استقبال دوستداران شاهنامه از نسخه ویراسته فریدون جنیدی

 

پاسخ یکی دیگر از دوستداران شاهنامه فردوسی به ناسزاگویان !

سال ها بود که دوستداران شاهنامه فردوسی چشم به راه بودند تا نسخه ویراسته شاهنامه توسط استاد فریدون جنیدی منتشر شود و سرانجام این درخت تناور در بهار امسال به بار نشست و چشم همگان را روشن کرد. اما در این میان بودند و هستند افراد معینی که از مدت ها پیش از انتشار این نسخه و پس از آن برای تخریب چهره فرهنگی و علمی استاد جنیدی و بی اعتبار کردن شاهنامه نسخه ویراسته ایشان به ناسزا گویی پرداختند و حتی نیت خود را در حذف فیزیکی شاهنامه فردوسی و توهین آشکار به این کتاب ورجاوند ایرانیان پنهان نکرده و به روشنی تاکید کردند که این شاهنامه را باید به کارگاه پوشال سازی سپرد!  با این همه گویا خوشبختانه ناسزاگویان به هدف خود دست نیافته اند و استقبال بی نظیر دوستداران شاهنامه در همین مدت کوتاه از نسخه ویراسته فریدون جنیدی این نوید را می دهد که ناشر باید خود را برای انتشار چاپ دوم آن آماده کند و به نظر می رسد که افزون بر ویژگی های برجسته شاهنامه ویراسته فریدون جنیدی، نقد هایی که مخالفان و موافقان برآن نوشته اند یکی از دلایل توجه روز افزون و گسترده مخاطبان آگاه و تمایل آنان برای تهیه این اثر باشد.


 بر این پایه و برای آگاهی از دیدگاه ها و نقدهای گوناگون درباره این اثر، چندی پیش ضمن اغلام آمادگی برای انتشار دیدگاه های مختلف، خواستار پاسخ گویی صریح و شفاف استاد جنیدی به انتقادات شدیم که پس از انتشار پاسخ استاد جنیدی، مطالب بسیاری نیز از سوی دوستداران شاهنامه و علاقه مندان استاد جنیدی در رد مطالب کسانی که مدعی نقد علمی این اثر بودند به دستمان رسید که به تدریج منتشر خواهد شد. البته در این جا یادآوری یک نکته ضروری است و آن این که شایسته خواهد بود که نویسندگان صرفا به نقد علمی مطالب بپردازند و از به کار بردن واژه های نادرخور و نسبت های ناروا به افراد پرهیز نمایند. پس، در ادامه یادداشتی خواهید خواند از «شاهین پارسی » در پاسخ به دو تن از کسانی که پیش تر  مطالبی نادرخور را درباره شاهنامه فردوسی ویراسته استاد جنیدی منتشر کرده بودند با این توضیح که در صورت نیاز امکان پاسخ گویی افرادی که از آن ها در این نوشتار نام برده شده است، فراهم خواهد بود:  

« در کفش ادیبان جهان کردی پای / غوره نشده مویز گشتی احسنت »

چندی پیش بیست و دومین نمایشگاه کتاب تهران برگزار شد، همانند سال‌های پیش در این نمایشگاه نیز کتاب‌هایی برای نخستین بار عرضه شدند که دوستاران فرهنگ و کتاب برای به بازار آمدن برخی از آنها چندین سال چشم به راه بودند، یکی از کتاب‌هایی که سال‌ها درباره‌اش گفت‌وگو بود و امسال چند روز پس از آغاز به کار نمایشگاه به بازار آمد، ویرایش تازه‌ای از شاهنامهء فردوسی است که دکتر فریدون جنیدی بنیانگذار بنیاد نیشابور ( سازمان پژوهش فرهنگ ایران ) آن را فراهم کرده است.

همواره به بازار آمدن هر کار پژوهشی تازه در زمینهء بازشناسی و ویرایش آثار برجستهء تاریخ ادبیات ایران جنبشی در میان دوستاران فرهنگ و ادبیات و آنانی که کار و زندگیشان با کتاب و پژوهش فرهنگی پیوند خورده پدید می‌آورد، هیچ شگفت‌آور نیست که در این میدان کنش‌ها و واکنش‌ها، گروهی شیوه کار و چگونگی آن را بپسندند و گروهی دیگر آن را ناپسند به شمار آورند، شگفتی از آن است که کسانی بسیار شتابزده درباره‌ء این ویرایش به داوری نشسته‌اند که آشکارا می‌توان غرض‌ورزی و کینه‌توزی را در واکنششان دید.

دریغا که در این هیاهوی برپا شده پژوهشگرانی نام‌آشنا چون دکتر جلیل دوستخواه نیز همانند تازه به دوران رسیده‌ها و جوانان جویای نام شتابزده و بدون خواندن و بررسی متن ویرایش شده به داوری پرداخته‌اند و تنها بر اساس پیش‌فرض‌ها و برداشت‌های پیشین خود از شیوهء کار دکتر فریدون جنیدی و بدون آگاهی از چگونگی کار ویرایش شاهنامه از سوی وی و برهان‌هایی که وی برای افزوده شمردن برخی از ابیات شاهنامه ارائه کرده است (به بهانه دفاع از شاهنامه دکتر خالقی مطلق که دکتر فریدون جنیدی آن را مقابله می‌داند نه ویرایش )، ویرایش وی را غیرعلمی جلوه داده‌اند.

در میان کسانی که به انتقاد از ویرایش شاهنامهء دکتر فریدون جنیدی و روش کار او پرداخته‌اند برخورد دو کس بیشتر جلب توجه می‌کند، نخست گفتارهای ابوالفضل خطیبی که گویا همکار دکتر جلال خالقی مطلق در یکی از دفترهای شاهنامه است و دیگری رضا مرادی غیاث‌آبادی که زمانی در بنیاد نیشابور کار می‌کرده و پس از اخراج از آنجا به دشمنی با دکتر فریدون جنیدی برخاسته است و هر چند گاه هیاهویی ایجاد می‌کند.

ابوالفضل خطیبی روز 29 اردیبهشت ماه 1388 تنها سه روز پس از عرضهء کتاب در نمایشگاه به انتقاد از آن پرداخته و گفتاری (تصوری دیگر از شاهنامه) در وبلاگ خویش منتشر کرد که نکات پرسش برانگیزی در آن به چشم می‌خورد، به این گفتار وی علی‌رضا حیدری‌ ـ‌که بنا بر شناسنامهء شاهنامهء نشر یافته به وسیلهء نشر بلخ، آرایش نمونه چاپی این اثر را بر عهده داشته است ـ پاسخ داده است که در نوع خود جالب به نظر می‌رسد.

وی در آغاز گفتارش چنین نوشته است: "... نوآوری از همان ترتیب جلدها پیداست، ایشان مقدمهء خود را با عنوان«پیشگفتار بر ویرایش»، به جای جلد یکم در جلد ششم قرار داده‌اند تا سخن ایشان مقدم بر سخن فردوسی نباشد..."

تردیدی نیست که دکتر فریدون جنیدی نوآوری شگفتی در ویرایش شاهنامه به کار بسته و ابوالفضل خطیبی غرض‌ورزانه تلاش کرده است این نوآوری را کودکانه و سطحی جلوه دهد، همهء کسانی که دکتر جنیدی را می‌شناسند و با نگرش وی به شاهنامه آشنا هستند می‌دانند که وی از دیدگاه ویژه‌ای به شاهنامه و فرهنگ ایران باستان می‌نگرد که همین نگرش متفاوت برداشت‌های دگرگونه‌ای پدید می‌آورد.

نخست آنکه ایشان شاهنامه را تاریخ راستین جهان باستان می‌دانند که چنین نیز هست، بر اساس چنین برداشتی شاهنامه تا دوران ایرج تاریخ نژاد آریا و از آن پس تاریخ رویدادهای زندگی ایرانیان است که تداوم دهندهء فرهنگ آریایی بوده‌اند، دو دیگر آنکه شاهنامه آینه‌ای است که فرهنگ آریایی ایران باستان را بازمی‌تاباند، از این روی نگرش وی به شاهنامه با دیگران متفات می‌شود چراکه با داشتن چنین برداشتی، دیگر نمی‌توان ابیاتی را که با تاریخ و فرهنگ ایران باستان ناسازگارند، سرودهء فردوسی دانست، هرگز نباید فراموش کرد که فردوسی داستان‌پرداز به مفهوم امروزی نبوده است که بخواهد داستان‌هایی فراهم نماید، او بزرگمرد دانشمند و درستکاری بوده که حاصل تلاش بزرگانی که کتاب‌های تاریخی بازمانده از ایران باستان را به فارسی ترجمه کرده بودند، به نظم درآورده است. بنابراین نمی‌توان تصور کرد که وی چیزی بر آنچه فراهم کنندگان شاهنامه منثور گردآورده‌اند، افزوده باشد.

اگر با ژرفکاوی شاهنامه را بررسی کنیم می‌توانیم شواهدی به دست آوریم که نمایانگر آشنایی فردوسی با خط و زبان پهلوی است، شاید وی به متن‌های پهلوی ایران باستان نیز دسترسی داشته است، با وجود این تردیدی نیست که مبنای کار وی در سرایش شاهنامه همان شاهنامه منثور بوده است که پیش از وی دقیقی به نظم درآوردنش را آغازیده بود.

برای درک بهتر چرایی و چگونگی متفاوت شدن ویرایش دکتر فریدون جنیدی با دیگر کارهای مشابه باید دیدگاه نوآورانهء وی به شاهنامه و تاریخ و فرهنگ ایران باستان را بررسی کنیم تا روشن گردد که چرا وی بسیاری از ابیات شاهنامه‌ای که امروزه در دست داریم سرودهء فردوسی نمی‌داند.

نخستین گام در راه شناخت شخصیت هرکس بررسی جهان‌بینی وی است، دکتر فریدون جنیدی پیرو جهان بینی نیاکان ارجمندمان است، بر اساس این جهان‌بینی شگفت‌انگیز و بسیار مترقی، جهان و هر آنچه در آن است جاندارند، از این روی ایرانیان همپای ستایش بزرگ‌دانای‌هستی‌بخش‌جهان ( اهورامزدا )، زمین و باد و... را نیز هر روز ستایش می‌کرده‌اند و از آنها یاری می‌خواستند، وی در پیشگفتار کتاب «حقوق جهان در ایران باستان» خود می‌نویسد:

"... جان، در جهان یگانه، نیرویی یگانه است، و باشندگان این جهان، هر یک باندازهء توان خود از جان جهان برخوردار میشوند، و چون نیک بنگریم، در این همداد بزرگ، بهری که بمردمان رسیده است برترین بهره‌ها است، و نیروی ایشان با برخورداری از خرد، و پذیرفتاری دانش و فرهنگ و رای، از همهء جانداران گیتی برتر است.

پس اگر مردمان همهء نیکیهای جهان را برای خود بخواهند، و در اندیشهء دیگر جانداران گیتی نباشند، و بجهان بی‌پروا باشند، راه خودکامگی یا آنچه را که امروز دیکتاتوری‌اش مینامند، می‌پیمایند، و دیر یا زود جهان از پیامد خودخواهی ایشان دچار آشفتگی میگردد، و جان‌ها تباه و پریشان میشوند، و چون چنین شود، بجان ایشان نیز آزار میرسد، و زندگانی را بر آنان دشخوار میسازد!

اما اگر ایشان را پروای زندگی در جهان لبریز از شادی و بالش زندگی باشد، میباید که برای آن چه که زیر دستشان است، جایی برای زیست و پروایی برای آرامش و آسایش بگذارند، تا از پیامد آن، همهء شادی‌ها و بهزیستی‌ها در جهان بهم بپیوندد و زمین و زمان را برای زیست و شادکامی و آرامش و آسایششان، آرام و آسوده و شادکام سازد!

بر این بنیاد«حقوق بشر» وابسته بحقوق همه جای جهان است و نمی‌توان آنرا همچون پدیده‌ای آزاد از جان جهان بر رسید!..."

وی با داشتن چنین نگرشی در کتاب یادشده به بازگویی ویژگی‌های جهان‌بینی و فرهنگ ایرانی می‌پردازد و با شاهد آوردن از شاهنامه به بیان باورهای نیاکانمان دربارهء « آزادی اندیشه »، « آزادی در گزینش دین»، « آزادی گفتار »، « آزادی و بزرگداشت زنان »، «حق گزینش همسر برای دختران»، « گرامیداشت و حقوق کارگران »، « گرامیداشت جانوران »، « گرامیداشت گیاهان »، « شادی مردمان »، « گرامیداشت تن »، « نفی جنگ و کشتار و ویرانی »، « دوری از خشم و کین و آزار جهانی» ، « گرامیداشت حقوق دیگران » ، « فروتنی و شرم و آزرم »، « بزرگداشت پیمان » و... می‌پردازد، بنا بر چنین فرهنگ و آئینی که جوشیده از باورهای نیاکانمان است نمی‌توان از پهلوانان و سربازان ایرانی پذیرفت که به هنگام سپه‌کشی یا جنگ همانند غیر ایرانیان به کشتار و ویرانگری و سوزاندن و ویران کردن مردمان و جانوران و کشتزارها و درختان دست بزنند یا پیمان‌شکنی نمایند یا به دشمن شبیخون بزنند، از این روی هر جا در شاهنامه موجود کسی از ایرانیان فرمان به انجام چنین کارهایی می‌دهد باید درنگ کرد و اندیشید که آیا می‌توان آن بخش را سرودهء فردوسی دانست؟

ایشان به بخش نخست شاهنامه نیز نگرشی تازه‌ دارند، این بخش در واقع تاریخ نمادین بشریت است و روند تکامل فرهنگی‌ـ اجتماعی‌ـ دانشی نوع انسان را باز‌می‌تاباند، بر پایهء این نگرش نوین به شاهنامه کیومرس، سیامک، فراواک، هوشنگ، تهمورس و جمشید انسان‌ـ پادشاه نیستند، هر یک از آنها نامی نمادین برای یکی از دوران‌های تکاملی انسان در زمینهء پیشرفت در عرصه‌های فرهنگ و دانش و تمدن است.

در واقع کیومرس نامی نمادین است برای اشاره به دوران پیدایش زندگی گیتیایی در زمین و روند تکامل جانداران از تک‌سلولی‌ها تا انسان‌ریخت‌ها و سپس پیدایش مردم ( انسان اندیشمند )، دکتر فریدون جنیدی در رویه‌های 31 و 32 کتاب « زندگی و مهاجرت آریائیان » دربارهء کیومرس نوشته است:

"... کیومرث در زبان اوستائی، gaya-mareta است که از دو قسمت تشکیل شده است که بهر اول آن « گَ‌یَ » بمعنی زندگی و جان است. و بهر دوم آن مَرٍت، بمعنی مردن است که صفت جان باشد. این اسم در پهلوی گیومرت gayõmart خوانده شد و در فارسی دری آنرا کیومرث می‌گوئیم.

ایرانیان از زمانهای دور میدانسته‌اند که کیومرث را معنائی در بین است، و شه مردان ابن‌ابی‌اخیر که نوشته‌های «پیروزان» نامی را از پهلوی بفارسی دری باز میگردانده، اشاره کرده است که کیومرث یعنی«گویای میرا» اگرچه معنی واقعی آن قدری با این ترجمه تفاوت دارد، اما این خود نشان‌دهندهء آنست که در تفاسیری که بعدها بر روی افسانه‌ها می‌شده به فلسفه بوجود آمدن نامها توجه کرده‌اند...

... پس از آنکه زمین آفریده شد. کوهها بوجود آمدند و کیومرث یعنی زندگی در آن پیدا شد که لازمه زندگی جریان است(و جریان عبارت از تولد، زندگانی و مرگ میباشد و بخش پسین نام کیومرث مرگ را همراه زندگی میکند) و در همین جریان بود که فلزات گوناگون بوجود آمد. و پس از چهل سال(که اشاره سمبولیکی است، و میتواند نشانه چهل میلیون سال یا چهارسد میلیون سال باشد.) گیاهان بوجود آمدند...

... فردوسی و نویسندگان شاهنامه موقعی که خواستند از اولین کدخدایان و شاهان و رهبران نژاد آریا نام ببرند، نخستین نام را که کیومرث باشد انتخاب کردند!..."

در این راستا هوشنگ نماد دوران روی کردن انسان به ساختن خانه که متمایز از لانهء جانوران بوده است به شمار می‌آید، تهمورس نیز دوران به کار گیری جنگ‌افزار و اهلی کردن جانوران و پیدایش خط است، و جمشید دوران درخشش تمدن و دانش در جهان آریایی است که در پایان دچار انحطاط شده و با یورش ضحاک(نماد اقوام بیابانگرد غیرآریایی) از پای درمی‌آید.

در رویه‌های 37 و 38 همان کتاب می‌خوانیم:

"... بنابراین نباید زیاد شگفت‌زده شویم که چرا مثلا پادشاهی جمشید را 700 سال آورده‌اند، زیرا که در اینجا مقصود از پادشاهی، همان شهر و «دوره» ایست که با نام جمشید بر آریائیان گذشته، نه آنکه شخصی بنام جمشید 700 سال پادشاهی رانده باشد.

اما باید دیگر بار اشاره کنم باینکه مقصود از 1 سال پناهندگی و 30 سال سلطنت کیومرث و 40 سال سلطنت هوشنگ و 700 سال سلطنت جمشید، که اشاره به دورانهای مختلف زندگی است، اشاره‌ای است نمادین، و نه دقیق، بدین معنی که تقریبا زمانی که جانداران از سرما به کوه پناه برده بودند نسبت بزمانی که قبل از آن با آسایش زندگی میکردند کمتر بود و البته هرچه در زمان به پیش میرویم گرچه به مقدار سالها افزوده میشود اما از مقدار واقعیش کم میشود مثلا هزار سال سلطنت ضحاک بسیار بسیار کمتر از 40 سال دوره هوشنگ است..."

بر اساس چنین دیدگاه شگفت و دگرگونی آفرینی رستم و اسفندیار و... نمادی از اقوام ایرانی هستند و کسی چون کاوس نماد پادشاهی دوران کاسی‌ها...

با کمی دقت می‌توان دریافت که این دیدگاه می‌تواند برداشت‌های پذیرفته‌شده در دانش باستان‌شناسی و تاریخ و اسطوره‌شناسی را دگرگون کند و پرده از بسیاری رازهای ایران باستان فروافکند و بسیاری دروغ‌های بی‌شرمانه و کینه‌توزانهء اروپائیان دربارهء فرهنگ و تمدن ایران را آشکار نماید.

گویا برخی از پدیداری چنین دگرگونی دوران سازی نگرانند، شاید آنان، از خشمِ ازمابهترانِ آن سوی آبها می‌ترسند و از آجر شدن نانی که آنان در دامانشان گذاشته‌اند بیم دارند و... بگذریم.

ابوالفضل خطیبی در ادامهء گفتارش انگیزهء دکتر فریدون جنیدی برای آغاز ویرایش شاهنامه را بسیار کودکانه جلوه داده است، همهء کسانی که با دکتر فریدون جنیدی آشنایی دارند می‌دانند که وی آرمانی بزرگ دارد و جز به سربلندی ایران و آگاه کردن ایرانیان از گذشتة پرافتخار ایران، به چیزی نمی‌اندیشد، او شیفتهء شاهنامه و فرهنگ ایرانی است و همهء زندگیش را وقف شناساندن درست فرهنگ ایرانی کرده است و از آنجا که شاهنامه را چکیده‌ای از دریای بی‌کران منش و فرهنگ و دانش نیاکان ارجمندمان می‌داند همواره از این که انبوه افزوده‌ها، خواندن و فهمیدن شاهنامه را برای ایرانیان به ویژه جوانان دشوار کرده، آزرده بوده است، از این روی ویرایش شاهنامه را آغاز کرده است.

گزینش بخش کوچکی از سخنان وی درباره‌ء چگونگی و انگیزهء آغاز ویرایش شاهنامه برای کودکانه جلوه دادن کاری بزرگ، بسیار ناجوانمردانه است ولی شگفتی آفرین نیست، چراکه کسانی همانند ابوالفضل خطیبی پرورش یافتهء سیستمی هستند که به وسیلهء دشمنان ایران و فرهنگ ایرانی(فراماسون‌ها) پی‌ریزی شده است تا کسان خودباخته‌ای را بپروراند که نادانسته به خود و نیاکانشان دشنام بگویند و از خوشامد دشمنان ایران خرسند گردند.

از نظر چنین کس "... نیازی نیست شما صفحات متعددی از این تصحیح را بخوانید تا دربارهء اعتبار آن داوری کنید. پس از خواندن چند صفحه از متن و مقدمه، با معیارهای اصلی مصحح در تشخیص بیتهای الحاقی به خوبی آشنا می‌شوید..."

پیشگفتار بر ویرایش شاهنامه که نزدیک 500 صفحه در قطع رحلی است و دانشنامه‌ای روشنگر به شمار می‌آید و سنجه‌های به کار رفته در ویرایش را یک به یک بیان می‌کند، در متن نیز به طور میانگین بیش از یک‌‌سوم هر صفحه پاورقی برای توضیح چرایی افزوده دانسته شدن ابیات است، چگونه می‌توان بر اساس توصیهء ابوالفضل خطیبی تنها با خواندن چند صفحه از متن و مقدمه با شیوهء این کار بزرگ آشنا شد؟!

دردا به روزگارِ مردمانی که چنین پژوهشگران پرتلاشی دارد!!!

در ادامهء گفتار، وی به بهانهء برشمردن ویژگی‌های ویرایش مزبور در چهار بند مسائلی را مطرح کرده است که سراپا غرض‌ورزانه و بی‌اساس است و پاسخ بدانها از سوی صاحب‌نظران ادبیات فارسی بایسته است تا روشن گردد که این جوانک جویای نام با چه ترفند‌های کودکانه‌ای در صدد خودنمایی برآمده و با پا در کفش بزرگان کردن تلاش می‌کند تا خویشتن را به چشم ایرانیان بکشد!

نکتهء دیگر اشارهء وی به بخشی از پیشگفتار است که هیچ اظهار نظری درباره‌اش نکرده است ولی آشکار است که آن را نیز یکی از دلایل غیرعلمی بودن ویرایش دکتر فریدون جنیدی می‌داند، نوشته است:

"... مصحح در پیشگفتار(ج6، ص43) نوشته‌اند که از طریق مدیوم‌هایی که نام آنها ذکر شده(مهرداد و بهنام و شهلا)، در کار ویرایش متن«از جهان مینوی» یاوری بدو رسیده است..."

اگر ابوالفضل خطیبی با فرهنگ و باورهای ایرانی بیگانه نبود، می‌دانست که ایرانیان از دیرباز به پیوند بی‌گسست و همیشگی گیتی و مینو باور داشته‌اند، در جهان‌بینی ایرانی بر جهان تکینه‌ء هستی گونه‌ای دوگانگی فراگیر فرمانروایی دارد و هیچ چیزی در گیتی نمی‌توان یافت که جنبه‌ای مینوی نداشته باشد، این باور عمیق و دیرینه آنچنان با جان و روان ایرانیان آمیخته شده است که حتی کنش‌های مردمان و واژه‌های مترادف مفهوم گیتیای‌ـ مینوی پیدا کرده‌اند، برای نمونه در چنین چهارچوبی «دویدن» کنشی نیک اما «دوارستن» همان کنش با بار ناپسند است، «پا و لنگ» و «سر و کله» و «بوسیدن و ماچ‌کردن» و... نیز بار معنایی دوگانه‌ای به خود گرفته‌اند، اگر در باورهای عامیانه و فرهنگ و ادبیات گذشته اندکی تیزبینانه کاوش کنیم به موارد بی‌شماری برخواهیم خورد که ریشه در این باور بنیادین دارند.

از این روی است که ایرانیان در دوران باستان همهء پدیده‌های گیتی را ستایش می‌کرده‌اند، در واقع ستایش آب و باد و آتش و زمین و زمان و هر آنچه در آسمان‌ها و زمین است ستایش جنبهء مینوی آنها بوده است که به باور ایرانیان در سرنوشت و چگونگی زندگی مردمان تاثیرگذار هستند، بنابر چنین بینشی همهء جانداران زمین از بخش مینوی زمین که همانا سپندارمذ است جان و زندگی می‌یابند، سپندارمذ زمین که بخش کوچکی از جهان مینو است همواره به فرزندان خویش یاوری می‌رساند که این یاوری‌ها از راه‌های گوناگون انجام می‌گیرد که یکی از شناخته شده‌ترین این یاری‌رسانی رازمند، راهنمایی مردمان از طریق برقرار شدن ارتباط زندگان با روان درگذشتگان است که گاه با واسطه انجام می‌گیرد.

اگر سرگذشت بزرگان ادبیات و دانش و عرفان را بررسی کنیم درمی‌یابیم که همگی به دریافت الهاماتی از جهان مینو معترف بوده‌اند، در واقع در جهان گیتی هیچ کاری بدون یاوری جهان مینو به سرانجام نیک نمی‌رسد، نمی‌دانم که آیا مغز کوچک کسانی چون ابوالفضل خطیبی توان درک چنین چیزهایی را دارد؟!

باری، وی در پایان گفتارش ویرایش دکتر فریدون جنیدی را غیرعلمی معرفی کرده است چراکه از نظر چنین کسانی کار علمی پیروی بی چون و چرا از شیوهء اروپائیان است و بس، از این روی است که می‌نویسد:

"... به هر روی، به لحاظ علمی، ویرایش جدید آقای دکتر جنیدی بسیار فروتر از نخستین تصحیحات شاهنامه به کوشش مصححان اروپایی از جمله لامسدن، ترنرمکن و ژول مول است..."

به نظر می‌رسد با این نتیجه‌گیری ایشان معمای چرایی واکنش شتابزده‌ء وی و دوستانش آشکار می‌شود، آیا اینها می‌پندارند هنوز در دهه‌های چهل و پنجاه به سر می‌بریم؟!

همان‌گونه که در آغاز گفتار اشاره شد، به این گفتار ابوالفضل خطیبی، علی‌رضا حیدری پاسخ داده است که در پاسخ به پاسخ وی ابوالفضل خطیبی گفتار دیگری نشر داده که آشکار کننده‌ء شخصیت غیرفرهنگی وی است، او در این گفتار که با عنوان « آقای ابوالقاسم فردوسی! شاهنامه را باید به زبان ما می‌سرودید!» نشر یافته با لحنی که گویا راز مهمی را افشا می‌کند پس از اشاره به داده شدن کاغذ یارانه‌ای از سوی وزارت ارشاد نوشته است:

"... دوست داشتی شمار بیشتری بدانند که این شاهنامه با کمک وزارت ارشاد به چاپ رسیده است؟!..."

نخست آنکه هیچ کس دریافت بخشی از کاغذ مورد نیاز برای چاپ شاهنامهء مورد نظر از وزارت ارشاد را مخفی نکرده بود که ایشان افتخار افشاگری آن را نصیب خود کند، اگر وی به جای خواندن چند صفحه از مقدمه و متن برای دستاویز پیداکردن برای تاختن به کار دکتر فریدون جنیدی تنها بخش نخست پیشگفتار را می‌خواندند که به سپاسگزاری از هفتادودو ایرانی ویژه شده است که همچون فرزندان فردوسی بچاپ شاهنامه یاری رسانده‌اند (در پیشگفتار اشاره به اختصاص یافتن کاغذ یارانه‌ای برای چاپ شاهنامه شده، واقعیت این است که بر خلاف وعدهء نخستین تنها مقداری از کاغذ مورد نیاز برای چاپ شاهنامه از سوی وزارت ارشاد با یارانهء دولتی تامین شد که تفاوت رنگ کاغذ در پیشگفتار و دفتر چهارم با دیگر دفترها، بیدرنگ بچشم می‌آید، و خود نشان می‌دهد که دو گونه کاغذ برای چاپ آن بکار رفته است) از آن گذشته اگر ایشان چاپ کتاب با حمایت دولت را زشت می‌داند پیشتر باید به کسی می‌تاخت که شاهنامه‌اش از سوی موسسه‌ای دولتی با بودجهء دولتی چاپ شده و بابتش حق تالیف کلانی هم باز از بودجهء دولتی دریافت شده است.

دربارهء حضور دکتر فریدون جنیدی در برنامهء « دو قدم مانده به صبح» شبکهء چهار نیز با عباراتی که بیانگر بی‌شرمی و کینه‌ورزی اوست نوشته است:

"... راستی کدام تصحیح شاهنامه بخت این را داشت که ویراستار آن در دو برنامهء نسبتا پر مخاطب « دو قدم مانده به صبح » در شبکهء چهارم رسانهء ملی، شاهنامهء نیم‌بند خود را تبلیغ کند..."

می‌دانم که ابوالفضل خطیبی بسیار لطیف هستند و خیلی زود خسته می‌شوند و همان گونه که از خواندن پاسخ علی‌رضا حیدری ابراز خستگی کرده بودند اکنون نیز از خواندن این گفتار بسیار خسته شده‌اند، برای ایشان که این قدر لطیف هستند و زود خسته می‌شوند تنها یک توصیه می‌توان کرد و آن اینکه:

" عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

ای مگس عرصهء سیمرغ نه جولانگه توست "

و اما دربارهء آن دیگری که نامش رضا مرادی غیاث‌آبادی است و از هیچ فرصتی برای عقده‌گشایی و خودنمایی نمی‌گذرد، تنها یک چیز می‌توان گفت و آن اینکه:

"یارب مباد آنکه گدا معتبر شود"

شاهین پارسی‌ ـ تهران ـ رام‌روز از خردادماه سال 88خورشیدی ـ خیامی 

 

                          

                          

تصویر دو برگ از پیشگفتار بر ویرایش شاهنامه فردوسی اثر استاد فریدون جنیدی