خاطره ارحام صدر از 28 امردادماه 32

 

خاطرات زنده یاد ارحام صدر از 28 امردادماه سال 1332

در رادیو اصفهان از زبان خودش

رادیو در اصفهان از تاریخ ۲۰ دی ماه ۱۳۲۸ آغاز به کار کرد. در روزهای نخستین، در هر چهارشنبه از ساعت ۲۰ تا ۲۱ برنامه های رادیویی در اصفهان از یک فرستنده ۷۵ واتی ارتشی ( که متعلق به لشکر اصفهان بود و برای کارهای مخابراتی مورد استفاده قرار می گرفت ) پخش می شد. سپس استودیوی پخش بسیار کوچکی به ابعاد 3×4 در باشگاه افسران آن روز ( تالار تیموری یا همان موزه علوم طبیعی فعلی در خیابان استانداری و در کنار کاخ و باغ چهلستون ) ایجاد شد که تا سال 1333 برنامه های این فرستنده هر روز عصر به  مدت دو ساعت پخش می شد. یکی از گویندگان توانمند و دوست داشتنی رادیو اصفهان در آن سال ها زنده یاد ارحام صدر بود که از سال 1330 به استخدام اداره انتشارات رادیو درآمد و کار خود را در رادیو اصفهان آغاز نمود. یکی از بحث انگیزترین رویدادهای دوران خدمت ارحام صدر در رادیو اصفهان، پشتیبانی او از دکتر محمد مصدق در بعدازظهر روز 28 امردادماه سال 1332 خورشیدی، با صدای رسا در رادیو اصفهان است. این رویداد هنوز نیز به انگیزه های مختلف مورد تردید یا تاکید برخی از دوستداران وی قرار می گیرد. ارحام صدر در آن روز به گفته خودش تا آخرین لحظات و پیش از آن که ایستگاه فرستنده رادیو به تسخیر مخالفان دکتر مصدق در آید در آنجا ماند و گفت: « مردم زحمت کش اصفهان، کارگران ایران دوست و وطن پرست اصفهانی پشتیبانی خودشان را از پیشوای ملت ایران مصدق قهرمان اعلام می کنند ».


کمی پس از این سخنان، سربازان به ایستگاه رادیو اصفهان ریختند و ارحام صدر موفق شد پیش از ورود آن ها، از پنجره تالار تیموری که محل فرستنده رادیو بود به درون باغ چهلستون برود و از آنجا در زیر پلی که بر روی نهر آب کنار باغ قرار داشت پنهان شود تا سر و صداها بخوابد و از گزند سربازان نجات یابد.

 در سال 1383 خورشیدی، این خاطره را زنده یاد ارحام صدر در  صحنه ای از فیلم مستند" شکرپاره" ساخته " غلامرضا مهیمن" در حالی که به همراه سه تن از دوستانش به نام های رضا عماد، بشارت و شهرداد در گوشه باغ چهلستون نشسته و مشغول نوشیدن چای است برای آن ها به شیرینی بازگو می کند و حتا بخشی از این خاطره را در برابر دوربین بازی می کند و به آن افتخار می کند.

بدون هرگونه تفسیر بیشتر، این صحنه از فیلم "شکرپاره" را که ارحام صدر در آن خاطره اش را از 28 امرداد ماه سال 32 بازگو می کند ، می توانید از اینجا بردارید و ببینید و شرح رویداد را از زبان خودش بشنوید.

برای آن گروه از دوستان که به هر دلیل امکان دیدن و شنیدن این بخش از فیلم برایشان فراهم نیست، متن  این صحنه از فیلم به طور کامل بازنویسی شده و در ادامه در دسترس است:

« ...[ ارحام صدر ]: عرض کنم دوستان، این که خواهش کردم بریم چهلستون، گردشی بکنیم و هوایی بخوریم و چای بخوریم، قصدم این بود که یک خاطره از چهلستون دارم. خاطره من در چهلستون ارتباط داره با کار رادیویی من.

شما می دونید که من از سال 1330 استخدام [ اداره ] انتشارات [ رادیو ] بودم و مسئول اجرای برنامه رادیو اصفهان. 27 مرداد بود؛ من برنامه ام که تموم شد شب از همین پشت چهلستون رفتم و رفتم دروازه دولت دیدم میتینگه؛ یک عده زنده باد مصدق می گن و یک عده می گن زنده باد حزب توده ایران و پرچم هایی هم که دستشون بود هم پرچم داس و چکش دستشون بود و هم پرچم ایران. خیلی ما ناراحت شدیم و رفتیم خونه.

فردا بعدازظهر آمدم همان ساعت برنامه را گرفتم و اومدم اینجا. بنده بودم که ساعت 3 بعدازظهر می گفتم:" اینجا اصفهان است، اینجا اصفهان است، اصفهان نصف جهان است". برنامه را شروع می کردم. اون روز تا اومدم برنامه را شروع کنم دیدم که یکی از سربازا در استودیو رو وا کرد و گفت: " آقای ارحام صدر چه نشستی که شهر شلوغ شد! ". گفتم که " خوب در رو ببند، در رو ببند". فکر کردم که آیا چه خبرشده؟ چه خبر نشده؟ و ما ناچار شدیم خلاصه ، به بچه ها گفتم ما ناچاریم از حکومت وقت طرفداری کنیم، برنامه پخش بشه!

برنامه پخش می شد. گفتم که " مردم زحمت کش اصفهان، کارگران ایران دوست، وطن پرست اصفهانی پشتیبانی خودشان را از پیشوای ملت ایران مصدق قهرمان اعلام می کنند". یک مارش هم گذاشتیم. بعد وسط کار یک وقت دیدیم که همون سربازه دوید در رو وا کرد و گفت: " آقا جمعیت داره میاد بریزه تو رادیو" . 

[بازی ارحام صدر و دوستش]

-          -بابا ارحام چه کار کردی؟ چی چی گفتی؟

[ ارحام صدر] : چی چی گفتم؟

-          - همین ها گفتی ! سربازا دارن میان بریزن اینجا تیکه تیکه ات کنن!

[ ارحام صدر] : منو تیکه تیکه کنن؟

-          بله

[ ارحام صدر] : من درستیم به درد نمیخوره دیگه چه برسه تیکه تیکه ام باشه !

-         - اینا چی چیس گفتی تو رادیو؟

[ ارحام صدر] : من انجام وظیفه کردم.

-          -کدوم انجام وظیفه؟

[ ارحام صدر] : خوب حالا چه کار کنم؟ میگوی چه کار کنم؟

-          الان بپر از پنجره برو بالا، بپر تو باغ چهلستون !

[ ارحام صدر] : خوب!؟

-         - اونجا یه جا قایم شو تا بلکه آبا از آسیاب بریزه ببینیم چه فکری میشه کرد. بدو !

[ ارحام صدر] : هوشنگ تو که میدونی من نمیتونم بپرم. تو. بیا کمک من بپر، من خودم میرم قایم میشم.

-         - آخه می خوان تو رو تیکه تیکه کنن ارحام جون چرا شوخی می کنی؟ بدو! 

[ ارحام صدر] : من آمدم از پنجره پریدم پایین، در حالی که قلم خودنویسم و ساعتم و کتم هنوز روی میز استودیو بود و خلقم ریختن تو دیگه!

ما هم از اینجا نگاه کردیم، دیدیم که یک پل تازه ساختند- اون طرفه لب چهلستون- دویدم رفتم زیر اون پل! ... »

------------------------ 

- برای دانستن بیشتر درباره تاریخچه رادیو اصفهان از این نشانی دیدن کنید.

---------------------------