ایران نامه

ایران نامه، پایگاه آگاهی رسانی میراث فرهنگی و طبیعی ایران و جستار های ایران پژوهی

ایران نامه

ایران نامه، پایگاه آگاهی رسانی میراث فرهنگی و طبیعی ایران و جستار های ایران پژوهی

ارگ بم: سروده هما ارژنگی

 

هم آوا با هما ارژنگی در آرزوی بازسازی بم

هفت سال از بامداد پنجم دی ماه 1382 خورشیدی، روزی که شهر تاریخی بم برخود لرزید و با خاک یکسان شد و بیش از 30 هزار نفر از هم‌میهنان‌مان جان باختند، می‌گذرد؛ اما به گزارش خبرگزاری‌ها روند بازسازی این شهر آنچنان کند است که سال‌ها مانده تا شهر جدید بم استوارتر و سرافرازتر از قبل خاطره تالم‌بار گذشته‌ها را از اذهان بزداید. حتی اکنون 7 سال از پس وقوع زلزله، هنوز قسمت اعظم ارگ بم مرمت نشده است و سرعت مرمت ارگ بم آن‌گونه که انتظار می‌رفت پیش نرفته است و در حال حاضر علاوه بر مرمت صحیح و مقاوم سازی و حفاظت و احیاء ارگ بم سایر آثار باستانی بم مثل قنات‌ها و قلعه دختر و باغات محدوده بافت و منظر فرهنگی آن باید در فهرست میراث درخطر و میراث مورد پاسداری قرار بگیرد. بازسازی شهر بم و مرمت کامل ارگ بم در طی همه این سال‌ها از خواسته‌های همه ایرانیان و دوستداران میراث فرهنگی از هرجای جهان بوده است. در این مورد چکامه سرای میهن دوست، بانو هما ارژنگی، هفت سال پیش در اندوه زمین لرزه بم، سروده‌ای را با عنوان «من تو را بار دگر می‌سازم » سرود که همزمان به زبان فرانسه نیز ترجمه شد و از سوی چند انجمن نیکوکاری و صلیب سرخ در دانشگاه‌های فرانسه به دو زبان فارسی و فرانسه اجرا شد و منافع حاصل از آن به سازمان صلیب سرخ سپرده شد تا به یاری مردم زلزله زده بم هزینه شود. اکنون پس از هفت سال بسیاری از ایرانیان هم آوا با بانو هما ارژنگی آرزوی بازسازی بم و سامان یافتن مردم آن سامان را در سر می‌پرورانند. سروه زیبا و آرزومندانه بانو ارژنگی را با صدای او در اینجا بشنوید و متن آن را در ادامه بخوانید:

من تو را بار دگر می سازم

در سحرگاهی سرد

که فلق از خط  زیرین افق سر می‌زد

سینۀ خاک به ناگاه گشود

در سحرگاهی  سرد

دیو غرید و زمین از نفس دیو تپید

لرزه افتاد به خاک

وحشت مرگ به هر گوشه دوید

در سحرگاهی سرد

کودکان خفته به ناز

اولین مرغ هوا در پرواز

لرزه افتاد به دشت

لرزه افتاد به جان و  تن آن ارگ بلند

جان به دربرده ز بیداد زمان

همچو گنجی به دل خشک کویر

قرن‌ها مانده به پا

با وقار و زیبا

قصه پرداز شکوهی دیرین

سینه سایید به خاک

تن به  آوار ستمکارۀ دیوانه سپرد

اینک ای مام وطن

ای که سرمایۀ  بودم  بود از بودن تو

اندر این ماتم  و  اندوه و بلا

داغدار توام ای مادر  پیر            

ماتمم را بپذیر

داغدار توام ای هموطن خانه خراب

خانه ویرانی توست

خانه ویرانی من

رنج آوارگی‌ات

درد پنهانی من

ای ز هستی شده سیر

ماتمم را بپذیر

لیکن ای یار بلادیده بدان

گر چه امروز از این دردگران

همچو نی ناله کنان می‌مویم

یا در این وحشت هنگامۀ مرگ

من ز بیداد زمان می‌ گویم

قصۀ غصه و این مویه و آه

قصه ی پایان نیست

در پی این شب اندوه فزای

سحر  روشن و  زیبایی هست

تا امیدی به دلی می‌روید

در سر اندیشۀ فردایی هست

و  تو  ای ارگ درافتاده به خاک                                  

ای ستم دیدۀ پاک

از خرابیت چه باک!

من در  این کورۀ دل

با گل دشت کویر

با سرشکی که به مژگان دارم

با لهیبی که به دامان دارم

خشت‌ها خواهم پخت

من تو را از سر شوق

من  تو  را با  دل و جان

من تو را  از  ره عشق و  ایمان

عاقبت خواهم ساخت

برج‌هایی به بلندای امید

دشت‌هایی سر سبز

خانه‌هایی آباد

مردمانی دلشاد

ای بم! ای مهد کهنسال سترگ

من تو را بار دگر می‌سازم

دی‌ماه سال هزار  و سی‌سد و هشتاد و دو

( لیون فرانسه)  -  هما ارژنگی

نظرات 2 + ارسال نظر
فرزند طبیعت 6 دی 1389 ساعت 10:25 ب.ظ

کاش شعارهای ما روزی به لباس عمل مزین می شد

تارا 8 دی 1389 ساعت 10:08 ق.ظ http://uast-bnd-ir.blogsky.com

شاید باید بم در عراق یا فلسطین بود ...شاید...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد