ایران نامه

ایران نامه، پایگاه آگاهی رسانی میراث فرهنگی و طبیعی ایران و جستار های ایران پژوهی

ایران نامه

ایران نامه، پایگاه آگاهی رسانی میراث فرهنگی و طبیعی ایران و جستار های ایران پژوهی

دو گفتار از شاهین پارسی، بخش دوم

 

دو گفتار از شاهین پارسی درباره شاهنامه ویراسته استاد جنیدی

بخش دوم

نوشتار دوم شاهین پارسی نیز با عنوان « سنگ بی قیمت اگر کاسه زرّین شکند... » در پاسخ به گفتار آقای محمد کرمی در شماره 77 مجله فردوسی در باره شاهنامه فردوسی نسخه ویراسته استاد جنیدی است که در ادامه از نظر خوانندگان گرامی خواهد گذشت؛ با این توضیح که برای بهتر خواندن نوشتار دوم پیشنهاد می کنم که قلم های پهلوی و اوستایی را از اینجا و اینجا بردارید و در رایانه خود در قسمت « کنترل پنل » در بخش « فونت » کپی کنید.

سنگ بی قیمت اگر کاسه زرّین شکند

قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود

به نام بزرگ دانای هستی بخش جهان

                                                   ( سپندارمذ روز از امرداد ماه سال 88 خورشیدی ـ خیامی )

در شمارهء 77 ماهنامه فردوسی، متن مصاحبهء دکتر فریدون جنیدی با روزنامة اعتماد ملی (شماره 926ـ روز شنبه دوم خرداد 1388ـ ص10) چاپ شده است (ص41 تا ص 45) و به دنبالش سردبیر ماهنامه (محمد کرمی ) نقدی نوشته، با عنوان "دانم نرسی به کعبه ای اعرابی/ این ره که تو رفته‌ای به ترکستان است" ؛ در توضیح این عنوان در پانوشت آمده:

"در پاسخ به تحریف شگفت‌انگیز شاهنامه از سوی دکتر فریدون جنیدی، شعر سعدی با حذف "قید شرط" و تبدیل آن به ( فعل زمان حال) به آن صورت به نگارش درآمده است. بیت اصلی عبارت است از: « ترسم نرسی به کعبه ای  اعرابی/ این ره که تو می‌روی به ترکستان است.»"

شگفتا که کسی  به بهانة تحریف شاهنامه ( به باور نادرست وی ) داد و بیداد راه انداخته که برای بیان مقصود، به خود اجازه داده است شعر سخن‌سرایی نکته‌سنج و دانایی چون سعدی را چنین به آشفتگی و زشتی آلوده کند، استادِ سخنِ پارسی با همهء دنیادیدگی و کمالاتی که داشته، سخنش را مشروط بیان کرده، چراکه به باورش این ذهنیت شاید درست باشد، شاید هم نادرست؛ اما سردبیر ماهنامهء فردوسی با دستبردن در سخن نغز و فروتنانهء سعدی، با اطمینان می‌گوید: « دانم نرسی... » این اطمینان برآمده از چیست؟ یاد حکایتی دربارهء « بهلول » افتادم؛ روایت کرده‌اند که روزی کسی به بهلول گفت: هرگاه دیدی کسی درباره چیزی سخن می‌گوید و از درستی سخنش کاملاً اطمینان دارد، بدان که او از گروه ابلهان است؛ بهلول پرسید: آیا اطمینان داری؟ آن کس پاسخ داد: رآریآری؛ بهلول سرجنباند و هیچ نگفت و به راه خود رفت.

مجلهء وی در تحریفی آشکار و نابخردانه آنهم در روی جلد مجله (شمارهء 77)، سخن مشهور داریوش هخامنشی در کتیبهء بیستون را به کوروش بزرگ نسبت داده است، آیا چنین اقدامی آنهم از سوی مجله‌ای که صاحبش آنرا « مجله‌ای با آن سابقه درخشان 60 ساله » می‌نامد تحریف تاریخ به شمار نمی‌آید؟ اگر هم مدعی شوند اشتباهی صورت گرفته، عذر بدتر از گناه آورده‌اند، زیرا مجله‌ای که مدعی داشتن گسترهء بین‌المللی است بایستی دست‌کم نمونه‌خوان و ناظری داشته باشد که از پیش آمدن چنین نادرستی‌هایی جلوگیری کند.  

                                       

                                     گوشه ای از طرح روی جلد مجله فردوسی

باری، گویا محمد کرمی معنی واژه « تحریف » را نمی‌داند که این گونه نابجا از آن استفاده کرده است، در لغت‌نامهء دهخدا « تحریف » چنین معنی شده است:

« تحریف: ... بگردانیدن سخن... گردانیدن سخن از جای... گردانیدن سخن و چیزی را از وضع و حالت خود... برگردانیدن... بگردانیدن... تغییر هر چیز عموما و تغییر کتاب خصوصا... تغییر، تبدیل، انقلاب، سرنگونی و واژگونی و انحراف سخن و یا چیزی دیگر از حالت و وضع خود و تقلب... »

پرسش این است که بر چه اساسی آقای کرمی ویرایشِ شاهنامه از سوی دکتر فریدون جنیدی را « تحریف » دانسته است؟ آن هم از گونهء « شگفت‌انگیز » ! در ویرایش مذکور، متن شاهنامهء فردوسی به طور کامل چاپ شده است و تنها ابیات افزوده دانسته شده با فونتی متفاوت چاپ شده‌اند تا خواننده اگر خواست بیت های اصلی دانسته شده را پیوسته به هم بخواند و دریابد که افزوده‌ها روند روایت رویدادها را آشفته کرده‌اند، دلایل افزوده دانسته شدن ابیات نیز در پانوشت ها بیان شده‌اند، در این شاهنامه حتی یک بیت یا مصرع نمی‌توان یافت که یک « واوش » جابجا یا حذف شده باشد، پس چگونه می‌توان چنین کاری را تحریف دانست؟! ناگفته نماند که در این شاهنامه نیز اشتباهاتی از نظر حروفچینی و نمونه‌خوانی دیده می‌شود که بی‌تردید در چاپ دوم اصلاح خواهند شد. در حاشیهء همان صفحه چنین می خوانیم:

«  مگر هرکسی با ادعای30 سال شاهنامه شناسی!! می‌تواند تیشه‌ای به دست بگیرد و ریشه یکی از خردورزانه‌ترین کتاب های حماسی گیتی را قطع کند ».

آیا به نظر آقای کرمی، ابیات افزوده ( الحاقی ) ریشهء شاهنامه هستند که جدا کردنشان و بیان چرایی افزوده دانسته شدنشان، تیشه به ریشهء شاهنامه زدن به شمار آید؟

همچنین پس از عنوان مقاله، دو پرسش مطرح شده است، ایشان پرسیده:

« آقای جنیدی! بر شما چه می‌گذرد؟! » و همچنین: « شاه نامه شناس بزرگ!! تیشه به ریشه‌ی کی می‌زند ؟! »

در پاسخ پرسش نخستشان باید گفت، آقای فریدون جنیدی روزهایی خوش و سرشار از شادمانی را می‌گذراند، چرا که شاهنامهء ویرایش ایشان با استقبال کم‌مانند روبه‌رو شده است و در مدتی کمتر از دو ماه پس از به بازار آمدن بیش از هزار دورهء آن به فروش رفته است (حتی با وجود افزایش قیمت بیست هزار تومانی، فروش شاهنامه کاهش نیافته است ).

پاسخ پرسش دوم هم این است که، دکتر فریدون جنیدی با نگرش تازه و شگفتی که به شاهنامه دارد، تیشه به ریشهء همهء کسانی می‌زند که غرض‌ورزانه یا از روی نادانی شاهنامه را ( که تاریخ راستین آریایی‌ ـ ‌ایرانی جهان باستان است ) به سه بخش استوره‌ای و پهلوانی و تاریخی تقسیم می‌کنند ( با این شگرد دست دشمنان ایران برای تحریف تاریخ ایران و ساخته و پرداخته کردن تاریخی جعلی و نادرست که آغازش از روی کارآمدن کوروش بزرگ است، باز می ماند تا همچنان دروغ های کینه‌توزانهء خود را به اسم تاریخ به خورد ما بدهند )، همچنین آب به خوابگاه مورچگانی ریخته می‌شود که همهء افزوده‌های ناسازگار با خرد و دانش و هویت ملی فردوسی را، سرودهء رادمرد خراسانی به شمار می‌آورند.

شاهنامه، تاریخ پر رمز و راز دوران باستان است، این تاریخ شگفت، آن هنگام که به بیان رویدادهای دوران های بسیار کهن می‌پردازد، از گفتاری نمادین بهره می‌برد که درکش برای بسیاری که مدعی شاهنامه‌پژوهی هستند دشوار و گاه غیرممکن است. دکتر فریدون جنیدی تلاش می‌کند راز این نمادها را با یاری گرفتن از زبان های باستانی و فرهنگ و آیین آریایی ـ ایرانی کهن آشکار نماید تا همگان بدانند در شاهنامه نه استوره‌ای وجود دارد ( چراکه استوره‌پروری کار یونانیان بود نه ایرانیان ) و نه افسانه‌های پهلوانی ( چرا که پهلوانان بزرگ شاهنامه نام هایی نمادین هستند برای بیان ویژگی ها و عملکرد اقوام ایرانی )، بنابراین تنها چیزی که در شاهنامه روایت شده، تاریخ دقیق دوران باستان است و دیگر هیچ.

شبه‌نقد آقای سردبیر دارای دو بخش متفاوت از نظر نگارشی است. بخش نخست بسیار آشفته و درهم برهم و سردرگم کننده است، ولی در بخش دوم هماهنگی و روانی قابل قبولی دیده می‌شود. دوگانگی نگارشی گفتار این تصور را پیش می‌آورد که این مقاله حاصل کار دو نویسنده است که با هم ترکیب شده‌اند، گفتار چنین آغاز می‌شود:

«شاه نامه پژوه نامی، که بی‌گمان آوازه دانش‌تان!! در گستره خرد، داد و دهش، نشانه‌ای ناگسستنی از پیوند باورهای شاه نامه‌ای تان را با خداوندگار فرهنگ، ادب و زبان پارسی آشکارا بیان می‌کند، با شما بسیار حرف‌ها داریم... »

با اندکی باریک‌بینی می‌توان غرض‌ورزی را از به کاربردن نشانه (!) و (؟) در جای‌جای نوشته تشخیص داد، آقای سردبیر که مدعی شاهنامه‌شناسی نیز هست، حتی توانایی جمله‌سازی فارسی درست را هم ندارد و به تصورش پشت سر هم آوردن واژه‌های زیبا برای پدید آوردن نثر کافی است و هیچ توجهی به ربط واژه‌هایی که پشت سرهم ردورآآآآآاآآآ آردیفریف می‌کند ندارد؛ « آوازه دانش در گستره خرد » منطقی به نظر می‌رسد اما آوازهء دانش در گسترهء « داد و دهش » چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟! آیا خرد و داد و دهش از نظر آقای کرمی مفاهیمی همسان هستند؟!

سپس پرسیده شده:

"... بی هیچ گزافه، هرگز اندیشیده‌اید، اگر پدیده‌ای به نام « شاهنامه » نبود بی‌گمان تاریخ، تمدن، فرهنگ و زبان فارسی و وطن نیز نبود، آقای دکتر!! وقتی وطن نبود، شما هم نبودید، ایران زمین هم نبود، هیچ کس نبود..."

آقای سردبیر، دوران سردادن چنین شعارهای پان ایرانیستی بی ‌ارزش دیرزمانی است که سرآمده و دیگر کسی را فریب نمی‌دهد، تردیدی نیست که پدیدآیی شاهنامه، نقطه درخشانی در تاریخِ فرهنگ و تمدن این سرزمین به شمار می آید و کار جاودانه فردوسی از فراموشی بسیاری از ویژگی‌های فرهنگ، دانش، تاریخ و هویت ایرانی جلوگیری کرده است و افتخاری بی‌مانند برای ایرانیان به ارمغان آورده است، با این همه این حقیقت ما را مجاز نمی‌کند که راه افراط پیش گیریم و پایندگی و نامیرایی فرهنگ و هویت ایرانی را نابخردانه به پدیدآییِِ یک شاهکار بزرگ گره بزنیم، چنین کاری نه تنها بزرگداشت فردوسی و اثر گرانبهایش نیست، کاستن از بزرگی و شکوه و جاودانگی فرهنگی است که پدید آورنده بزرگانی چون فردوسی به شمار می ‌آید؛ برخی آنچنان شیفته زیبایی چشم و ابرو می‌شوند که فراموش می‌کنند آن چشم و ابرو بخشی از چهره ای زیبا هستند و آن چهره بخشی از انسانی دارای روان و مهر و...

از آن گذشته، شاید بتوان گفت اگر شاهنامه نبود امروز زبان فارسی هم نبود ولی هرگز نمی‌توان گفت که اگر شاهنامه پدید نمی‌آمد، تاریخ، تمدن، فرهنگ و وطن نیز از بین می‌رفتند؛ چراکه آنها پدیده‌هایی مستقل هستند و وابستگی به هیچ چیز ندارند، اگر شاهنامه هم نبود هیچ کدام از آنها نابود نمی‌شدند. شاید منظور وی از بین رفتن تاریخ، تمدن و فرهنگ ایرانی بوده باشد که اگر شاهنامه نبود از بین می‌رفتند ؟! که آن هم نادرست است چرا که بجز شاهنامه کتاب های دیگری هم پس از فروپاشی حکومت ساسانی و پایان « دو قرن سکوت » فراهم آمد که انعکاس دهنده تاریخ و تمدن ایرانی بودند و برخی از آنها تا امروز باقی مانده‌اند؛ اما وطن که پدیده‌ای جغرافیایی است و تا زمین پایدار است این سرزمین که وطن ایرانیان به شمار می‌آید نیز پابرجا خواهد ماند. گذشته از همه این سخنان فرهنگ ایرانی آنچنان پویا و زایاست که اگر هم فردوسی شاهنامه‌ای نمی‌‌‌سرود، بی‌تردید، فرزند برومند دیگری در دامان مام میهن پرورده می‌شد و شاهکاری همسان شاهنامه پدید می‌آورد.

در ادامه وی ویژگی های خود و گفتارش را به شکل جالبی برشمرده است:

"... آن چه را که می‌خوانید به حرص ، آز ، طمع ، حسد ، نفرت، نژادگرایی ، خودبزرگ بینی و یا شوونیسم ننگرید ، اگر چنین شود به نفرین اهورایی گرفتار خواهید شد ..."

1ـ گویا مقصود استاد نثر فارسی روزگارمان از جمله «... به حرص، آز ... ننگرید ...» ، جمله «... برآمده از حرص و آز... به شمار نیاورید...» بوده است و به درستی فعل جمله توجهی نشده.

2ـ کسی که حرف حساب می‌زند هرگز نباید نگران پذیرفته نشدن سخنش باشد و دیگران را همانند خاله‌زنک ها به نفرین اهورایی دچار شدن تهدید نماید. نوشته آشکارا قصد و غرض نویسنده را بیان می‌کند! هیچ کس نمی‌تواند ناسزا بگوید و مدعی باشد گفتارش ناسزا نیست و اگر کسی آن را ناسزا دانست چنین و چنان می‌شود، در ادامه چنین می‌خوانیم:

" ... آن چه می‌خوانید کلام یکی از شاگردان شما است که به هنگام یا نابه هنگام ، به جا یا نابه جا پای در کفش بزرگان شاه نامه پژوهی ! مانند شما کرده است ..."

اگر ایشان افتخار شاگردی دکتر فریدون جنیدی را به دست می‌آورد، دست کم نوشتن نثر درست از نظر فنیـ دستوری را یاد می‌گرفت و هرگز چنین نابخردانه با نثری آشفته دست به نگارش نمی‌زد، خواهشمندم توضیح داده شود که « ... پای در کفش بزرگان شاهنامه پژوهی! مانند شما کرده است ...» یعنی چه؟! آیا دکتر فریدون جنیدی پای در کفش بزرگانِ شاهنامه پژوهی کرده‌اند؟ و آقای کرمی نیز مانند وی چنین کاری کرده است؟!

در ادامه گفتار آشفته و منحصر به فرد ایشان از نظر نثر آمده:

« درخواست = به آن چه که در پی می‌آید از بالا و ارتفاع ننگرید ، طول و عرض آن را و اگر خوشتان آمد حجم آن را با نگاه خردمندانه‌تان بپویید . اگر چنین شود ، بی‌گمان در پایان به راه مشترکی خواهیم رسید . ملی ، میهنی و شاه نامه‌ای...»

واژه های «بالا» و «ارتفاع» و «طول» و «عرض» و «حجم» و «پوییدن» آن هم در سخن گفتن از «گفتار» جالب است! سپاس یزدان را که با خواندن این نوشته فرصتی پیش آمد تا با نثر نوین و نوآورانه‌ای آشنا شوم.

و افزوده است:

«... سال‌های دور و درازی است که به نشانه‌ی نیمی از یک گذر 30 ساله پروای کلام شاه نامه‌ای شما را داریم . به فراوانی، عناصر ساختاری باورتان را در فرازمندانه‌تر کردن باورهای فرهنگی در بیان پردازشی شاه نامه ، در این سو و آن سو هم شنیده‌ایم، هم دیده‌ایم و هم خوانده‌ایم ...».

خدایا یاری بده تا دریابم چه می‌گوید این استاد سخن که به کار خویش بوده است «... ازسال 1339، پیوسته  و ناپیوسته...» و در «شهری پریشان و ضد فرهنگ» با پرکاری شگفت‌انگیزی «صدها کتاب چاپ شده در 10 عنوان به بزرگی 25000 جلد» نوشته‌اند، دریغا که همه «به غارت چپاول گران ضد اندیشه رفت، بسوخت و خمیر شد » و همچنین شاهنامه‌ای «در یک مجموعه‌ی 15 جلدی آماده چاپ» کرده‌اند.

پرسشهایی دارم که امیدوارم « استاد اعظم» پاسخ آنها را از من دریغ نفرماید:

1ـ « نشانه‌ی نیمی از یک گذر 30 ساله » یعنی چه؟

2ـ « پروای کلام شاه نامه‌ای شما را داریم » یعنی چه؟ آیا شما از کلام شاه نامه‌ای دکتر فریدون جنیدی می‌ترسید؟ اگر بترسید حق دارید چرا که همه کاسه کوزه‌هایتان را می‌شکند و نانتان را آجر می‌کند و دیگر نخواهید توانست سخنان بی‌بنیادتان را در مجالس بزم تکرار کنید و نام و نوایی بدست آورید.

3ـ « در بیان پردازشی شاه نامه »، توضیح داده شود که چه مفهومی دارد؟

آقای سردبیر در بخش « در این سو » فرصت را غنیمت شمرده است تا از خویش سخن سر دهد که در نوع خود بی‌مانند به شمار می‌آید، وی در این بخش درباره فردوسی چنین نوشته:

«... به ویژه در مجله‌ای با آن سابقه درخشان 60 ساله و با نام آن سترگ‌ترین ایرانی نژاده و سخته‌ترین سخن‌دان، که هم حکیم داناست و هم فیلسوفی توانا، هم اهورایی است و هم دهری ، هم به داشتن آرای واصل بن عطا مورد یورش نادانان زمانه است و هم به چوب شاگردان کوردل ابوالحسن اشعری رانده می ‌شود و ...».

ای کاش «حضرت استادی» می‌دانست که نثرش به چه اندازه آزاردهنده و سردرگم کننده است، بگذریم.

از فردوسی با عنوان « سترگ‌ترین ایرانی نژاده » یاد شده، نمی‌دانم کدام شیر ناپاک خورده‌ای واژهء «سترگ» را به معنی «بزرگ» در زبان فارسی رایج کرده است که چنین بی‌پروا از آن برای توهین به فردوسی، شاهنامه و... بهره گرفته می‌شود. «سترگ» به معنی لجوج و ستیزه‌کار و تند و خشمناک است و در شاهنامه هر جا با سخن فردوسی سروکار داریم این واژه همین معنی را نشان می‌دهد.

در « پیشگفتار بر ویرایش شاهنامه »، نوشتهء دکتر فریدون جنیدی ( رویه های 78 و 79 ) چنین آمده است:

"لغت فرس اسدی توسی زیر واژه سترگ چنین آورده است:

سترگ لجوج باشد و بی‌آزرم و شرم ، فردوسی راست :

ستوده بود نزد خرد و بزرگ                            اگر « زاد مرد » ی نباشد سترگ

آزاد مرد (=آزاده، ایرانی) است و از آنجا که ایرانی با داشتن پاژنام " ایر" فروتن و بی‌آزار است، بر بنیاد گفتار فردوسی، آزادگان را سترگی ( = لجوجی و بی‌آزرمی و بی‌شرمی ) نباید! اما نرم نرم، شاید با گفتار افزایندگان به شاهنامه، بر زبان ایرانیان نیز به گونه‌ای ستوده ، نزدیک به بزرگ روان شد:

یکی خانه دیدم چو کاخی بزرگ                   بدو اندرون ژنده پیلی سترگ

پادشاهی اسکندر

....

بدو شاد شد شهریار بزرگ                      چنین گفت کای نامدار سترگ

بیژن و منیژه

این واژه در زبان پهلوی به گونه ضت‌اجئَ ستورگ (= سخت، خشن، زمخت ) آمده است.

ریشه این واژه در زبان اوستایی rats (1) ستر است که با پیشوند " آ " به گونه ratsA آ.ستر در آمده است که از این واژه آستری برمی‌آید برابر با: گناه آلوده کردن، رسوایی و ننگ گستردن، بی‌آبرویی گستردن و در فرگرد 5 وندیداد آمده است.

و نیز از این ریشه واژه arats سْتَرَ (2) برآمده است که دارمستتر آن را گناهکار و یوستی؛ خنجر و پورداود گناه و بزه ترجمه کرده‌اند.

و نیز واژه atvrats سْتَرِتَ (2) که برابر است با: ترسانیده، لرزیده، ترسیده، آشفته، گیج شده. پس، با چنین ریشه ها و چنین واژه‌ها، چگونه شاید، که « سترگ » در زبان فردوسی به جای بزرگ و در خورآفرین و... آید؟ سترگ در این گفتار فردوسی، بدان هنگام که سیاوخش بی گناه را در توران زمین سر می‌برند، و ایران برمی‌آشوبد، خود را نشان می‌دهد. آن گاه که رستم روی به کاووس کرده چنین می‌گوید:

از اندیشه خرد شاه سترگ                    درآمد به ایران، زیانی بزرگ

از آنجا که کاووس با سترگی و بی‌آزرمی و پافشاری بی جا در شکستن پیمان سیاوخش، کاری کرد که آن شاهزاده آزاده در توران زمین کشته شود!

باز، در شاهی خسرو یکم، آنجا که بابک، شاه را نیز، برای سنجش کارش به میدان فرا می‌خواند:

                                چو برخاست بابک ز دیوان شاه              بیامـــد بر نامـــــور پیشگـــــاه

                               بدو گفت: کـــی شهریار بزرگ              گر امروز، من بنده؛ گشتم سترگ؛

                               همه در دلم راستـی بود و داد               درشتــــی نگـیرد ز من، شاه؛ یاد

                               بدو گفت شاه؛ای هشیوار مرد               تو هرگز ز راه راستـــــی مگــرد!

و چنان که دیده می‌شود، از سترگی برابر با درشتی یاد کرده است..."

در لغت‌نامهء دهخدا، این واژه چنین معنی شده است:

"سترگ: [... ]... هندی باستان « ستورای » (ضخیم، عریض) « ستولا » (درشت، ضخیم، بزرگ)، پهلوی «ستورگ» (کردی) « اوستور » «استی» ست «اورو ست ایر» (بزرگ، قوی)، بلوچی، «ایستور» یورغا «اوستور» (حاشیه برهان قاطع تصحیح دکتر معین). مردم به غایت بزرگ جثه و قوی هیکل و درشت(برهان).(آنندراج)، بزرگ و کلان(غیاث). بزرگ جثه، درشت(شرفنامه)(آنندراج)

"مردم لجوج ستیزه کار و تند و خشمناک(برهان). ستیزه کار لجوج و تندخو ( آنندراج ). ستیزه کار و تند و لجوج (رشیدی)، خشمناک (شرفنامه). سرکش و لجوج و تند (فرهنگ اسدی):

ستوده بود نزد خرد وبزرگ                         که در رادمردی نباشد سترگ

فردوسی

پذیرفته‌ام از خدای بزرگ                        که دل بر تو هرگز ندارم سترگ

فردوسی

.....

" بی آزرم .(برهان)(فرهنگ اسدی)...

....

سترگ روی: [... ]... وقیح (زمخشری)، سخت روی، شوخ روی.

سترگی: [... ]... وقاحت، بی‌شرمی (زمخشری) لجوجی، تندی، بی‌شرمی ( زمخشری) لجوجی، تندی، ستیزه‌کاری:

بی اندازه زیشان گرفتار شد                 سترگی و نابخردی خوار شد

فردوسی

بر او بخت یکباره با مهر و خشم             خرد را سترگی فرو بست چشم

فردوسی

...ی

"بزرگی، عظمت:

زمردان بیشتر دارد سترگی                  مهین با نوشی خوانند از بزرگی     (نظامی )

..."

 از آنجایی که روان شاد دهخدا زبان های باستانی ایران ( پهلوی، اوستایی و... ) را نمی ‌دانسته است، برای برخی واژه ها معنی ‌های به غلط رایج‌شده را بدون توضیح آورده‌اند، از این رو در فرهنگ بزرگ دهخدا که جایگاه ویژه‌ای در فرهنگ و ادبیات ایران دارد نادرستی‌هایی راه یافته است که در گفتار نقل شده نیز مواردی به چشم می‌خورد که در جای خود بایستی مورد بحث قرار گیرد، آورده شدنِ معنی « بزرگی و عظمت و بزرگ » برای سترگ نیز از چنین نادرستی ها به شمار می ‌آید، تردیدی نیست برای داوری دربارهء سخن فردوسی بایستی تنها معیار، سخن فردوسی و متنهای پیش از وی یا همزمان وی باشد که در هیچ کدام سترگ به معنی بزرگ به کار نرفته، مهمترین سند در این زمینه لغت فرس اسدی توسی است که هم روزگار فردوسی بوده و تنها معنی « لجوج و بی ‌آزرم و شرم » را برای سترگ بیان کرده است. از این گذشته مگر می‌شود بزرگترین سخن‌سرای زبان فارسی از واژه « سترگ » با دو معنی کاملا متناقض استفاده کرده باشد؟!

نیز در رویهء 122« فرهنگ فارسی » نوشته حسین وفایی ( قرن دهم هجری ـ چین ) « سترگ » چنین معنی شده است:

« سترگ : لجوج و تند و بی‌آزرم بود ، سنایی گفته :

                    زآن یک چند زیست در سرایی سترگ                که جهان خرد بود و، مرد بزرگ»

( فرهنگ فارسی، ویرایشِ«تن هوی جو» ،1374، انتشارات دانشگاه تهران.)

در فرهنگ نظام، رویهء 324 «سترگ» چنین معنی شده است:

«سترگ... (1) "لجوج باشد و بی‌آزرم و تند... (2) خیلی بزرگ...».

اهمیت روایت«فرهنگ فارسی» از آن جهت است که نشان می‌دهد، در محیطی که از نادرستی راه یافته به فرهنگ واژه های فارسی به دور بوده است، حتی تا قرن دهم« سترگ» تنها « لجوج و بی آزرم و تند» معنی می‌شده است.

در هر صورت به کار بردن واژهء سترگ برای فردوسی و شاهنامه و... درست نیست و امیدوارم این غلطِ رایج از فرهنگ ایرانی زدوده شود.

آقای کرمی در بخش « چه می‌شود کرد؟ » خویش را چنین معرفی کرده است:

"... برای شناخت بیش‌تر، به کار خویش بوده‌ایم از سال 1339، پیوسته و ناپیوسته، به دانش‌جویی و دانش‌پذیری و نه به استادی و کاردانی، درآغازی زیبا و خرسند از مجله‌ی فردوسی و از پس آن در گذر عمر در شهری پریشان و ضد فرهنگ و صدها کتاب چاپ شده در 10 عنوان به بزرگی 25000 جلد که به غارت چپاول‌گران ضد اندیشه رفت، بسوخت و خمیر شد. دو دیگر، این که در کاری بس سنگین‌تر و در یک پیموده‌ی ( پروسه‌ی ) 40 ساله در گستره فرازنامه‌ای چون « شاه نامه » و در آوردگاه شیری چون «فردوسی بزرگ» کاویده‌ایم و راز و رمزهایی را از این نامه‌ی باستان در زبان شاه نامه‌ای، شاه نامه شناسان، شاه نامه پژوهان گیتی، فردوسی توسی بزرگ، محمود غزنوی کوچک و ده‌ها مورد دیگر گشوده‌ایم، در یک مجموعه‌ی 15جلدی آماده چاپ، به گمان و آرزو نه این که آخرین ویرایش، که در ردیف یکی از ناب‌ترین، سره ترین، شایسته‌ترین، جامع‌ترین و مستند‌ترین شاه نامه‌های موجود بوده باشد..."

آفرین بر چنین نویسنده سخت‌کوش و پرتلاشی که اگر اشتباه نکنم رکورد‌دار نوشتن کتاب در ایران و جهان (از نظر تعداد) هستند، آیا آقای کرمی می‌داند «صدها کتاب چاپ شده در10عنوان به بزرگی 25000 جلد » یعنی چه؟ این صدها کتاب به بزرگی 25000 جلد، کی چاپ شدند؟ چه نام هایی داشته‌اند؟ در چه زمینه‌ای بوده‌اند؟ چه زمانی برای نوشتنشان صرف شده است؟ چرا خبر چنین تخریب فرهنگی بی‌مانندی (خمیرشدن این همه کتاب) به گوش هیچ کس نرسیده است؟ چه مقدار سرمایه صرف تولید این کتاب ها شده بود؟ آیا هزینه چاپ این همه کتاب از راه روزنامه‌نگاری، که خود آن را کاری «... سخت، سنگین، پریشان کننده، خطر خیز و بدون آینده...» معرفی کرده به دست آمده بود؟ آفرین بر چنین سرمایه‌دارِ فرهنگ دوستی که چنین سرمایه‌ای را به باد داده و نه تنها خم به ابرو نیاورده، در صدد کتابی چاپ40جلدی و شاهنامه‌ای15جلدی نیز هست که نگران است که آنها هم به سرنوشت همان صدها کتاب به بزرگی 25000 جلد دچار شوند.

هرگاه شاهنامه 15جلدی ایشان منتشر شود، اینجانب تلاش خواهم کرد نخستین خریدار و خواننده آن باشم تا دریابم که وی در این شاهنامه که درباره‌اش گفته‌اند «... به گمان و آرزو  نه این که آخرین ویرایش، که در ردیف یکی از ناب‌ترین، سره‌ترین، شایسته‌ترین، جامع‌ترین و مستند ترین شاه نامه‌های موجود بوده باشد...» چه دسته گلی به آب داده‌ است، از قدیم هم گفته‌اند مشک آن است که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید!!

راستی « آغازی خرسند » یعنی چه؟

در ادامه نوشته شده:

"... پژوهشی دیگر در تدوین تاریخ بزرگ جهان در یک صد سال پیش رو در 40 جلد ( 2 جلد آن چاپ شده است ) با عنوان «تاریخ قرن بیستم» در پیموده (پروسه‌ی) چاپ است در نگاه دیوانیان ارشادی و در گیر و دار صدور مجوز و..."

1ـ « تاریخ بزرگ جهان در یک صد سال پیش رو » یعنی چه؟ آیا وی آینده‌نگری می‌کند و تاریخ صد سال آینده را نوشته است؟ تاریخ روایت رویدادهای گذشته است نه «پیش رو» (آینده)، قرن بیستم هم گذشته است نه پیش رو، نثری چنین رسا و سنجیده شاهکاری بی‌مانند است؟!

2ـ ای کاش روشن می‌شد که این دو جلد چاپ شده به همراه آن صدها کتاب به بزرگی 25000 جلد به چه دلیل از سوی وزارت ارشاد، پس از چاپ خمیر شده‌است.

در ادامه چنین می‌خوانیم:

«...در این گاه ناپایدار که شمشیرهای آخته‌ی فرهنگ کشی، هم سان تنور بر افروخته‌ی نخبه سوزان ، هم چنان داغ است و...»

«شمشیرهای داغ» در نوع خود ترکیبی شگفت‌انگیز است، بی تردید «حضرت استادی» با چنین نثری که دارد جایگاه ویژه‌ای در فهرست « چرند نویسان » تاریخ ادبیات ایران پیدا خواهد کرد، که پیشاپیش به وی خجسته باد می‌گویم.

آقای سردبیر که به گفته خود « شاهنامه پژوهی است با کوله باری 40 ساله که چیزهایی به خرد، دانش و اندیشه برای گفتن دارد» در ادامه به متن مصاحبه دکتر فریدون جنیدی اشاره کرده است که در نظرش تیتر آن « سخنی برآشوبنده و بسیار شگفت انگیز » بوده و آتش خشم و حسادت وی را شعله‌ور کرده است، واکنش وی به این تیتر چنین است:

"... کار شما در پژوهش شاه نامه یک «ضد انقلاب» است و نه یک انقلاب!!!!..."

به کاربردن واژه‌هایی چون «انقلاب» و «ضد انقلاب» در عرصة فرهنگ و رویدادهای فرهنگی نابخردانه است، در این میدان، رویدادها تدریجی رخ می‌دهند و هیچ انقلاب و ضدانقلابی رخ نمی‌دهد.

در ادامه چنین می‌خوانیم:

«... با کدام آمار، نسخه‌های معتبر خطی، دست نبشته‌های معتبر و کمی بی‌پرواتر، با نگرش به کدام شاه نامه‌ی نبشته شده با خط و قلم خردورزانه و ستم ستیز حضرت فردوسی بین سال‌های370هجری قمری(330 تولد ـ370 آغاز سرایش شاه نامه) تا405هجری قمری (پایان سرایش شاه نامه) با نترسی و بی‌پروایی تیشه به ریشه‌ی یکی از بزرگترین مجموعه‌های حماسی گیتی می‌زنید که بزرگ‌ترین سند دانشومندانه‌ی استقلال ایران است؟...»

اگر شاهنامه‌ای به خط و قلم فردوسی وجود داشت، چه نیازی به ویرایش شاهنامه بود، همان منتشر می‌شد و همه خیالشان آسوده می‌گشت، از این گذشته آیا آقای سردبیر می‌داند ویرایش چگونه کاری است یا نه؟ بی‌تردید اگر می‌دانست چنین نابخردانه سخن نمی‌گفت!

« سند دانشومندانه » نیز ترکیبی جالب است، دانشومند صفتی برای انسان است و آوردن آن با سند از نوآوری ‌های نگارشی «حضرت استاد » به شمار می ‌آید.

همچنین نوشته شده:

«... از استادی که خود را شاه نامه شناس می‌داند و می‌گوید، بسیار دور از انصاف و انتظار است که با استفاده از نازک دلی‌های صدها نفر از دوست داران شاه نامه ناشناس خود که آموزه‌های شما آن ها را شاه نامه شناس!!! کرده است، چنین بی‌پروا شما و آن هم تنها در یک رویای یک شبه، بیت‌های شاه نامه را از 60000 بیت به 30000 بیت کاهش دهد...»

چنین خود را به نادانی زدن از سوی کسی چون محمد کرمی چندان شگفت‌انگیز نیست، آیا چند دهه کار پژوهشی در زمینه فرهنگ و زبان های باستانی ایران و انتشار کتاب ها و مقاله‌ها و پژوهش پی‌گیر دربارهء شاهنامه «رویای یک شبه» به شمار می‌آید؟ از آن گذشته اگر آقای کرمی تنها به شنیده‌ها اکتفا نمی‌کرد، به سادگی درمی‌یافت که گفتهء دکتر فریدون جنیدی مبنی بر افزوده بودن « اقلا نصف » شاهنامه به معنی حذف 30000 بیت از 60000 بیت نیست.

آقای علیرضا حیدری در بخشی از پاسخ گفتار خانم گردآفرید که در روزنامه همشهری روز پنچشنبه، یکم امرداد، رویة 19 چاپ شده بود، نوشته‌اند:

"... نکته جالب توجّه این است که چند تن دیگر هم بجز گردآفرید بگمان اینکه شاهنامه فردوسی 60 هزار بیت است و فریدون جنیدی گویا در مصاحبه اعتماد ملی با وی، گفته حدودا نیمی از شاهنامه افزوده (:الحاقی) است بدون خواندنِ حتی سرسری و گذرایِ ویرایش ایشان از پیش خود داوری کرده‌اند: حالا که فریدون جنیدی گفته نیمی از شاهنامه افزوده است؛ پس سی هزار بیت در شاهنامه ویرایش او حذف (؟) شده و سی هزار بیت اصیل است.

به عبارت دیگر   60000=30000+30000 و یا 30000=30000-60000                                                                                                                      

 استاد جلال خالقی مطلق  شاهنامه پژوه مشهور که ویرایش هشت جلدی ایشان از شاهنامه چندیست به چاپ دوم رسیده؛ در مصاحبه با روزنامه اعتماد ملی گفت:« شاهنامه حدود 49500 بیت دارد. یک سوم از ابیات شاهنامه الحاقی است»

به عبارت دیگر   16300=3÷49500

پس به عقیده جلال خالقی مطلق:

1- شاهنامه فردوسی 60000 بیت نیست.

2- شاهنامه فردوسی حدودا 49500 بیت است.

3- تقریبا 10500 بیت از شاهنامه‌های سنتی اصلا ارزش الحاقی بودن را هم ندارد. به عبارت دیگر 10500=49500-60000

4- از آن 49500 بیت باقی مانده یک سوم ابیات شاهنامه الحاقی است. به عبارت دیگر: 

 (تعداد ابیات الحاقی:)16300=3÷49500 و (تعداد ابیات اصیل:) 33200=16300-49500

5- حال اگر فرض کنیم فریدون جنیدی شاهنامه را 60 هزار بیت بداند-که نمی داند- و نیمی از آن را هم حذف(؟) کرده باشد؛   حاصل می‌شود:30000 بیت!

با ذکر نتایج پنجگانه بالا، اکنون باید پرسید که آیا بخاطر تقریبا 3200 بیت اختلاف در ابیات اصیل و غیر اصیل شاهنامة ویراستة جنیدی با خالقی مطلق باید شاگردان ناچیزی چون گردآفرید داد « واشاهنامه ها » سر بدهند و گوش فلک را کر کنند؟

کسانی که شاهنامه فردوسی به کوشش جلال خالقی مطلق و شاهنامه فردوسی ویرایش فریدون جنیدی را خوانده‌اند؛ می‌دانند که این دو پژوهش، کاملا متفاوت است و پژوهندگان آن دو، نظرات ویژه‌ای در تشخیص ابیات الحاقی شاهنامه دارند. اما نظر خالقی مطلق درباره کمیت ابیات « رگ گردن کسی» را به جنبش وا نمی‌دارد و همه تنها بخاطر چاپ شاهنامه ویرایش فریدون جنیدی، خود را، مسؤول در برابر ملت و فرهنگ ایران می‌دانند! اگر منتقدین کمی طرز استفاده از حوصله و سعه صدر را می‌دانستند و می‌دیدند که شاهنامه ویراسته جنیدی 49865 بیت است؛ آن وقت از پیش خود حکم صادر نمی‌کردند که ایشان سی هزار بیت از شست هزار بیت (؟) را حذف (؟!) کرده است! اگر ویراستار گرامی نیمی از این 49865 بیت را الحاقی گرفته و نه اینکه حذف (؟!) کرده باشد؛ پس ابیات اصیل از دیدگاه او حدود24932 بیت است. به عبارت دیگر:

                 24932=2 ÷49865     

که تقریبا 7 هزار بیت از آنچه خالقی مطلق می گوید کمتر است!

... شاید بیتی از فردوسی مصداق نقدهایی باشد که درباره نگرش کمّی به ابیات شاهنامه فردوسی ویرایش فریدون جنیدی تاکنون از سوی منتقدان اظهار شده است:

           " هزینه مکن سیمت از بهر لاف             که از لاف زاید سخن پر گزاف ... "

 گذشته از این نکته، ای کاش ایشان یکبار پس از نوشتن این گفتار آن را می‌خواند تا دریابد که چه نثری دارد؛ «... از استادی که خود را شاه نامه شناس می‌داند و می‌گوید،... با استفاده از نازک دلی‌های صدها نفر از دوست داران شاه نامه ناشناس خود که آموزه‌های شما آن ها را شاه نامه شناس!!! کرده است،... آن هم تنها در رویای یک شبه... کاهش دهد... ».

1ـ نخست این که بجای « آموزه‌های شما » باید « آموزه‌های ایشان» می‌آمد.

2ـ «... با استفاده از نازک دلی‌های ...» یعنی چه؟

3ـ حکایت این مقاله، حکایت ملانصرالدین است که هرگاه نامه‌ای می‌نوشت، خود آنرا به دست گیرنده می‌رساند تا آنرا برایش بخواند چراکه هیچ کس نمی‌توانست خط ملا را بخواند، اگر هم کسی می‌توانست خط را بخواند درنمی‌یافت مقصود چه بوده است.

و در ادامه چنین می‌خوانیم:

"... استاد بپذیرید که با این استدلال، این گمان ناخرسند برای خواننده مطلب ایشان پیش می‌آید که استاد چاره کار را در این دیده‌اند که با یک «نگرش علمی 30 ساله! » 30000 بیت از آن قانون اساسی ملتی را که 1000 سال است بر آن می‌بالد، و با آن زندگی می‌کند... و تمام راز و رمز و نیازهای ملی و میهنی خود را با آن 60000 بیت گره زده است، یک دفعه بیاید و ببیند یکی از شاهنامه شناسان پرآوازه! بعد از 30 سال پژوهش شبانه روزی! نیمی از آرزوهایشان را به باد داده است..."

این سخن بی‌ارزش مصداق بارز سخن دکتر خالقی مطلق است،  در رویه 168 کتاب « گل رنج های کهن» چنین می‌خوانیم:

"... در مورد تصحیح شاهنامه این سنت ادبی کهن همچون کوهی بر شانه‌های ما سنگینی می کند . هنوز برای بسیاری از ایرانیان ، حتی کسانی که سر و کارشان با زبان و ادبیات فارسی است ، بهترین چاپ شاهنامه آن است که اگر آن را در کفه ترازو بگذاریم وزنش بر چاپ های دیگر بچربد . سالیان درازی طول خواهد کشید که تا روزی فرا برسد که ما از شاهنامه‌های مالوف و مانوس سنتی دل برکنیم و به شاهنامه‌ی فردوسی خو بگیریم . چشم ما آن روز را نخواهد دید ...."

از این گذشته اگر به راستی به باور ایرانیان، شاهنامه، قانون اساسی این ملت بود، آیا دشمنان ایران می ‌توانستند در هزار سال گذشته در این سرزمین تاخت و تاز کنند؟ مردم ایران اگر ارزش شاهنامه و خرد و دانش و آرمان گرایی و میهن دوستی پنهان در ابیات جاودانی فردوسی را می ‌شناختند هرگز چنین دست و پا بسته اسیر دشمنان خود نمی ‌شدند.

همچنین اگر « حضرت استادی » منّت بر سر بنده بگذارد و روشن کند که «... ملّتی را که... تمام راز و رمز و نیازهای ملی و میهنی خود را با آن 60000 بیت گره زده است... » یعنی چه؟ بسیار سپاسگزار خواهم شد.

در ادامه شعارهای توخالی سرداده شده است، باید بدانیم اگر دشمنان ایران در دشمنی با ایران و ایرانیان کامیاب می‌شوند، بدان دلیل است که در این کشور هیچ کس سرجای خود نیست، وقتی بساز بفروش‌ها و... شاهنامه پژوه می‌شوند و تنها با تکیه بر دارایی و رابطه‌های خود صاحب مجله و تریبون می‌شوند و چرندیات به خورد مردم می‌دهند و... مزدوران دست نشانده‌ای هم در راس حکومت قرار می‌گیرند و از ناآگاهی مردم بهره جسته و به تخریب ارزش های فرهنگی آنها می‌پردازند.

سخنان بی اساسی هم دربارهء اشاره دکتر فریدون جنیدی به وزن شاهنامه‌های موجود گفته شده است که هیچ ارزش پاسخگویی ندارد. همچنین آمده است:

«... مگر شاعری که 35 ساله 60000 بیت می‌سراید، تمام بیت‌هایش کامل، بدون نقص و شایسته‌ترین است؟...».

نخست آنکه فردوسی « شاعر» به معنی « آفریننده کلامِ منظومِ برآمده از ذهنیات و خیالات و احساسات» نبوده است، وی خردمندی آشنا با فرهنگ و تاریخ ایران و استاد در چامه‌سرایی و سخن پارسی بوده است که خویشکاری به نظم درآوردن تاریخ ایران باستان را به عهده گرفته بود، تاریخی که از روی کتاب های پهلوی ترجمه و در شاهنامه منثورِ ابومنصوری گردآوری شده بود. او نمی‌توانسته به هر گونه‌ای سخن سراید، بایستی آنچه پیشِ رو داشت با تمام جزئیات ثبت می‌کرد، آنهم به نظم. بنابراین کار دشوار وی بسیار زمان برده است و هرگز نمی‌توان پذیرفت که وی بخشی از تاریخ ایران را به شیوایی و رسایی بی‌مانندی روایت کرده باشد و بخش دیگر را سرسری و با سخنی سست و درهم برهم و بی‌پیوند با دیگر سخنان...! کسانی که از سر بی‌مسئولیتی تنها در فکر نوشتن حجم زیادی از مطالب و فراهم کردن « صدها کتاب در 10 عنوان به بزرگی 25000 جلد و... » هستند هرگز نمی‌توانند درک کنند که کسی مانند فردوسی چه رنجی برای فراهم کردن تک‌تک بیت‌های شاهنامه کشیده است تا کوچکترین نادرستی در تاریخ ایران وارد نشود.

در ادامه گفتار محمد کرمی چنین می‌خوانیم:

«... فکر نمی‌کنید این گونه داوری‌های فرا احساساتی و یا فرا استادانه و کلی و قطعی، علم پژوهش را دچار اشکال می‌کند؟ هزاران نفر به حرف و نوشته‌های شما مراجعه می‌کنند . با توجه به پژوهش های نوین شما و کشف و شهودی که انجام داده‌اید فکر نمی‌کنید چند سال دیگر یک نفر (خدای ناکرده ) استادتر از شما!! پیدا شود و همین استدلال شما را بهانه کند و شاه نامه تدوین شده دکتر فریدون جنیدی را به نصف کاهش دهد؟ چه گونه شما اجازه این بزرگترین تحریف و تخریب ملی میهنی و فرهنگی ملتی را به خودتان می‌دهید و دیگران اجازه نداشته باشند...».

از آنجایی که آقای کرمی تنها به استناد مصاحبه‌ای چند دقیقه‌ای درباره ویرایشی که سی سال کار برده داوری می‌کند سخنانش هیچ ارزشی ندارد، اگر نیم نگاهی به شاهنامه مزبور می‌انداخت این گونه گستاخانه پرده دری نمی‌کرد و ناسزا نمی‌گفت.

در خاتمه هم به غیرممکن بودن سرایش حجم زیاد افزوده‌ها در زمان «مودود » اشاره شده است، بد نیست کسانی چون آقای کرمی نگاهی به کارنامه شاعرانی چون « فتحعلی خان صبا » (سراینده 120هزار بیت) بیندازند تا دریابند که چرندسرایی در زمان کم کار سختی نبوده است؛ همچنین به مدت زمان تغییر نسل اشاره شده و نیز اینکه چرا در 1000 سال گذشته کسی جز دکتر فریدون جنیدی تشخیص نداده است که ابیاتی به شاهنامه افزوده شده است و وانمود کرده‌ که دکتر فریدون جنیدی « در سال ها و ماه های آخر چاپ شاهنامه... توسط چاپ خانه‌ی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی...» کشف کردند که افزایندگانی ابیاتی به شاهنامه افزوده‌اند.

درشت تر و پر‌رنگ تر چاپ شدن این نکته آخری نشاندهنده یکی دیگر از ترفندهای « حضرت استاد » در کنایه زدن است و گویا چاپ شدن کتابی در چاپخانه وزارت ارشاد را کاری ناپسند می‌شمارد اما جرات بیان آشکارش را ندارد.

باری، اگر وی تنها « پیشگفتار بر ویرایش شاهنامه » را می‌خواند، درمی‌یافت که پیش از دکتر فریدون جنیدی بزرگان دیگری درباره افزوده شدن ابیاتی به شاهنامه فردوسی سخن گفته‌اند، اگر چنین می‌شد بی‌تردید بسیاری از سخنان بی‌اساس آمده در گفتارش را بر زبان نمی‌آورد، دریغا که از فرهنگ ایرانی گزیده‌گویی و سنجیده‌گویی بسیار دور شده‌ایم و بسیارگویی را سخنوری به شمار می‌آوریم، چراکه دشمنان ایران، ما را چنین بارآورده‌اند که پای منبر بنشینیم و با دهانی گشوده و مغزی از کار افتاده و چشمانی خواب‌آلوده به سخنانی بی‌سروته و آمیخته به سوگنامه و... گوش فرا دهیم.

کارِ کسانی چون ابوالفضل خطیبی، محمد کرمی، مجید ساسانی و... تداعی کنندة سخنِ ژرفِ سعدی شیرازی است:

سنگ بی قیمت اگر کاسة زرّین شکند

قیمت سنگ نیفزاید و  زر  کم نشود

چنین کسانی که سرشار از حسادت، نادانی، کم‌سوادی و... هستند حتی اگر توانایی ضربه زدن به دکتر فریدون جنیدی و شاهنامه ویرایش شده وی را داشته باشند ( که ندارند ) ، کارشان نه چیزی بر ارزش ناچیزشان می ‌افزاید و نه ذرّه‌ای از اعتبار و ارزش پژوهش‌ها و نوشته‌های دکتر فریدون جنیدی می ‌کاهد. اینان مگسانی هستند که وانمود می ‌کنند توانایی پرواز در عرصه سیمرغ را دارند و تنها عرض خود می ‌برند و زحمت ما می‌دارند.

شاد و پیروز باشید ـ شاهین پارسی ( زامیاد روز از امرداد ماه سال 88 خورشیدی ـ خیامی )

نظرات 1 + ارسال نظر
علیرضا حیدری 17 شهریور 1388 ساعت 02:08 ب.ظ http://www.acls.blogfa.com

درود بر دکتر شاهین سپنتا. سپاس از شما که در این جو ناجوانمردانه ای که علیه استاد جنیدی از سوی شاهنامه پژوهان(؟) ساخته شده است مردانه به دفاع از ایشان می پردازید. با سپاس از آقای پارسی به خاطر نوشتار دقیق و ریزبینانه شان. ادعاهای کرمی تنها برای مشتی پان ایرانیست پامنقلی چروکیده خریدار دارد. نیز بزودی نقدی را که بر نوشته گردآفرید نوشته ام برایتان می فرستم. پرسشنامه از غیاث آبادی تا جشن مهرگان تمام می شود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد