همه سپاهیان خواست تا با اسب و سلاح تمام به میدان گرد آیند. بابک سه روز متوالی این دستور را صادر کرد ولی هر بار روی به سپاهیان نمود و گفت: امروز بروید و فردا دگر بار بیایید. امروز یکی از بزرگان سپاه بی خبر مانده است و نیامده است. چون فرمان بابک به گوش انوشیروان رسید، خندید و بی درنگ کلاهخود بر سر نهاد زره بر تن کرد، گرز گاوروی به دست گرفت، تیر خدنگ بر کمر زد، کمان به بازو و کمند به زین افکند، کمر زرین بر میان بست و بر اسب نشست و به جمع سپاهیان رفت. بابک چون شاه را آن چنان آراسته و آماده دید هر یک از مردان سپاهی را هزار درهم و هر کدام از سران سپاه را دو هزار درهم و انوشیروان را یک درهم بیش از آنان پاداش داد. آن گاه انوشیروان به بابک فرمود: ای هوشیار مرد، هرگز از راستی روی بر متاب. از این کار که کردی به چشم من ارجمندتر گشتی و مهر و دلبستگی من به تو فزونتر شد. در زمان انوشهروان خسرو یکم، خطر بزرگی از سوی روم شرقی و امپراتوری بیزانس که با شاهنشاهی ساسانی رقابت داشت، ایران را تهدید میکرد. در آن زمان نه تنها امکان داشت رومیان از راه آسیای صغیر به ایران حملهور شوند بلکه این امکان وجود داشت که اقوام تاتار و ترک نیز که در شمال و دشتهای اورال و نواحی دریای خزر منتشر بودند، شمال ایران را مورد هجوم قرار دهند. از این رو خسرو یکم برای پیشگیری از این تهاجمات اقدام به ایجاد موانع دفاعی نمود. او سلسله باروها یا دیوارهایی(وَِر) در چهار گوشه شاهنشاهی به منظور دفاع از کشور بنا کرد: یکی در شمال شرقی در امتداد دشت گرگان، یکی در گذرگاه قفقاز، یکی در غرب، و آخری به نام دیوار اعراب (وَر تازیگان) در جنوب غربی کشور. یکی از این وَرها «دیوار بزرگ دربند» بود که انوشهروان خسرو یکم دستور ساخت آن را برای بستن راه مهاجمان به کشور صادر کرد. منطقهای که دیوار بزرگ دربند در آن احداث شد در حکم کلید ایران محسوب میشد. این ناحیه که امروزه نیز آن را به عنوان شهر «دربند» میشناسیم، در ساحل غربی دریای مازندران واقع است. «دربند» در دشت ساحلی باریکی بین کوههای قفقاز و دریای مازندران در فاصله 225 کیلومتری شمال غربی بادکوبه واقع است. این ناحیه در نزد تازیان به نام «باب الابواب» یا «باب الخزر» یا «باب الترک» و در نزد رومیان به نام «کاسپین پورتا» یعنی «دروازه قزوین» شناخته میشد و تا ارتفاعات کوهستانی ادامه مییافت. همچنین در هنگام خروج از شهر هم چنین سدی در برابر بود. این دو دیوار به موازات هم به ارتفاعات می پیوستند و بالاخره هر دو به یک دیواره تبدیل میشدند، از این رو این دو دیواره در نزد ایرانیان به «دوباره» معروف بوده است و در انتهای این دیواره بر فراز کوه، قلعهای نیز ساخته شده بود. تاریخ نویسان بزرگ مثل «استخری»، «مسعودی»، «مقدسی»، «یاقوت حموی» و «قزوینی» همگی بر این باورند که ناحیه دربند در دوران ساسانی از موقعیت حساسی برخوردار بوده است. در زمان انوشهروان خسرو یکم، آموزش نظامی برای همه ردههای جامعه یکسان شد و مدارس نظامی سربازان را با جنگ افزار آشنا می کردند و آموزش دفاعی می دادند. در آن زمان ردههای نظامی عبارت بودند از: چابک سواران، سرباز پیاده، سرباز سواره و فرماندهی. جابک سواران راه را برای پیادهها و سواران آماده می کردند. بجز این رده ها گروهی به عنوان پشتیبانی و گروهی نیز به عنوان نیروهای ذخیره بودند و همه این رده ها پیوسته آموزش میدیدند. ترفیعات نظامی زیر نظر مستقیم پادشاه و با آزمونهای سنگین صورت میگرفت. آموزش نظامی بیشتر در پادگان ها و از جمله در پادگان بزرگ شهر گندیشاپور که در خارج آن شهر بود، انجام می شد. انوشهروان خسرو یکم، به مناسبت پیروزیهای گسترده خود بر دشمنان و متجاوزان به خاک ایران، سکههایی ضرب کرد که بر روی آنها حک شده بود: «ایران بی بیم شد» یا «ایران نیرومند شد». البته نباید فراموش کرد که افزون بر پیروزی در میدان نبرد، اصلاحات همه جانبه انوشهروان خسرو یکم نیز سهم مهمی در نیرومند و بیبیم شدن ایران در آن دوران داشت و اگر روش کشورداری او از سوی جانشینانش ادامه مییافت، هرگز زمینه برای تازش تازیان به ایران فراهم نمی شد. سیاست خارجی انوشیروان: در آغاز پادشاهی، انوشهروان خسرو یکم بر آن شد تا با دولت روم شرقی از در دوستی وارد شود و امپراتور روم «ژوستینین» نیز چون در نظر داشت در اروپا دست به لشکرکشی بزند پیشنهاد صلح را پذیرفت. پس از سازش دو دولت، ژوستینین موفق به فتوحات بسیاری در نواحی اطراف دریای مدیترانه گردید و در این زمان خسرو یکم به اصلاح امور داخلی کشور مشغول بود. سرانجام اساس صلح پایدار نماند و در پی اختلاف دولت حیره (دولت عربی در مرزهای ایران تابع دولت ساسانی) با دولت غَسّان (دولت عربی در شام تابع دولت روم) بین ایران و روم جنگ آغاز شد. انوشهروان خسرو یکم با سپاهی بزرگ به شام حرکت کرد و به فتح آن سرزمین نایل آمد و در پی این پیروزی در چندین جنگ دیگر با رومیان دولت ایران به پیروزیهای بزرگی دست یافت. یکی دیگر از عرصههای رقابت انوشهروان خسرو یکم با رومیان، کشور یمن بود. در آن زمان کشور یمن مورد تعرض مسیحیان حبشه قرار گرفت و دولت حبشه در این اقدام خود از دولت روم دستور میگرفت و «سیف بن ذی یزن» پادشاه یمن که نتوانسته بود در مقابل نیروی حبشه مقاومت نماید از ایران یاری خواست، از آن جا که تصرف یمن به تسلط رومیان بر دریای روم منتهی میشد، از این رو انوشه روان خسرو یکم به حمایت از خاندان حکومتی یمن که به وسیله حبشیها سرنگون شده بود، پرداخت. به همین منظور سپاهی را به فرماندهی یکی از سرداران آزموده ایران به نام «وهرز» از راه دریا به یمن فرستاد، تا آن جا را از تسلط حبشیها برهاند. وهرز و سپاهیانش یمن را از جنگ حبشیها درآورند و پرچم ایران را دوباره در آن سرزمین به اهتزاز درآوردند و حجاز هم به این وسیله زیر نفوذ ایران قرار گرفت و به این ترتیب نفوذ روم در آن سرزمین و دریای اطراف آن برچیده شد. از دیگر جنگ های خارجی انوشه روان خسرو یکم جنگ او با «هپتالها» و نیز قوم مهاجر خزر است. در جنگ علیه هپتالها انوشهروان خسرو یکم با ترکان که در آسیای مرکزی زندگی میکردند متحد شد و در نتیجه هپتالها در سالهای 558- 557 به طور کامل شکست خوردند. خزرها نیز که از سمت شمال غربی به مرزهای ایران حمله کردند به دنبال جنگ پیروزمندانهای شکست داده شدند. انوشهروان خسرو یکم در دوران شاهنشاهی خود روابط گستردهای با ملتهای متمدن جهان آن روز برقرار کرد. او به سوی چین و هندوستان دست دوستی دراز کرد و با فرستادن سفرای دوستی، پیوندهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خوبی بین ایران با این کشورها برقرار نمود. گسترش دانش و فرهنگ در دوران انوشیروان: در زمان انوشهروان خسرو یکم آغوش ایران برای ایجاد رابطه و داد و ستد اندیشهها با دیگر ملل به ویژه هند و روم باز بود و آثاری در زمینه پزشکی، اخترشناسی، فلسفه، ادبیات و هنر از دیگر ملل وام گرفته شد. او پس از رسیدن به پادشاهی بر آن شد تا کتابهای گوناگون در رشتههای مختلف ترجمه شوند و در کتابخانه گندیشاپور گذاشته شوند تا پژوهندگان و خود او نیز بتوانند از آنها بهره برند. ابوالمعالی نصرالله منشی در دیباچه کتاب کلیله و دمنه درباره چگونگی ترجمه آن کتاب مینویسد: « ... و چون پادشاهی به کسری انوشیروان خفف الله عنه رسید که صیت عدل و رأفت او بر وجه روزگار باقی است و ذکر نام و سیاست او در صدور تواریخ مثبت ..... و کدام سعادت از این بزرگتر که پیغامبر او را از این شرف ارزانی داشته که (ولدتُ فی زمن الملک العادل*)؛ انوشیروان مثال داد تا آن را (کلیله و دمنه) به حیلت ها از دیار هند به مملکت پارس آوردند و به زبان پهلوی ترجمه کردند ... آن خسرو عادل همت بر آن مقصور گردانید که آن را ببیند و فرمود که مردی هنرمند باید طلبید که زبان پارسی و هندوی بداند و اجتهاد او در علم شایع باشد ... آخر برزویه نام جوانی نشانی یافتند که این معانی در او جمع بود ... و کسری بفرمود تا درهای خزاین بگشادند و برزویه را مثال داد مؤکد به سوگند که بی احتراز دریابد رفت و چندان که مراد باشد از نقود و جواهر برداشت ...» برزویه از پزشکان بزرگ زمان انوشهروان خسرو یکم بود. بنابر مندرجات «باب برزویه طبیب» در کلیله و دمنه، وی رئیس پزشکان ایران و از خانواده بهدینان بود. در زمان انوشهروان خسرو یکم اندیشههای حکمای هند، فلاسفه نو افلاطونی، حکمای ایران و اندیشههای زرتشتی، بودایی، عیسوی در ایران رواج داشت. از مجموعه این اندیشهها اساس فلسفه جدیدی پایهگذاری میشد که باید آن را «فلسفه شرق در عصر ساسانی» نامید و «باب برزویه طبیب» نمونهای از آن است. برزویه به خواست انوشه روان خسرو یکم برای آوردن چند کتاب پزشکی و از همه مهم تر کتابی به نام «پنجه تنتره» یا «پنگ چنترم» رهسپار هند شد. او کتاب مورد بحث را به ایران آورد و آن را از زبان سانسکریت به زبان پهلوی ترجمه کرد و این کتاب را به نام دو شغالی که در حکایت شیر و گاو آن آمده است، «کلیله و دمنه» نام نهاد. چنانکه گفته شد، یکی از ویژگیهای درخشان شخصیت انوشهروان خسرو یکم، دانشدوستی و دانشپروری او بود. از این روی در دوران شاهنشاهی او ترقی چشمگیری در علوم مختلف پدیدار شد و گندیشاپور در آن دوران از شکوه و عظمت خاصی برخوردار شد. گندیشاپور در شمال غربی خوزستان، بین شوشتر و شوش در محل دهکده شاه آباد کنونی واقع بود و در حال حاضر اثری از آن باقی نیست. بنیانگذار این شهر شاپور یکم بود. گندیشاپور از ابتدا مرکزیت علمی داشت و به عنوان یک شهرک علمی و دینی برگ و از مهمترین کانونهای گردهمایی دانشمندان زرتشتی و عیسوی و یهودی و جایگاه آموزش پزشکی یونانی و آمیزش آن با پزشکی ایرانی و هندی بود. درخشانترین دوران دانشگاه گندیشاپور در دوران پادشاهی انوشهروان خسرو یکم بود. او برای پیشرفت این دانشگاه و بیمارستان آن کوششهای زیادی نمود و رشد واقعی دانشکده پزشکی این دانشگاه در زمان او روی داد و آوازهای جهانی یافت. این دانشگاه که از آن برای درمان بیماران و آموزش پزشکی بهره میبردند، چند سده کانون ویژه پژوهش و آموزش دانش پزشکی بود. در دانشگاه گندی شاپور در ابتدا علوم به زبان سریانی تدریس میشد ولی از روزگار انوشه روان خسرو یکم به بعد زبان رسمی آن پهلوی بود و کوشش میشد تا کتابهای گوناگون علوم از زبانهای دیگر به زبان پهلوی برگردان شود و در دسترس همگان قرار گیرد. همچنین در آن زمان برای نگارش نوشتارهای پزشکی و ستاره شناسی خطی به نام «نیم گشتگ» ابداع کردند. با این که در گندیشاپور بیشتر به پزشکی و دامپزشکی توجه میشد و پزشکی ویژه «ایرانی ـ زرتشتی» در آنجا آموزش داده میشد ولی از فلسفه، خداشناسی، ریاضیات، گیاه شناسی و داروشناسی نیز غافل نبودند. چنان که بسیاری از کتب فلسفه و سایر علوم عقلی و تجربی از طریق دست پروردگان همین مکتب ترجمه و به دست مسلمانان رسید. به عبارت دیگر حلقه ارتباطی میان پزشکی ایرانی و مکاتب دیگر را باید در دانشگاه علوم پزشکی گندیشاپور جستجو کرد. در دوران انوشهروان خسرو یکم، نه تنها دانشندان و دانشجویان ایرانی در آموختن دانشهای گوناگون بسیار تشویق میشدند بلکه دانشمندان دیگر ملتها نیز ایران را سرزمینی امن برای پژوهش و کاوشهای خود یافته بودند و برای آموزش و پژوهش به ایران سفر میکردند و دروازههای ایران به روی همه دانش پژوهان باز بود از دانشمندان بزرگی که به ایران آمدند و در گندیشاپور به ترجمه و نگارش پرداختند «سرجیوس کشیش» است که آثار بقراط، جالینوس، ارستو و دیگران را به سریانی ترجمه کرده است. همچنین میتوان از «تیادروس» یونانی که کتاب او در پزشکی به نام «کناش تیادروس» معروف است و از «الحارث بن کلده الثقفی» پزشک عرب نام برد. انوشهروان خسرو یکم، محیط مطلوبی را در گندی شاپور ایجاد کرد که منجر به مهاجرت شمار زیادی از دوستداران علم و نخبهها از انتاکیه و یونان و شهر های میان رودان به خوزستان شد. در سال 529 میلادی که «یوستی نیانوس» فرمانروای بیزانس (روم شرقی) مدارس آتن و اسکندریه و رها را تعطیل نمود و یک اختناق علمی بر سراسر روم شرقی و میانرودان شمالی سایه افکند، هفت تن از دانشمندان بزرگ یونان به ایران آمدند و خسرو یکم آنان را گرامی داشت. این هفت تن عبارت بودند از: دمسقیوس (دانشمند سیسیلی)، سیمپلیسیوس(دانشمندسیسیلی)،پولامیوس(دانشمندفرغانه)،پریسکیانوس(دانشمندلیدی)،هرمیاس(دانشمند فنیقی)، دیوژانوس (دانشمند فینیقی) و ایزودوروس (دانشمند یهودی از اهالی غزه). انوشهروان خسرو یکم با برخی از این دانشمندان شخصا به گفتوگوی چهره به چهره مینشست و به فراگیری میپرداخت. «پریسکیانوس» یکی از این هفت دانشمند بود که با انوشهروان خسرو یکم مباحثاتی داشت و کتابی را از این پرسش و پاسخ نوشت که ترجمه لاتینی ناقصی از آن به صورت نسخه خطی در کتابخانه «سن ـ ژرمن» در پاریس موجود است و در آن از روان شناسی، فیزیولوژی، حکمت طبیعی، نجوم و تاریخ طبیعی گفتوگو شده است. او فلسفه را نزد «اورانیوس» فیلسوف یونانی استاد دانشگاه گندیشاپور آموخت و به عنوان «شاهفیلسوف» دست یافت. یکی دیگر از کارهای بزرگی که انوشهروان خسرو یکم برای هفت دانشمند پناهنده به ایران انجام داد این بود که پس از جنگ پیروزمندانه با ژوستین، در پیمان صلحی که بین ایران و یونان نوشته شد به خواست خسرو مادهای گنجانده شد که این هفت دانشمند پس از بازگشت به یونان از آزادی کامل و امنیت جانی و علمی و اجتماعی برخوردار باشند تا بتوانند به بشریت خدمت کنند. همچنین پس از پیروزی (540 میلادی) او بر «ژوستین» شمار زیادی مسیحی به ایران کوچ کردند چنان که صدها استاد و هزاران دانشجو برای آموزش و آموختن به گندیشاپور سرازیر شدند و انوشهروان خسرو یکم برای همه آنها کمک هزینه ماهیانه تعیین نمود. انوشهروان خسرو یکم، برای آسایش استادان و دانشجویان هیاتی را شامل: برزویه پزشک، موبد موبدان «خورداد برزین»، جبرئل درستباد (رئیس پزشکان دربار) و 3 معمار بلندپایه، مامور کرد تا بهترین طرحها را برای توسعه گندی شاپور آماده کنند. به این ترتیب در سال 544 میلادی صدها ساختمان مسکونی و دانشگاهی و تالار و پاسگاه در گندیشاپور بر پا شد. این ساختمانها با طراحی شترنجی و دیوارهای بلند (عایق حرارتی)، فضاهای بزرگ، درگاههای خمیده و هلالی، سامانه مطلوب آبرسانی، تهویه هوا و دفع پساب، بازار و میدانهای برگزاری جشنها به نحوی ساخته شده بودند که در هوای گرم خوزستان خنک ترین و مطلوبترین محیط برای آسایش دانشگاهیان فراهم شود. کاخ باشکوه و بی مانند 120000 متری «تاق خسرو» (طاق کسری) نیز حاصل دست پروردگان همین شهرک دانشگاهی گندی شاپور در رشته معماری بود. در دوران انوشهروان خسرو یکم، بنایی بزرگ به نام دانشکده ستاره شناسی و ریاضی و رسدخانه ای در کنار آن در گندیشاپور ساخته شد. در این رسدخانه (رصدخانه) شماری از دانشمندان ایرانی و مصری و یونانی به کار و آموزش مشغول شدند. انوشهروان خسرو یکم، سفیری نیز به چین فرستاد و برای تکمیل کادر پزشکی گندیشاپور از چند پزشک و دانشمند چینی دعوت کرد تا به ایران بیایند. پزشکان چینی در گندی شاپور توانستند با همیاری گیاهشناسان زرتشتی و هندی به دست آوردهای علمی خوبی در گیاهدرمانی دست یابند. انوشهروان خسرو یکم نه تنها از پزشکان چینی به گرمی استقبال کرد بلکه دانشمندان و فیلسوف های چینی را نیز با آغوش باز پذیرفت و تدریس فلسفه و آیین کنفسیوس در گندی شاپور آغاز شد. چنان که «قفطی» در کتاب «تاریخ الحکماء» ذکر میکند از تداوم آموزش و پژوهش در گندیشاپور دانش پزشکی به بالندگی رسید و در سال بیستم پادشاهی انوشهروان خسرو یکم به فرمان او پزشکان در گندی شاپور گرد آمدند و جلسات گفتگو و تبادل نظر پزشکی برپا ساختند و میان ایشان مناظراتی انجام شد که ظاهراً به صورت مکتوب درآمده بود که قفطی از آن ها یاد میکند، یکی از بزرگترین نشست های این انجمن «نخستین کنگره بزرگ پزشکی جهان» بود که به خواست انوشهروان خسرو یکم در گندی شاپور برپا شد. در همین مورد مطالب قفطی در تاریخ الحکماء چنین است : « ... تا آن که در سال بیستم از ملک کسری، اطباء جندیشاپور به امر ملک جمع شدند و میان ایشان سووالات و جوابات و مناظرات واقع شد و سخن هر کس را ثبت و ضبط نمودند و واسطه آن مجلس (جبرئیل درستباذ) نام داشت زیرا که او طبیب خاص کسری بود و بعد از وی (سوفسطائی) و اصحاب او و دیگر (یوحنا) و جماعت او و میان ایشان مسایل و تعریفات بسیار گذشت، چنان که مطالعه کننده آن ها چون تأمل نماید هر آیینه استدلال بر کمال فضل و غزارت علم ایشان خواهد بود....». سرانجام شهرک دانشگاهی گندیشاپور (در سال 17 هـ ق) به تصرف اعراب مسلمان درآمد. «بلاذری» در «فتوح البلدان» در این مورد نقل میکند که ابوموسی برای تسخیر گندی شاپور لشکر کشید و اهالی آن شهر به هراس افتاددن و امان خواستند. ابوموسی با ایشان صلح کرد و قرار شد کسی به قتل نرسد و به بردگی گرفته نشود و اموال آنان بجز جنگ افزار محفوظ بماند. با این همه در سال 20 هجری سپاهیان تازی به فرماندهی سردار بیدانش عرب «نعمان ابن مقرن» کتابخانه گندی شاپور را با 400 هزار جلد کتاب بیمانند نابود کردند و نیز کتابخانه تیسفون ویران شد و به دستور «عمر بن خطاب» و به وسیله «سعد بن ابی وقاص» آن چه در کتابخانه تیسفون بود به آب ریخته شد. گندی شاپور تا دو قرن پس از آن تاریخ فعالیت داشت ولی دیگر آن دانشگاه مورد توجه نبود و استادان برتر آن به بغداد رفتند و دانشگاه بغداد را رونق دادند. نخستین تأثیر مستقیم گندی شاپور در محافل اسلامی به سال (148 هـ ق) رخ داد. در آن هنگام منصور خلیفه عباسی که سالها از نارسایی گوارشی رنج می برد در اندیشه دستیابی به پزشکان گندی شاپور افتاد و درمان موفقیتآمیز خلیفه عباسی به دست پزشکان چیره دست گندی شاپور آغازی بر انتقال مرکز پزشکی از گندی شاپور به بغداد شد. در دوران ساسانیان حکومت در حد توان خود به آموزش و پرروش دبیران و سپاهیان و همچنین افراد نخبه و دانش پژوه میپرداخت و پیوسته هفتاد تن از حکیمان و دانشمندان برای آموزش دانشجویان آماده بودند. همچنین عدهای از نخبگان با جوانان خاندان شاهی به بخشی از آموزش ها نائل میشدند و زیر سرپرستی «آموزگار اسواران» آموزش مییافتند و خواندن و نوشتن و حساب و چوگان بازی و شترنج و سواری و شکار را فرا میگرفتند و پیش از آن برداشتن و به کار بستن جنگ افزار را برای دفاع از خود میآموختند. چنانکه از کتاب پهلوی «پندنامک زرتشت» بر میآید هر جوانی باید در پانزده سالگی اصول دین را از روی اوستا و زند بداند و مسوولیتهای انسان را بشناسد و آن گاه در 20 سالگی مورد آزمون دانشمندان و هیربدان و دستوران قرار می گرفت. خود شاه نیز هرگز از آموزش بیبهره نبود. او زیر نظر موبد موبدان دوره قباد «مهبود» آموزش دید. یکی از پیشکاران دربار انوشهروان خسرو یکم درباره آموزشهایی که انوشیروان آموخته بود میگوید: در سن مقرر او را نزد استاد فرستادند و بخشهای مهم اوستا و زند را مانند یک هیرید در نزد استاد از برکرده و سپس آموزشهایی در ادبیات و تاریخ، فن بیان، هنر اسب سواری، تیراندازی، نیزه بازی، به کار بردن تبرزین، آموخته و موسیقی و سرود و ستاره شناسی را نیز فراگرفت و در سایر فنون به حد کمال رسید. آنگاه آموزشهای دیگری را در آشپزی و لباس پوشی و غیره فرا گرفت. در آن زمان دوشیزگان هم از آموزش بیبهره نبودند. اما بیشتر در اصول خانهداری آموزش میدیدند. چنان که در «بغ نسک» صریحا از آموزش های زنان در فن خانه داری گفت و گو میشود. با این همه گروهی از زنان علاقهمند آموزش هایی بسیار ژرف در علوم میآموختهاند. گویند که انوشهروان خسرو یکم، برای دفاع در برابر رومیان نیاز به پول پیدا کرد تا خرج سپاهیان کند اما حسابداران دریافتند که خزانه سی صد هزار درهم کم دارد. انوشه روان خسرو یکم دستور داد تا نمایندگانی به مازندران اعزام شوند تا کمبود هزینه جنگ را فراهم کنند. اما به پیشنهاد وزیر دانشمند او «بزرگمهر بختگان»، تصمیم گرفتند که این پول را از توانگران وام بگیرند و هرگاه پول از مازندران رسید طلب توانگران پس داده شود. با قبول این پیشنهاد فرستادهای به شهر روانه کردند تا از مردم برای شاه وام بگیرد. از ثروتمندان شهر کفشگری بود که وقتی میزان وام را دانست همه پول را تحویل فرستاده داد و آنگاه گفت: کودکی دارم که هوش و خرد دارد خواهم که شاه دستور دهد تا او را به فرهنگیان بسپارم تا او را به دبیری بگمارند. انوشهروان خسرو یکم هنگامی که از ترفند کفشگر با خبر شد از آن جا که با هر گونه تبعیض و ناعدالتی شدیداً مخالف بود فرمان داد تا سیم و زر آن مرد کفشگر را به او باز پس دادند و آن گاه به فرستاده فرمود: بدو گفت شاه : ای خردمنــد مرد / چرا دیــو چشم تو را خیـره کرد؟ برو همچنــان بــازگردان شتــر / مبـادا کـز او سیـم خواهیم و دُر هم اکنون شتــر بازگـردان ز راه / درم خواه و از موزهدوزان مخواه در سراسر دوران ساسانیان به ویژه در دوران انوشهروان خسرو یکم، اصول و موازین اخلاقی و جایگاه اجتماعی افراد گرامی داشته میشد. اما این به آن معنی نبود که رسیدن به جایگاه بالای اجتماعی غیرممکن باشد. بنابر کتاب «نامه تنسر»، هر گاه کسی اهلیت و هنر خاصی بروز میداد یا از هوش و دانش سرشاری برخوردار بود، باید آن را بر شاه و موبدان عرضه میکرد و پس از بررسیهای ایشان در جایگاه اجتماعی دیگر مشغول به خدمت میشد وگرنه طبق عرف هر یک از افراد به کار پدری خویش میپرداخت و فنون و مهارتها از پدر به پسر، سینه به سینه، انتقال مییافت. چنان که از کتاب «مینوی خرد» نیز بر میآید در ایران از دیرباز تا حدی تخصص در کار مطرح بوده است و هر کس باید در کار خود ماهر باشد تا از زیان های اقتصادی و اجتماعی پیشگیری شود: « ... پرسید دانا از مینوی خرد که وظیفه صنعتگران و مزدوران چیست؟ مینوی خرد پاسخ داد که وظیفه مزدوران این است که آن کاری را که ندانند دست بدان نبرند و آن چه دانند خوب و با دقت انجام دهند و مزد عادلانه خواهند، چون کسی که کاری را نداند و به انجام آن دست زند ممکن است که کار تباه شود و یا ناکرده بر جای ماند ...» از این روی اگر شخصی که نزد شاه و موبدان میرسید در پارسایی کارآزموده بود او را وارد جایگاه دین مداران میکردند و اگر قوت و شجاعت بسیار داشت او را در گروه جنگجویان داخل مینمودند و اگر در عقل و قوه حافظه ممتاز بود در گروه دبیران جای میگرفت. با این همه قبل از رفتن به درجه بالاتر به استناد «نامه تنسر»، باید آموزشهای کافی و استواری بیابد. به این ترتیب رفتن یکی از مردم به رتبه بالاتر به کلی غیرممکن نبود اما ملاک این ارتقاء رتبه، پول و سکه و درهم نیز نبود و هرگز جایز نبود که کفشگری با پرداخت رشوه و به بهانه تأمین مخارج جنگ با ترفندی فرزند خود را به دبیری که شغل حساس و مهمی بود بگمارد. البته امروز نیز در همه جای دنیا از همان سیستم گزینش افراد استفاده میشود. به بیان بهتر ارتقاء سطح معلومات و فراگیری فنون و مهارتهاست که موجب ارتقاء سطح رتبه یک فرد در جامعه میشود. (اما متاسفانه افراد و گروههای چپ در سالهای اخیر بارها کوشیدند تا با بد بازگو کردن این داستان، شاهنشاهی ساسانی و شخص انوشیروان را مانع دانشگستری در ایران معرفی کنند. اما نباید فراموش کرد که در همان احزاب و افراد چپ هم که این روزها بر طبل تو خالی نظام بیطبقه میکوبند و بیشترین حملات را به نظام اجتماعی نخبه پرور دوران ساسانی میکنند، هر فرد عادی به محض ورود به حزب نمیتواند به جایگاه بالای حزبی دست یابد. حال چگونه است که اداره یک کشور را ساده تر از اداره یک حزب می دانند، روشن نیست.) انوشهروان خسرو یکم، هیچگاه با آموزش و ارتقاء سطح دانش فرزند آن کفشگر مخالف نبود؛ او چون همیشه در پی مبارزه با رشوهخواری و بینظمی برآمد و دور از عدل و انصاف میدانست که فرزند کفشگر تنها به خاطر ثروت پدرش جدا از فرزندان سایر کفشگران و پیشهوران و بدون طی مراحل لازم به سمت دبیری نائل شود. یکی دیگر از ویژگیهای فرهنگی انوشهروان خسرو یکم چنان که پیش از این هم یاد کردیم، تشویق نویسندگان به نگارش کتب مختلف بود. چنانکه مشهور است، «خداینامک» که فردوسی توسی اساس حماسه جاودان خود «شاهنامه» را بر آن قرار داده است، در دوران انوشهروان خسرو یکم گردآوری شد. در این مورد «ادیب الممالک»، در مقدمه شاهنامه فردوسی مینویسد: « ... چنین روایت کنند که در ایام ملوک ماضی عجم، خصوصاً ساسانیان و از ایشان پادشاه عادل انوشیروان را به جمع اخبار گذشتگان و تصحیح احوال و حکایت ایشان شدت و ولع بود و پیوسته به اطراف و اکناف جهان کس فرستادی تا در هر مملکت حکایات ملوک آنجا تحقیق میکردند و نسخه آن به کتب خانه میسپردند و چون زمان یزدگرد شهریار رسید ، مجموع آن تواریخ متفرقه در خزانه او جمع بود...» در دوران انوشهروان خسرو یکم تحولاتی نیز در آموزشهای دینی روی داد. او رده موبدان را به فراگیری دانش دینی وا داشت، آنگاه آتشکده ها را افزون بر جایگاه نیایش به محلی برای آموزش و پیوند موبدان تبدیل کرد. او در آتشکده ها مدرسه و کتابخانه ایجاد نمود. حکمت نوشیروانی: یکی از ویژگیهای انوشهروان خسرو یکم، علاقه او به فلسفه و حکمت و گسترش این علوم بود. از این روی پیوسته جلساتی را را برای مباحثه و مناظره با فیلسوفان و دانشمندان زمان خود ترتیب میداد و در موضوعات مختلف با آن ها سخن میگفت و نظرات آنها را مورد ارزیابی قرار میدادد از این روی به او لقب «شاه فیلسوف» داده بودند. همچنین پندها و اندرزها و سخنان حکیمانه بسیاری از انوشهروان خسرو یکم در شاهنامه و دیگر کتب برجای مانده است.
در این مورد در باب هفتم و هشتم «قابوسنامه» از پندهای انوشهروان خسرو یکم یاد میشود که گزیدهای از آن را در این جا میآوریم : « ... پس سخنها بشنو و قبول کن، خاصه سخنها و پندهای ملوک و حکیمان که گفتهاند: پند حکما و ملوک شنیدن دیده خرد را روشن کند که توتیای چشم خرد، حکمت است. پس سخن این قوم را به گوش دل باید شنودن و اعتماد کردن و از این سخنها اندر این وقت چند سخن نغز و نکتههای بدیع یاد کردم تا تو نیز بخوانی و بدانی و یاگیری و کاربند باشی که کار بستن سخنها و پندهای آن پادشاه ما را واجبتر باشد که ما از تخمه آن ملکیم. بدان که چنین خواندم از اخبار خلفای گذشته که مأمون خلیفه به تربت انوشیروان عادل شد ، آن جا که دخمه او بود و آن قصه دراز است اما مقصود این است که مأمون در دخمه او رفت و اعضاء او را یافت بر تختی پوسیده و خاک شده و بر فراز تخت وی بر دیوار دخمه خطی چند به زر نوشته بود به خط پهلوی؛ مأمون بفرمود تا دبیران پهلوی را حاضر کردند و آن نبشتهها را بخواندند و ترجمه کردند به تازی. پس از تازی در عجم معروف شد. اول گفته بود: تا من زنده بودم همه بندگان خدای تعالی از عدل من بهره ور بودند و هرگز هیچ کس به خدمت پیش من نیامد که از رحمت من بهره نیافت. اکنون چون عاجزی آمد. هیچ چاره ندانستم جز این که این سخن ها بر این دیوار نبشتم تا اگر وقتی به زیارت من کسی بیاید این لفظ ها بخواند و بداند و او نیز از من محروم نمانده باشد و این سخن ها و پندهای من پای مزد آن کس باشد و آن پندها این است که نوشته آمده است: تا روز و شب آینده و رونده است از گردش حال ها شگفت مدار/ چرا مردمان از کاری پشیمانی خورند که از آن کار، دیگری پشیمانی خورده باشد/ چرا زنده شمرد کسی خویشتن را که زندگانی او جز به کام بود؟/ چرا نخوانی کسی را دشمن که جوانمردی خویش را در آزار مردمان داند؟/ چرا دوست خوانی کسی را که دشمن دوستان تو باشد؟/ با مردم بی هنر دوستی مکن که مردم بی هنر نه دوستی را شاید و نه دشمنی را / بپرهیز از نادانی که خود را دانا شمرد./ داد از خویشتن بده تا از داور بی نیاز باشی./ حق گوی اگر چه تلخ باشد./ اگر خواهی راز تو دشمن نداند با دوست مگوی./ خُرد نگرشِ بزرگ زبان، مباش./ بی قدر مردم را زنده مشمار./ اگر خواهی که بی گنج توانگر باشی، بسنده کار باش./ بگزاف مخر تا به گزاف نباید فروخت./ از گرسنگی بمردن به از آن که به نان فرومایگان سیر شدن./ به هر تغافلی که تو را صورت بندد بر نامعتمدان اعتماد مکن و از معتمدان اعتماد مبر./ نادان تر از آن مردم نبود که کهتری را به مهتری رسیده بیند، همچنان به وی به چشم کهتر نگرد./ شرمی نبود بزرگ تر از آن که به چیزی دعوی کند که نداند، وانگه دروغ زن باشد./ به جهان، فرومایه تر از آن، کسی نیست که کسی را به او حاجت بود و تواند اجابت کردن آن حاجت و او وفا نکند./ هر چند دانا کسی بود که با دانش وی را خرد نیست آن دانش بر وی و بال بود./ اگر خواهی که مردمان نیکوگری تو باشند مردمان را نیکوگو باشد/ اگر خواهی که کم دوست و کم یار نباشی کینه مدار./ اگر خواهی که به اندازه اندوهگین مباشی حسود مباش./ اگر خواهی که از پشیمانی دراز، ایمن گردی به هوای دل کار مکن/ اگر خواهی که از زیرکان باش، روی خویش در آیینه کسان بین./ اگر خواهی که قدر تو بجا باشد قدر مردم شناس./ اگر خواهی که بر قول تو کار کنند بر قول خویش کار کن./ اگر خواهی که برتر از مردمان باشی، فراخ نان و نمک، باش./ اگر خواهی که از شمار آزادان باشی طمع را در دل خویش جای مده./ اگر خواهی که تمام مردم باشی آن چه به خویشتن مپسندی به هیچ کس مپسند./ اگر خواهی که بهترین خلق باشی چیز از خلق دریغ مدار./ اگر خواهی که زبانت دراز بود کوتاه دست باش» عطار میفرماید : چنین گفتست نوشروان عادل: / که گر میری به تیغ تیز قاتل تو را بهتر بود آن زخم شمشیر/ که از نان فرومایه شوی سیر همچنین سعدی روایت میکند: « .... کسی مژده آورد پیش انوشیروان عادل؛ گفت: شنیدم که فلان دشمنِ تو را خدایِ عزّ و جلّ برداشت. انوشیروان پاسخ داد: هیچ شنیدی که مرا بگذاشت. اگر بمُرد عدو جـای شادمانـی نیست / که زندگانی ما نیز جاودانی نیست... » انوشه روان خسرو یکم، شش پسر داشت که همگی از هوشمندی و شایستگی لازم برخودار بودند. چون عُمر او به هفتاد و چهار رسید، پس از رایزنی با موبدان و بزرگان، «هرمز» پسر بزرگش را به جانشینی خود برگزید و اندرزش داد: بدان ای پسر کاین جهان بی وفاست/ پر از رنــج و تیمــار و درد و بلاست گــر ایمــن کنی مردمــان را به داد / خود ایمــن بخسبـی و از داد شــاد به پــاداش نیــکی بیــابی بهشــت / بزرگ آنـ که او تخــم نیــکی بکشت به نیکــی گــرای و به نیـکی بکوش / به هر نیــک و بــد پند دانــا نیوش خردمنــد را شــاد و نــزدیــک دار / جهــان بر بـــداندیش تــاریک دار ز نـیـــکی فـرومــایــــه را دور دار / به بیــــدادگر مـــرد، مگــذار کــار مبـــادت فـــراموش گفتـــار مــن / اگـــر دور مـــانـی ز دیـــدار مــن انوشه روان خسرو یکم یک سال پس از آن که پادشاهی را به هرمز سپرد درگذشت و بدین ترتیب سرزمین اهورایی ایران یکی از برترین ابرمردان خود را از دست داد.** آن خسروان که نام نکو کسب کردهاند / رفتند و یـادگار از ایشان جز آن نماند نوشیـروان اگر چه فراوانش گنـج بود / جز نــام نیـک از پس نوشیروان نماند (لباب الالباب عوفی) «سایکس» در کتاب تاریخ ایران درباره انوشهروان خسرو یکم مینویسد: « ... از فعالیت او هویداست که آمیخته با قدرت و عدالت بود و این دو در مشرق زمین مطلوب و پسندیده است.... » و به راستی چه جایگاهی از آن بالاتر که بهدینان در نیایش «همازور فروردینگان» از درگاه اهوارایی خواستارند: «....فزون توانا بود، فروهر جاودانی روان خسرو کبادان (خسرو فرزند قباد)؛ با فروهر همه دادستانهای زیرک و دادوران داداندیش و پیرایندگان دین خدا و بهترین پیرایندگان دین ...» انوشهروان باد خسرو قبادان و آن کیان و یلان و قهرمانان که برای سرفرازی ایران جان سپاری کردند؛ جایگاه آنان در روشنی بی پایان باد! خاستگاهان: 1- شاهنامه فردوسی، به کوشش: دکتر جلال خالقی مطلق، دفتر هفتم،مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی،تهران، 1386 خورشیدی. 2- شاهنامه فردوسی، ویرایش: فریدون جنیدی، دفتر چهارم، ناشر: بلخ، تهران، 1387 خورشیدی. 3- تاریخ قم، حسن بن محمد بن حسن قمی، برگردان: حسن بن علی بن عبدالملک قمی، ویرایش: جلال الدین تهرانی، ناشر: توس، تهران، 1361 خورشیدی. 4- شاهنشاهی ساسانی، دکتر تورج دریایی، برگردان: مرتضی ثافبفر، ناشر: ققنوس، تهران، 1384 خورشیدی. 5- کاروند کسروی (مجموعه 78 گفتار از احمد کسروی)، به کوشش:یحیی ذکاء، انتشارات کتابهای جیبی، تهران، 1352 خورشیدی. 6- تاریخ حقوق ایران، پرفسور حسن امین،ناشر: دائرةالمعارف ایرانشناسی، تهران، 1386 خورشیدی. 7- مینوی خرد، برگردان: احمد تفضلی،انتشارات: توس، تهران، 1364 خورشیدی. 8- زگفتار دهقان، اقبال یغمایی، انتشارات توس، تهران، 1370 خورشیدی. 9- کورش کبیر(ذوالقرنین)، ابوالکلام آزاد، برگردان محمد ابراهیم باستانی پاریزی، 10- ریشه های تاریخی امثال و حکم، مهدی پرتوی آملی،جلد2، انتشارات سنایی، تهران، 1369 خورشیدی. 11-کلیله و دمنه، به کوشش: مجتبی مینوی، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1373خورشیدی. 12-ایران در زمان ساسانیان، آرتور کریستن سن،برگردان: رشید یاسمی،ناشر: دنیای کتاب، تهران، 1374 خورشیدی. 13- اصل و نصب و دین های ایران باستان، عبدالعظیم رضایی،ناشر: مولف، تهران، 1368 خورشیدی. 14- تاریخ طب در ایران پس از اسلام، دکتر محمود نجم آبادی،انتشارات دانشگاه تهران،تهران، 1375. 15- تاریخ دامپزشکی و پزشکی ایران، دکتر حسن تاجبخش، جلد اول، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1372 خورشیدی. 16- قابوسنامه، عنصرالمعالی کیکاووس وشمگیر، به کوشش: دکتر غلامحسین یوسفی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1385خورشیدی. 17- الهی نامه، فریدالدین عطار نیشابوری، ویرایش: فواد روحانی،ناشر: زوار، تهران، 1339 خورشیدی. 18-شرح گلستان سعدی، دکترمحمد خزائلی، 19-دانشنامه مزدیسنا، دکتر جهانگیر اوشیدری، نشرمرکز، تهران،1371 خورشیدی. 20-دانشگاه گندیشاپور در گهواره تاریخ، دکتر مهربان شهروینی،ناشر: پورشاد، تهران، 1381 خورشیدی. 21-ایران از آغاز تا اسلام، گیرشمن، برگردان: دکتر محمد معین، انتشارات علمی فرهنگی، تهران،1374 خورشیدی. ۲۲- نمونه هایی از سکههای دوران انوشهروان خسرو یکم در سایت www.grifterrec.com
* در کتاب معروف اسلامی «بحار الانوار» جلد 15 صفحه 250 و کتاب «مناقب» جلد 1صفحه 172، حدیثی از پیامبر اسلام نقل شده که فرمود: «ولدت فى زمن الملک العادل انوشیروان» یعنی در زمان پادشاه دادگر انوشیروان زاده شدم. برخی علما و منتقدین چون نمیتوانستند جمع بین عدالت انوشیروان و دین غیر از اسلام او را توجیه کنند، کوشیدند تا با ایجاد شبه اصل حدیث را منکر شوند. در این مورد «عبدالرزاق بن علی لاهیجی»، مشهور به «فیاض لاهیجی» از شیخ بهایی (شیخ الاسلام اصفهان، پایتخت ایران در دوره صفوی) می پرسد: من روایت نبوی« ولدتُ فی زمن الملک العادل انوشیروان» را در کتب روایی دیده و از حل آن عاجز گشته ام، به گونه ای که اندیشه مرا به خود مشغول ساخته است، زیرا انوشیروان کسروی، مجوسی و مشرک بود و خداوند متعال فرموده است: (ان الشرک لظلم عظیم) و همچنین همه کافران ظالم هستند، با این وصف، چگونه پیامبر(ص) این پادشاه مشرک و کافر را عادل خوانده است. شیخ در پاسخ لاهیجی چنین مینویسد: ظلم دو نوع است: نوع اول، ظلم انسان به نفس خویش است که از راه گناهان و خطاها مرتکب آن می گردد؛ نوع دوم، ظلم به رعایا و زیر دستان است. انوشیروان به ظلم از نوع اول مبتلا بود نه ظلم از نوع دوم، بلکه وی به نقیض ظلم که عدل است و از کبریت احمر نایابتر بوده و به واسطه آن آسمان و زمین بر پا ایستاده است، متصف بود. بنابر این، توصیف پیامبر در باره انوشیروان حق بوده و شکی در آن نیست و سخن راستی است که شبهه در آن راه ندارد ** چندی پیش دکتر جمشید صداقتکیش، دکترای تاریخ و مردمشناسی و عضو هیات علمی دانشگاه شیراز در گفتوگو با خبرنگار میراث فرهنگی و گردشگری خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) در جهرم، گفت: «در منابع خارجی اشاره شده بود که آرامگاه انوشیروان در خفر فارس است و این آرامگاه در خفر پیدا شده است.» اما گزارش های بعدی درباره جزئیات این خبر و ویژگی های آرامگاه یافت شده منتشر نشد. خفر، یکی از پر جمعیتترین و مهمترین بخشهای شهرستان جهرم در استان فارس است که از شمال به بخش سروستان، از مغرب به کوار و بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، از جنوب به بخش سیمکان و کوهک شهرستان جهرم، و از مشرق به بخش کردیان محدود است.اما دکتر علیرضا جعفری زند معتقد است برای یافتن آرامگاه انوشیروان باید در منطقه گور انوشیروان در لرستان جستجو کنیم. |